expectation

/ˌek.spekˈteɪ.ʃən//ˌek.spekˈteɪ.ʃən/

معنی: انتظار، توقع، چشم داشت
معانی دیگر: امیدواری، چشم انتظاری، (معمولا جمع) امید، انتظار (انتظارات)، پیش بینی (رونق یا پیشرفت و غیره)، آرزو، احتمال وقوع (طبق آمار و غیره)، پیش بینی مدت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or state of waiting for or looking forward to.
مشابه: anticipation

(2) تعریف: reasonable hope; anticipation.
مشابه: anticipation, prospect

(3) تعریف: something hoped for or looked forward to.

(4) تعریف: (often pl.) the anticipation or prospect of good fortune.
مشابه: prospect

جمله های نمونه

1. his expectation of receiving help from his uncle
امیدواری او نسبت به دریافت کمک از عمویش

2. he has no expectation of being satisfied for the work he does at the orphanage
او انتظار ندارد که در برابر کاری که در یتیم خانه می کند پاداش دریافت کند.

3. to exceed one's expectation
از حد انتظار کسی بیشتر بودن

4. the project has succeeded beyond our expectation
طرح،بیش از حد انتظار ما موفقیت آمیز بوده است.

5. He amply fulfilled the weight of expectation that they had placed on him.
[ترجمه گوگل]او وزن انتظاری را که بر دوشش گذاشته بودند، به خوبی برآورده کرد
[ترجمه ترگمان]با کمال میل به این نتیجه رسید که آن ها را به او داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When there's no expectation, losing won't bring hurt, gaining makes you surprised.
[ترجمه گوگل]وقتی هیچ توقعی وجود ندارد، از دست دادن ضرری به همراه نخواهد داشت، به دست آوردن باعث شگفتی شما می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی هیچ امیدی وجود نداره، از دست دادن ضرری نداره، و باعث تعجب تو می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Expectation is the root of all heartache.
[ترجمه الهام] توقعات ریشه ی همه ی دلخوری هاست
|
[ترجمه گوگل]توقع ریشه همه دردهای دل است
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از انتظار، ریشه تمام غم و اندوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For some time he lived with the expectation that he was going to die.
[ترجمه گوگل]مدتی با این انتظار زندگی کرد که قرار است بمیرد
[ترجمه ترگمان]مدتی با این انتظار زندگی می کرد که قرار است بمیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We are confident in our expectation of a full recovery.
[ترجمه گوگل]ما در انتظار بهبودی کامل خود مطمئن هستیم
[ترجمه ترگمان]ما به امید خود از بهبودی کامل مطمئن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The expectation is that property prices will rise.
[ترجمه گوگل]انتظار این است که قیمت ملک افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که قیمت ملک افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's no expectation of snow tonight.
[ترجمه گوگل]امشب هیچ انتظاری برای بارش برف نیست
[ترجمه ترگمان]امشب انتظار برف ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His expectation adds to the pressure on my shoulder.
[ترجمه گوگل]انتظار او به فشار روی شانه ام می افزاید
[ترجمه ترگمان]انتظار او به فشار روی شانه ام می افزاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a general expectation that he would win.
[ترجمه گوگل]این انتظار کلی وجود داشت که او پیروز شود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که او پیروز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's our expectation that you will be the best.
[ترجمه گوگل]انتظار ما این است که شما بهترین باشید
[ترجمه ترگمان]این انتظار ماست که تو بهترین باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has little expectation of passing the exam.
[ترجمه گوگل]او انتظار کمی برای قبولی در امتحان دارد
[ترجمه ترگمان]او انتظار ندارد امتحان را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has little expectation of winning a prize.
[ترجمه گوگل]او انتظار کمی برای بردن جایزه دارد
[ترجمه ترگمان]او انتظار کمی برای برنده شدن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We certainly had a reasonable expectation of success.
[ترجمه گوگل]ما مطمئناً انتظار معقولی برای موفقیت داشتیم
[ترجمه ترگمان]مطمئنا انتظار این موفقیت را داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انتظار (اسم)
anticipation, prospect, expectation, expectancy, expectance

توقع (اسم)
expectation, expectancy, expectance

چشم داشت (اسم)
expectation, outlook

تخصصی

[شیمی] مقدار امید ریاضی
[صنعت] امید، انتظار، چشم داشت
[ریاضیات] امید، امید ریاضی، حد انتظار، توقع، انتظار
[آمار] امید ریاضی , مقدار مورد انتظار

انگلیسی به انگلیسی

• hope, anticipation, longing or waiting for
expectations are hopes or beliefs that something will happen.

پیشنهاد کاربران

1. انتظار 2. توقع. چشم داشت 3. امید 4. ارزو
مثال:
her expectations were unrealistic
انتظارات او نامعقول بود.
tense with expectation
عصبی بجهت توقع و چشم داشت
انتظار
مثال: Their expectations were not met.
انتظاراتشان برآورده نشد.
پیش فرض
بالقوه
انتظار
در درس کوانتوم به معنای مقدار چشمداشتی
توقع
انتظار، توقع، براورد
احتمال وقوع
تصور
نیاز
چشم انتظار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس