experiential


معنی: تجربی
معانی دیگر: علمی، تجربتی، آروینی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: experientially (adv.)
• : تعریف: pertaining to or based on experience rather than theory; empirical.

جمله های نمونه

1. Learning has got to be active and experiential.
[ترجمه گوگل]یادگیری باید فعال و تجربی باشد
[ترجمه ترگمان]یادگیری باید فعال و تجربی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This will mean a person-centred, experiential approach to learning.
[ترجمه گوگل]این به معنای رویکرد فرد محور و تجربی به یادگیری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این به معنی رویکرد تجربی و تجربی برای یادگیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The use of active learning, experiential training techniques so that skills are developed in a non-threatening environment.
[ترجمه گوگل]استفاده از یادگیری فعال، تکنیک های آموزشی تجربی به طوری که مهارت ها در یک محیط غیر تهدید آمیز توسعه یابد
[ترجمه ترگمان]استفاده از یادگیری فعال، تکنیک های آموزشی تجربی به گونه ای که مهارت ها در یک محیط غیر تهدید توسعه داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. However, the experiential nature of police training usually ensures that a commonsense knowledge about these patterns is also built up.
[ترجمه گوگل]با این حال، ماهیت تجربی آموزش پلیس معمولاً تضمین می‌کند که دانش عمومی در مورد این الگوها نیز ایجاد می‌شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، ماهیت تجربی آموزش پلیس معمولا تضمین می کند که دانش commonsense در مورد این الگوها نیز ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is also suggested that experiential learning associated with employment may have been of value to these students.
[ترجمه گوگل]همچنین پیشنهاد می شود که یادگیری تجربی مرتبط با اشتغال ممکن است برای این دانش آموزان ارزش داشته باشد
[ترجمه ترگمان]همچنین پیشنهاد شده است که یادگیری تجربی مرتبط با اشتغال می تواند برای این دانشجویان ارزشمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How far the experiential approach offers something distinctive will be discussed in Chapter
[ترجمه گوگل]اینکه رویکرد تجربی تا چه حد چیزی متمایز ارائه می دهد در فصل مورد بحث قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]این رویکرد تجربی تا چه حد به چیزی متمایز ارایه می دهد که در فصل مورد بحث قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What would such a broader experiential approach look like?
[ترجمه گوگل]چنین رویکرد تجربی گسترده‌تری چگونه خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]این رویکرد تجربی وسیع تر چه شکلی خواهد بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That encourages experiential learning and socialisation in a way that few Western special education or therapeutic settings do.
[ترجمه گوگل]این امر یادگیری تجربی و اجتماعی شدن را تشویق می کند، به گونه ای که تعداد کمی از محیط های آموزشی یا درمانی خاص غربی انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]آن یادگیری تجربی و اجتماع گرایی را به روشی که چند آموزش خاص غربی یا محیط های درمانی انجام می دهند، تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Experiential learning and student-centred learning can enable us to develop an increased awareness of helping people to make choices for themselves.
[ترجمه گوگل]یادگیری تجربی و یادگیری دانش آموز محور می تواند ما را قادر سازد تا آگاهی بیشتری از کمک به افراد برای انتخاب خود ایجاد کنیم
[ترجمه ترگمان]یادگیری تجربی و یادگیری محور - محور می تواند ما را قادر سازد تا آگاهی افزایش یافته از کمک به مردم برای انتخاب انتخاب برای خود را توسعه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Table 1 offers examples of experiential learning activities used in nurse education.
[ترجمه گوگل]جدول 1 نمونه هایی از فعالیت های یادگیری تجربی مورد استفاده در آموزش پرستار را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]جدول ۱ نمونه هایی از فعالیت های یادگیری تجربی مورد استفاده در آموزش پرستار را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But he hardly dismisses experiential knowledge out of hand.
[ترجمه گوگل]اما او به سختی دانش تجربی را از دست نمی دهد
[ترجمه ترگمان]اما او به سختی دانش تجربی را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the flux is also experiential.
[ترجمه گوگل]اما شار نیز تجربی است
[ترجمه ترگمان]اما شار نیز تجربی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Examples of experiential learning methods include role play, structured group exercises and counselling skills exercises.
[ترجمه گوگل]نمونه‌هایی از روش‌های یادگیری تجربی عبارتند از: ایفای نقش، تمرین‌های گروهی ساختاریافته و تمرین‌های مهارت‌های مشاوره
[ترجمه ترگمان]نمونه هایی از روش های یادگیری تجربی عبارتند از نقش بازی، تمرین های گروهی ساختاریافته و تمرینات مهارت های مشاوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some of Groupon's most popular experiential deals include sky diving, sensory deprivation tanks, and winery tours, says Mossler.
[ترجمه گوگل]موسلر می‌گوید برخی از محبوب‌ترین معاملات تجربی Groupon شامل غواصی در آسمان، مخازن محرومیت حسی و تورهای شراب‌سازی است
[ترجمه ترگمان]Mossler می گوید که برخی از most های تجربی Groupon شامل غواصی در آسمان، مخازن محرومیت حسی، و تورهای winery هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can slides become part of our experiential and architectural life?
[ترجمه گوگل]آیا اسلایدها می توانند بخشی از زندگی تجربی و معماری ما شوند؟
[ترجمه ترگمان]آیا اسلایدها می توانند بخشی از زندگی تجربی و معماری ما شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجربی (صفت)
empiric, experimental, empirical, experiential, tentative

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to experience; derived from experience

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : experience
✅️ اسم ( noun ) : experience
✅️ صفت ( adjective ) : experienced / experiential
✅️ قید ( adverb ) : _
relating to experience، تجربی.
میتونه "عملی" هم ترجمه بشه، متضاد theoretical ( تئوری ) .
تجربی. عملی
مثال:
Learning has got to be active and experiential.
یادگیری باید پویا و عملی {و تجربی} باشد.
معمولاً تجربه ای معنا میده که متفاوت است با تجربی ( آزمایشی ) .
مثلا چیزی که از طریق تجربه ( تجربه ای ) آموخته می شود.
. . . . this is an experiential
تجربه ای

بپرس