• (1)تعریف: the act of paying out or expending. • مشابه: drain, outlay
- The space program requires the expenditure of large amounts of money.
[ترجمه گوگل] برنامه فضایی مستلزم صرف مقدار زیادی پول است [ترجمه ترگمان] برنامه فضایی نیازمند صرف مقادیر زیاد پول است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: that which is paid out or expended. • متضاد: income • مشابه: expense, outlay
- The new carpet represented a large expenditure, but it was necessary.
[ترجمه سید عباس حسینی] فرش جدید هزینه زیادی را موجب می شد ( داشت ) ، اما لازم بود.
|
[ترجمه گوگل] فرش جدید هزینه زیادی را نشان می داد، اما لازم بود [ترجمه ترگمان] فرش جدید هزینه زیادی داشت، اما لازم بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. an expenditure of time and money
صرف وقت و پول
2. lavish expenditure of money
خرج اسراف آمیز پول
3. income relative to expenditure
درآمد نسبت به هزینه
4. A government's revenue and expenditure should be balanced.
[ترجمه گوگل]درآمد و هزینه های یک دولت باید متعادل باشد [ترجمه ترگمان]درآمد و مخارج دولت باید متعادل شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They must retrench their expenditure for the purpose of making up the deficit.
[ترجمه گوگل]آنها باید هزینه های خود را به منظور جبران کسری کاهش دهند [ترجمه ترگمان]آن ها باید هزینه های خود را به منظور جبران کسری بودجه خرج کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They will be concerned to cut back expenditure on unnecessary items.
[ترجمه گوگل]آنها نگران کاهش هزینه های اقلام غیر ضروری خواهند بود [ترجمه ترگمان]آن ها نگران کاهش هزینه ها بر روی آیتم های غیر ضروری خواهند بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Cuts in government expenditure are politically unpopular.
[ترجمه گوگل]کاهش در مخارج دولت از نظر سیاسی نامطلوب است [ترجمه ترگمان]کاهش هزینه های دولت از نظر سیاسی منفور است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The budget provided for a total expenditure of £27 billion.
[ترجمه گوگل]این بودجه برای کل هزینه 27 میلیارد پوند پیش بینی شده است [ترجمه ترگمان]این بودجه هزینه کل ۲۷ میلیارد پوندی را تامین می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We must try our best to regulate our expenditure.
[ترجمه Arezou] ما باید تمام تلاشمان را بکنیم تا هزینه هایمان را کنترل کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما باید تمام تلاش خود را بکنیم تا هزینه های خود را تنظیم کنیم [ترجمه ترگمان]ما باید تلاشمون رو بکنیم تا هزینه ها رو تنظیم کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He reckoned up the expenditure of the last week.
[ترجمه گوگل]او هزینه های هفته گذشته را محاسبه کرد [ترجمه ترگمان]حساب هفته پیش را حساب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Public expenditure was running at 44 . 6 % of GNP.
[ترجمه گوگل]مخارج عمومی 44 بود 6 درصد تولید ناخالص داخلی [ترجمه ترگمان]هزینه های عمومی در ساعت ۴۴ به پایان رسید ۶ % GNP [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Capital expenditure was treble the 1998 level.
[ترجمه گوگل]مخارج سرمایه ای سه برابر سطح 1998 بود [ترجمه ترگمان]هزینه سرمایه در سطح ۱۹۹۸ به سه برابر رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Every branch of expenditure was provincialized.
[ترجمه گوگل]هر شاخه از هزینه ها استانی شد [ترجمه ترگمان]هر یک از این هزینه ها، provincialized بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Expenditure on road repairs has been cut to an irreducible minimum.
[ترجمه گوگل]هزینه های تعمیرات جاده ای به حداقل کاهش ناپذیر کاهش یافته است [ترجمه ترگمان]هزینه های مربوط به تعمیر جاده به حداقل غیرقابل تقلیل کاهش یافته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Total expenditure amounted to approximately £1 million.
[ترجمه گوگل]کل هزینه ها حدود 1 میلیون پوند بود [ترجمه ترگمان]هزینه های کل به حدود ۱ میلیون پوند می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. All categories of expenditure are under review.
[ترجمه گوگل]تمام دسته بندی هزینه ها در دست بررسی است [ترجمه ترگمان]همه مقوله های هزینه تحت بررسی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[حسابداری] مخارج [فوتبال] هزینه-خرج شده [حقوق] هزینه، خرج، مصرف [ریاضیات] تعهد پرداخت، هزینه ی پرداخت، مخارج، هزینه، خرج
انگلیسی به انگلیسی
• spending, disbursement, outlay (especially financial) your expenditure on something is the total amount of money you spend on it. expenditure of energy or time is energy or time used for a particular purpose.
پیشنهاد کاربران
The act of expending : عمل خرج کردن - صرف هزینه کردن
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: An expense or the act of spending money 💰 🔍 مترادف: Expense ✅ مثال: The company's expenditure on research and development has increased this year
1. صرف 2. هزینه. خرج 3. هزینه ها. مخارج مثال: an outline of expenditure for each department خلاصه ای از خرج و مخارج برای هر وزارتخانه
expenditure ( اقتصاد ) واژه مصوب: مخارج تعریف: آنچه مصرف کننده یا سرمایه گذار یا دولت هزینه می کند |||متـ . هزینه 1
هزینه ها 1 ) Who authorized this expenditure? کی اجازه همچنین هزینه هایی را ( به شما ) داده؟ 2 ) Expenditure on business travel was reduced
the use of energy, time, or other resources. مصرف انرژی - زمان یا هر منبع دیگر.
مخارج
هزینه ( سرمایه ای ) . هزینه ( احداث ) . ( Capital Expenditure ( Capex به معنای هزینه های سرمایه ای یا همان هزینه های احداث پروژه است. مقایسه کنید با: Expense در ( Operating Expense ( Opex ... [مشاهده متن کامل]
به معنای هزینه های عملیاتی یا جاری. به تفاوت مفهوم Expenditure و Expense دقت کنید. Expenditure در ارزیابی پروژه مستهلک می شود اما Expense مستهلک نمی شود.