اسم ( noun )
• (1) تعریف: a test or trial to discover something unknown, esp. a scientific one to test a hypothesis.
• مشابه: assay, demonstration, examination, test, trial
• مشابه: assay, demonstration, examination, test, trial
- The researchers needed a well-equipped laboratory in which to conduct their experiments.
[ترجمه علی] محقق نیاز به یک آزمایشگاه مجهز دارند که در آن آزمایشات خود را انجام دهد|
[ترجمه english] محققان نیاز به یک آزمایشگاه مجهز داشتند که در آن آزمایشات خود را انجام می داد|
[ترجمه گوگل] محققان به آزمایشگاه مجهزی نیاز داشتند تا آزمایشات خود را در آن انجام دهند[ترجمه ترگمان] محققان برای انجام آزمایش ها خود به یک آزمایشگاه مجهز نیاز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The scientist believed he knew the cause of the disease, but the results of his experiment did not support his theory.
[ترجمه گوگل] این دانشمند معتقد بود که علت بیماری را می داند، اما نتایج آزمایش او نظریه او را تایید نمی کند
[ترجمه ترگمان] دانشمند معتقد بود که علت بیماری را می دانست، اما نتایج آزمایش ها او از نظریه او حمایت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمند معتقد بود که علت بیماری را می دانست، اما نتایج آزمایش ها او از نظریه او حمایت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She did an experiment to see if he would notice the change in the coffee that they were drinking at home.
[ترجمه A.A] او آزمایشی انجام داد که متوجه شود آیا در قهوه ای که آنها تو خونه خورده بودند دگرگونی ملاحظه میکند|
[ترجمه گوگل] او آزمایشی انجام داد تا ببیند آیا او متوجه تغییر قهوه ای که آنها در خانه می نوشند می شود یا خیر[ترجمه ترگمان] او آزمایشی انجام داد تا ببیند آیا متوجه تغییر قهوه در خانه می شود یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the process of conducting such tests or trials.
• مترادف: experimentation, research
• مشابه: analysis, exploration, inquiry, trial, trial and error
• مترادف: experimentation, research
• مشابه: analysis, exploration, inquiry, trial, trial and error
- She backed up her theory through experiment.
[ترجمه گوگل] او از طریق آزمایش از نظریه خود حمایت کرد
[ترجمه ترگمان] او از طریق آزمایش از نظریه خود پشتیبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از طریق آزمایش از نظریه خود پشتیبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Children often learn simply by experiment.
[ترجمه علی قیومی] اغلب بچه ها صرفاً با آزمایش کردن می آموزند.|
[ترجمه گوگل] کودکان اغلب به سادگی با آزمایش یاد می گیرند[ترجمه ترگمان] کودکان اغلب به سادگی با تجربه یاد می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: experiments, experimenting, experimented
مشتقات: experimenter (n.)
حالات: experiments, experimenting, experimented
مشتقات: experimenter (n.)
• : تعریف: to conduct or perform an experiment; explore by trial and error.
• مشابه: explore, probe, research, test
• مشابه: explore, probe, research, test
- We can't take these things for granted; we must experiment.
[ترجمه mohammm] مانمی تونیم این چیزها را نادیده بگیریم . باید ازمایش کنیم|
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم این چیزها را بدیهی بدانیم ما باید آزمایش کنیم[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم این چیزها را مسلم فرض کنیم؛ ما باید آزمایش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The chef experimented with many seasonings until he found the right one.
[ترجمه گوگل] سرآشپز با چاشنی های زیادی آزمایش کرد تا اینکه چاشنی مناسب را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان] آشپز با ادویه فراوان امتحان کرد تا اینکه بالاخره آن را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آشپز با ادویه فراوان امتحان کرد تا اینکه بالاخره آن را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers are no longer experimenting on animals.
[ترجمه گوگل] محققان دیگر روی حیوانات آزمایش نمی کنند
[ترجمه ترگمان] محققان دیگر آزمایش بر روی حیوانات را انجام نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محققان دیگر آزمایش بر روی حیوانات را انجام نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید