expedite

/ˈekspədaɪt//ˈekspədaɪt/

معنی: شتابان، تسریع کردن در، پیش بردن
معانی دیگر: تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن، (نادر) گسیل کردن، (برای انجام کاری) فرستادن، (رسما) صادر کردن، به سرعت انجام دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expedites, expediting, expedited
مشتقات: expeditor (expediter) (n.)
(1) تعریف: to send off, facilitate the progress of, or accomplish with speed and efficiency.
متضاد: delay
مشابه: dispatch, speed

- The kitchen assistant expedites the orders by adding the condiments, dressings, and side dishes.
[ترجمه گوگل] دستیار آشپزخانه با افزودن چاشنی ها، سس ها و مخلفات، سفارشات را تسریع می کند
[ترجمه ترگمان] دستیار آشپزخانه دستور اضافه کردن چاشنی، لباس و غذاهای دیگر را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to issue or dispatch (an official document).
مشابه: dispatch

جمله های نمونه

1. in order to expedite the dam building project
به منظور تسریع برنامه ی سد سازی

2. this road will expedite traffic
این راه رفت و آمد را تسهیل می کند.

3. we want to expedite the enemy's withdrawal
می خواهیم عقب نشینی دشمن را تسریع بکنیم.

4. Something needs to be done to expedite the process.
[ترجمه گوگل]برای تسریع در روند باید کاری انجام شود
[ترجمه ترگمان]باید کاری برای تسریع روند انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The builders promised to expedite the repairs.
[ترجمه گوگل]سازندگان قول دادند که تعمیرات را تسریع کنند
[ترجمه ترگمان]سازندگان قول دادند تعمیرات را تسریع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Please do what you can to expedite the building work.
[ترجمه گوگل]لطفا برای تسریع در کار ساختمان هر کاری که می توانید انجام دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا کاری را که می توانید انجام دهید تا کار ساختمان را تسریع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We tried to help you expedite your plans.
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم به شما کمک کنیم تا برنامه های خود را تسریع کنید
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم به شما کمک کنیم که برنامه هاتون رو سریع تر انجام بدین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. More money would, of course, expedite the construction.
[ترجمه گوگل]البته پول بیشتر باعث تسریع ساخت می شود
[ترجمه ترگمان]البته پول بیشتر، ساخت وساز را تسریع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Satellite communications will expedite progress, especially since some of the operators have already promised free access in developing countries.
[ترجمه گوگل]ارتباطات ماهواره ای پیشرفت را تسریع خواهد کرد، به ویژه از آنجا که برخی از اپراتورها قبلاً قول دسترسی رایگان در کشورهای در حال توسعه را داده اند
[ترجمه ترگمان]ارتباطات ماهواره ای پیشرفت را تسریع خواهد کرد، به خصوص از آنجا که برخی از اپراتورها در حال حاضر وعده دسترسی آزاد به کشورهای در حال توسعه داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Instead, hoping to expedite matters, he squatted down beside them and gave them a hand.
[ترجمه گوگل]در عوض، به امید تسریع در امور، در کنار آنها چمباتمه زد و به آنها دست داد
[ترجمه ترگمان]در عوض، امیدوار بود که هرچه سریع تر کار کند، کنار آن ها چمباتمه زد و دستش را به آن ها داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Pentagon doesn't expedite - they demand immediate compliance.
[ترجمه گوگل]پنتاگون تسریع نمی کند - آنها خواستار رعایت فوری آن هستند
[ترجمه ترگمان]پنتاگون تسریع نمی کند - آن ها خواستار انطباق فوری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The service has also agreed to expedite final consideration of 900 species believed worthy of protection.
[ترجمه گوگل]این سرویس همچنین موافقت کرده است که بررسی نهایی 900 گونه ای را که ارزش حفاظت را دارند، تسریع بخشد
[ترجمه ترگمان]این سرویس همچنین توافق کرده است که بررسی نهایی ۹۰۰ گونه که ارزش محافظت را دارد را تسریع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Expedite offer afraid buyer ready withdraw as others contact him.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد را تسریع کنید، خریدار می ترسد که آماده خروج باشد زیرا دیگران با او تماس می گیرند
[ترجمه ترگمان]فروشنده بیم داشت که مامور خرید آن قدر با او تماس بگیرد که دیگران با او تماس بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Assist in quality issues and help expedite via airfreight as needed.
[ترجمه گوگل]کمک به مسائل کیفی و کمک به تسریع از طریق حمل و نقل هوایی در صورت لزوم
[ترجمه ترگمان]کمک به مسائل با کیفیت و کمک به سرعت بخشیدن از طریق airfreight به عنوان نیاز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll then check things up and try to expedite matters for you.
[ترجمه گوگل]سپس همه چیز را بررسی می کنم و سعی می کنم مسائل را برای شما تسریع کنم
[ترجمه ترگمان]من همه چیز رو بررسی می کنم و سعی می کنم سرعت بیشتری برات انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شتابان (صفت)
expedite, hastily

تسریع کردن در (فعل)
expedite

پیش بردن (فعل)
encourage, advance, carry out, further, expedite, hustle

انگلیسی به انگلیسی

• speed up, accelerate, facilitate (a process, action, etc.); dispatch, execute quickly and efficiently
if you expedite something, you cause it to be done more quickly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
Can you expedite the dispatch of my order?
In a business setting, someone might say, “We need to expedite the dispatch of these documents to meet the deadline. ”
A logistics manager might discuss the importance of expediting dispatch to ensure timely delivery.
Antonym : impede
Ex : out
Pede : foot
پا را از موانع بیرون گذاشتن
بسرعت از موانع بیرون آمدن - بسرعت مشکلات را رفع کردن
Antonym : impete : مانع ایجاد کردن
تسریع کردن. تسهیل کردن. ( نادر ) گسیل کردن، ( برای انجام کاری ) فرستادن
مثال:
this road will expedite traffic
این جاده ترافیک رو تسهیل و تسریع خواهد کرد.
We expedite for him therein whatever We wish, for whomever We desire
...
[مشاهده متن کامل]

ما برای او در آنجا هر آنچه که بخواهیم برای هر کس که بخواهیم می فرستیم.
�عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ�

I always order expedited shipping
من همیشه تحویل سریع را سفارش می دهم
to make something happen more quickly
سرعت دادن به انجام یا تحقق کاری
Something needs to be done to expedite the process.
Supreme court declines to expedite decision on Trump’s immunity claim in 2020 election case
...
[مشاهده متن کامل]

We’ve got to expedite this order because they need it by tomorrow.
We're trying to expedite the process of reviewing applications.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/expedite?q=expedite
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expedite
✅️ اسم ( noun ) : expedition / expeditor / expediter
✅️ صفت ( adjective ) : expeditious
✅️ قید ( adverb ) : expeditiously
Speed up
Accelerate
تسریع کردن
✔️تسریع کردن، شتاب دادن
The former administration had issued an emergency declaration in 2019 in order to expedite arms sales to Saudi Arabia and the UAE in circumvention of congressional concerns
...
[مشاهده متن کامل]

CNN. com@
Ulyanov tweeted that they were “guided by the unity of purpose. ”
“Which is full restoration of the nuclear deal in its original form, ” he wrote. “It was decided to expedite the process. ”
Associated Press. com@

شتاب دادن , تسریع کردن
Speed up
He promised to expedite distribution of drugs to those who need them.
Make faster/quicker
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس