experimental


معنی: تجربی، ازمایشی
معانی دیگر: آزمایشی، آزمونی، به منظور امتحان کردن چیزی، امتحانی، آروینی، آزمونگرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: experimentally (adv.)
(1) تعریف: of or related to a test, trial, or experiment.
مشابه: trial

- the fields of experimental and clinical medicine
[ترجمه گوگل] رشته های پزشکی تجربی و بالینی
[ترجمه ترگمان] زمینه های پزشکی بالینی و بالینی را
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of the nature or character of an experiment.
مشابه: avant-garde

- an experimental airplane
[ترجمه گوگل] یک هواپیمای آزمایشی
[ترجمه ترگمان] یک هواپیمای آزمایشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. experimental sciences
علوم تجربی

2. an experimental project
پروژه ی آزمایشی (نمونه)

3. an experimental school
مدرسه ی آزمایشی

4. the emission of experimental signals toward nearby stars
ارسال علایم آزمایشی به سوی ستاره های نزدیک

5. The equipment is still at the experimental stage.
[ترجمه گوگل]تجهیزات هنوز در مرحله آزمایشی هستند
[ترجمه ترگمان]تجهیزات هنوز در مرحله آزمایشی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The experimental farm is near the waterpower station.
[ترجمه گوگل]مزرعه آزمایشی در نزدیکی ایستگاه برق است
[ترجمه ترگمان]مزرعه آزمایشی نزدیک ایستگاه waterpower است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The experimental plot was'parceled out to the students.
[ترجمه گوگل]طرح آزمایشی به دانش آموزان تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]نقشه تجربی برای دانشجویان طراحی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The technique is experimental, but the list of its practitioners is growing.
[ترجمه گوگل]این تکنیک آزمایشی است، اما فهرست تمرین‌کنندگان آن در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]این روش تجربی است، اما فهرست افراد حرفه ای آن در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The technique is still at the experimental stage. It hasn't been fully developed yet.
[ترجمه گوگل]این تکنیک هنوز در مرحله آزمایشی است هنوز به طور کامل توسعه نیافته است
[ترجمه ترگمان]این تکنیک هنوز در مرحله تجربی است هنوز به طور کامل توسعه نیافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This trip will be only experimental.
[ترجمه گوگل]این سفر فقط آزمایشی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این سفر تنها آزمایشی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The samples are heated under experimental conditions.
[ترجمه گوگل]نمونه ها در شرایط آزمایشی گرم می شوند
[ترجمه ترگمان]نمونه ها تحت شرایط آزمایشگاهی گرم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The experimental car certainly stole the limelight at the motor show.
[ترجمه گوگل]این خودروی آزمایشی مطمئناً در نمایشگاه موتور توجه مردم را به خود جلب کرد
[ترجمه ترگمان]ماشین آزمایشی به طور حتم توجه را به نمایش موتور جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her poems are modishly experimental in style and recondite in subject-matter.
[ترجمه گوگل]اشعار او از نظر سبک تجربی و در موضوع تجدید نظر است
[ترجمه ترگمان]شعرهای او به سبک و recondite در موضوع مورد بحث قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A lot of experimental theatre is too way-out for me.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تئاترهای تجربی برای من بسیار راهگشا هستند
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از تئاتر تجربی برای من خیلی تنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Previously, MacGregor used experimental methods to analyse the stresses.
[ترجمه گوگل]پیش از این مک گرگور از روش های تجربی برای تجزیه و تحلیل تنش ها استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]قبلا، MacGregor از روش های تجربی برای آنالیز تنش ها استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجربی (صفت)
empiric, experimental, empirical, experiential, tentative

ازمایشی (صفت)
pilot, empiric, experimental, empirical, tentative, testable, probative, probatory

تخصصی

[شیمی] تجربی، آزمایشی، آزمونی، به منظور امتحان کردن چیزى، امتحانی، آروینی، آزمونگرانه، خطای آزمایش
[برق و الکترونیک] تجربی
[نساجی] تجربی - آزمایشی
[ریاضیات] آزمایش، تجربه ای، تجربی، آزمایشی
[پلیمر] تجربی، آزمایشگاهی، بخش تجربی
[آمار] آزمایشی

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to an experiment, empirical, speculative, exploratory
something that is experimental uses new ideas or methods to see how they work.
experimental also means relating to scientific experiments.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم exper
📌 این ریشه، معادل "try" و "test" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "try" یا "test" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 expert: Someone who has tested and gained significant knowledge or skill in a specific area
🔘 experiment: A test or trial conducted to discover or prove something
🔘 experience: Knowledge gained from testing or trying something over time
🔘 experiential: Relating to knowledge or learning gained through testing or trying
🔘 experimental: Based on or derived from tests or trials
🔘 experimentation: The process of testing or trying something to gain knowledge
🔘 expertise: Specialized knowledge or skill acquired through repeated testing or practice
🔘 expertly: Done in a manner that demonstrates skill from testing or trying
🔘 inexperienced: Lacking experience or the ability to test or try things effectively
🔘 inexpertly: Done without the skill acquired through testing or trying

1. ازمایشی. 2. ازمایشگاهی. 3. تجربی 4. جدید. بدیع. ابتکاری
مثال:
the experimental stage
یک بازیگری تجربی
experimental music
آهنگ جدید و ابتکاری
به کسی که به صورت اکادمیک یک چیزی رو یاد نگرفته و از هون اول به صورت عملی کار کرده و یاد گرفته که چی کار باید بکنه هم میگن.
مثال : experimental orthopedist : دکتر ارتوپدی که به صورت اکادمیک یاد نگرفته. 😁😁 قدیم ها همیشه یکی بوده که دست و گچ بگیره و جا بندازه. اون یه جورایی
...
[مشاهده متن کامل]

میشه experimental orthopedist.

آزمون خطایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : experiment
✅️ اسم ( noun ) : experiment / experimentation / experimenter
✅️ صفت ( adjective ) : experimental
✅️ قید ( adverb ) : experimentally
Experimental value
مقدار عملی ( برای آزمایشگاه )
آزمایشگاهی
تجربی
تجربی، ازمایشی
تجربی
آزمایشگاهی
آزمایشی

بپرس