expediter
شتابنده، (کسی که پیشرفت کارها را در ادارات یا طرح ها و غیره تسریع می کند) کار چاق کن
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
مسئول ارسال غذا ( اکسپدایتور )
پل ارتباطی بین آشپزخونه و سالن. مطمئن می شه سفارش ها کامل و به موقع تحویل گارسون ها بشه.
مثال: The expediter coordinated the flow of dishes from kitchen to table.
مسئول ارسال غذا جریان سرو غذا رو از آشپزخانه تا میز هماهنگ کرد.
پل ارتباطی بین آشپزخونه و سالن. مطمئن می شه سفارش ها کامل و به موقع تحویل گارسون ها بشه.
مثال: The expediter coordinated the flow of dishes from kitchen to table.
مسئول ارسال غذا جریان سرو غذا رو از آشپزخانه تا میز هماهنگ کرد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expedite
✅️ اسم ( noun ) : expedition / expeditor / expediter
✅️ صفت ( adjective ) : expeditious
✅️ قید ( adverb ) : expeditiously
✅ فعل ( verb ) : expedite
✅️ اسم ( noun ) : expedition / expeditor / expediter
✅️ صفت ( adjective ) : expeditious
✅️ قید ( adverb ) : expeditiously
کار چاق کن