۱. منتظرِ . . . .
۲. باردار
۳. انتظار داشتن
مثال :
∆ you said you need help with your English, now I'm here, I'm expecting your questions : گفتی برا انگلیسیت کمک لازم داری، خب من الان اینجام، منتظرِ پرسش هاتون هستم الان
... [مشاهده متن کامل]
∆ Elizabeth is expecting her first child : الیزابت در انتظار اولین فرزندش است ( یا الیزابت حامله است از اولین فرزندش/اولین بارداری خود را تجربه میکند ) [she's expecting = she's pregnant]
∆ i expect you to respect me back, can't you see I'm respecting you : ازت انتظار دارم بهم احترام متقابل بزاری، مگه نمیبینی دارم بهت احترام میگذارم؟