expedition

/ˌek.spəˈdɪʃ.ən//ˌek.spəˈdɪʃ.ən/

معنی: سرعت، تسریع، سفر، اردوکشی، هیئت اعزامی
معانی دیگر: گسیل، اعزام (به ماموریت یا سفر یا اکتشاف یا کارزار)، روانه سازی، (اشخاص یا کشتی ها و غیره) اعزام شده، اعزامی، گسیلی، گسیلشی، گروه اعزامی، ماموریت، گمارش، دستور بری، تندی، شتاب، چستی، جلدی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an outing or journey taken for a specific purpose, or the organized group, with its equipment and conveyances, undertaking such a trip.
مشابه: adventure, excursion, exploration, field trip, journey, outing, pilgrimage, safari, trip, voyage

- We'll go on a shopping expedition when we get to Paris.
[ترجمه مهلا] وقتی ما به پاریس برسیم سریعا به خرید خواهیم رفت
|
[ترجمه گوگل] وقتی به پاریس رسیدیم به یک اکسپدیشن خرید می رویم
[ترجمه ترگمان] وقتی به پاریس رسیدیم به یک سفر خرید می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He led an expedition to the North Pole.
[ترجمه ایران] او راهنمایی سفر یک هیات اعزامی به قطب شمال را انجام داد
|
[ترجمه zahedan] وی ماموریت به قطب شمال را رهبری کرد
|
[ترجمه شان] او رهبری ( هدایت ) یک سفر اکتشافی به قطب شمال را بر عهده داشت.
|
[ترجمه محمد] او یک گروه اعزامی به قطب شمال را رهبری کرد
|
[ترجمه بهروز] او یک اعزام به قطب شمال شمال را هدایت کرد
|
[ترجمه گوگل] او یک سفر به قطب شمال را رهبری کرد
[ترجمه ترگمان] او به قطب شمال رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: efficiency and speed of accomplishment; dispatch.
مترادف: dispatch, efficiency, promptness
متضاد: procrastination
مشابه: alacrity, celerity, speed

- She was praised for the expedition with which she performed her duties.
[ترجمه گوگل] او به دلیل اعزامی که با آن وظایف خود را انجام داد مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] از این سفر که او وظایف خود را انجام می داد، ستایش می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the expedition of reinforcements to the front was delayed
گسیل نیروهای کمکی به جبهه به تعویق افتاد.

2. a hunting expedition
دسته ی شکارچیان

3. a military expedition
گسیلش (ماموریت) نظامی

4. the canadian expedition to the south pole
گروه اعزامی کانادا در قطب جنوب

5. to prepare for an expedition
تدارک یک سفر اکتشافی را دیدن

6. he performed his tasks with expedition
او کارهای خود را با سرعت انجام داد.

7. He decided to postpone the expedition until the following day.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که اکسپدیشن را به روز بعد موکول کند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت سفر را تا روز بعد به تعویق بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A new Danish expedition is again excavating the site in annual summer digs.
[ترجمه گوگل]یک اکسپدیشن جدید دانمارکی دوباره در حال حفاری سایت در حفاری های تابستانی سالانه است
[ترجمه ترگمان]یک سفر جدید دانمارکی دوباره به حفاری در محل حفاری های سالانه تابستانی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was on an expedition to explore the Antarctic.
[ترجمه گوگل]او در سفری برای کشف قطب جنوب بود
[ترجمه ترگمان]او در یک سفر اکتشافی بود تا قطب جنوب را کاوش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We're going on a shopping expedition on Saturday.
[ترجمه گوگل]شنبه میریم یه اکسپدیشن خرید
[ترجمه ترگمان]ما روز شنبه به سفری خرید می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is the commander of an expedition.
[ترجمه گوگل]او فرمانده یک اعزامی است
[ترجمه ترگمان]او فرمانده سفری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Amundsen's expedition was the first to reach the South Pole.
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن آموندسن اولین سفری بود که به قطب جنوب رسید
[ترجمه ترگمان]سفر Amundsen برای رسیدن به قطب جنوب اولین سفر به قطب جنوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The scientists will go on an expedition to the South Pole.
[ترجمه گوگل]دانشمندان در سفری به قطب جنوب خواهند رفت
[ترجمه ترگمان]دانشمندان به سفر به قطب جنوب ادامه خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The expedition was dogged by misfortune.
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن با بدبختی همراه بود
[ترجمه ترگمان]سفر با بدبختی او را تعقیب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is the commander of the expedition.
[ترجمه گوگل]او فرمانده اعزامی است
[ترجمه ترگمان]او فرمانده اردو کشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He learned a lot during his scientific expedition.
[ترجمه گوگل]او در طول سفر علمی خود چیزهای زیادی آموخت
[ترجمه ترگمان]او در طول سفر علمی خود چیزهای زیادی یاد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The expedition set out for the upper reaches of the Amazon.
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن به سمت بالادست آمازون حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]این سفر به سوی مناطق بالایی آمازون حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرعت (اسم)
acceleration, haste, speed, velocity, rapidity, rate, pace, expedition, celerity, promptitude, fastness, headway, speeding, quickness

تسریع (اسم)
acceleration, speed-up, precipitation, expedition

سفر (اسم)
expedition, progress, travel, volume, book, tour, trip, journey, voyage, campaign, junket, pilgrimage, traveling, trek

اردوکشی (اسم)
expedition

هیئت اعزامی (اسم)
expedition

تخصصی

[] هیئت، کاروان

انگلیسی به انگلیسی

• journey embarked upon for a particular purpose; group on such a journey; haste, speed
an expedition is an organized journey that is made for a particular purpose such as exploration.
you can also refer to the people who go on an expedition as an expedition.
an expedition is also a short journey or outing, often one that you make for pleasure.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A journey or voyage undertaken for a specific purpose, often exploration 🗺️🚶‍♂️
🔍 مترادف: Voyage
✅ مثال: The expedition to the Antarctic was filled with challenges and discoveries.
۱. اردو ۲. لشکرکشی ۳. سفر تحقیقاتی. سفر اکتشافی ۴. سفر. بازدید ۵. هیٔت اعزامی ۶. گردش. گشت. گشت و گذار ۷. سرعت. عجله. شتاب
مثال:
expedition into the mountains
گردش و گشت و گذار در میان کوه ها
a journey to do or find sth special
لشکرکشی
مثال : لشکرکشی ناپلئون ( Napoleonic expedition )
از کلمات پرکاربرد در آزمون های دکتری بخصوص msrt ، این کلمه مترادف با investigation به معنای جستجو کردن می باشد.
A journey to do
expedition در دیکشنری merriam - webste
1 - a journey or excursion
یعنی سفر یا گردش
for a specific purpose
یعنی با هدف خاص
2 - the group of persons making such a journey
گروه افرادی که چنین سفری را انجام می دهند که بهتر بگیم : هیئت اعزامی، گروه اعزامی،
...
[مشاهده متن کامل]

a hunting expedition
- دسته ی شکارچیان
3 - efficient promptness : SPEED
سرعت، تسریع، شتاب
He performed his tasks with expedition.
- او کارهای خود را با سرعت انجام داد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
expedition در دیکشنری Longman
1 - a long and carefully organized journey, especially to a dangerous or unfamiliar place,
2 - or the people that make this journey
3 - a short journey, usually made for a particular purpose = trip
بعد چنتا کالوکیشن آورده یکش همونی که آقای
وانیلایانولا
گفتن
لشکرکشی نظامی=a military expedition
The generals decided to launch a military expedition to the region.

expeditionexpedition
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/expedition• https://www.merriam-webster.com/dictionary/expedition
سفر اکتشافی
an organized journey with a particular purpose, especially to find out about a place that is not well known
ماموریت
من نمی فهمم این دوستانی که بدون کمی جستجو فقط دیس لایک می زنند می خواهند نادانی خود را اثبات کنند یا چی؟
برای expedition قبلا معنی لشگرکشی آوردم چون در برخی زمینه ها دقیقا همین معنا را می دهد. هفت نفر آدم عجول که بلد نیستند از دیکشنری استفاده کنند هم دیس لایک کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

بفرمایید این معنیش توی فرهنگ آکسفورد:
a journey or voyage undertaken by a group of people with a particular purpose, especially that of exploration, scientific research, or war.
آکسفورد بهتر میدونه یا شما؟ : ) ) ) )

He is preparing for his new expedition
او داره برای سفر جدیدش آماده میشه
نام یکی از خودروهای suv یا شاسی بلند شرکت فورد
تصویر زیر یک فورد اکسپدیشین 2024 است
2024 Expedition Platinum MAX
expedition
سفر گروهی، سفر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expedite
✅️ اسم ( noun ) : expedition / expeditor / expediter
✅️ صفت ( adjective ) : expeditious
✅️ قید ( adverb ) : expeditiously
سفر تحقیقاتی
تیم تحقیقاتی
در ارتباط با مسائل اداری و مدیریتی و . . . ماموریت، هئیت اعزامی
در ارتباط با نیرو اعزام کردن، گسیل داشتن
در ارتباط با مسیر و حرکت، سفر اکتشافی، سفر ماجراجویانه ( به ویژه در متون ادبی که طی آن فرد در پی کشف یا نیل به دستاوردی یک مسیری را آغاز میکند ) .
اردوکشی
سفر، سفر اکتشافی
ماجرایویی
یه سفر طولانی به یه جای خیلی دور
expedition ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: سفر تجسسی
تعریف: سفری گروهی با هدفی خاص برای شناخت مکان های کاملاً یا تقریباً ناشناخته
هیئت اعزامی
Expedition: an organized journey with a particular purpose , esp. to find out about a place that is not well known
Example:
Ra, the expedition's boat, carried an international group including a Norwegian, an Egyptian, an Italian, a Mexican, and a Chadian : )
...
[مشاهده متن کامل]

( If you're wondering, this is a sentence from high intermediate 1 book ) 🌸
Another example:
Scott died while he was on an expedition to the Antarctic 1912
( And this is a sentence from mini - dictionary for high 1 )
( ✿◕‿◕✿ )

A long and carefully organized journey to a dangerous or unfamiliar place
⁦✔️⁩هیئت اعزامی
I think we've chosen the right person to lead the expedition
لشگرکشی
سفر به کوهستان بزرگ
trip
jurney
سفر
سفر علمی و یا اکتشافی
گسیل شدگان ، کاوشگران ، گروه جستجوگر، نمایندگان کاوشگر، رهنوردان، رهسپاران، راهی شدگان ، روانگان، راهپیمایان، راهجویان، رهجویان، راهپویان ، رهپویان ، راهسپاران ، رهپیمایان ، فرستادگان جستجوگر ، گسیلیدگان، راهپژوهان.
سفر اکتشافی
Long trip
اردو
سفر تحقیقاتی
کوهنوردی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس