expectant


معنی: ابستن، در انتظار، قابل ابستنی
معانی دیگر: آبستن، منتظر، بیوسان، چشم به راه، گوش به زنگ، چشم انتظار، امیدوار، در انتظار دریافت ارثیه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: expectantly (adv.)
(1) تعریف: having expectations; hopeful.
مشابه: hopeful

(2) تعریف: characterized by expectation or anticipation.
مشابه: agog, hopeful

(3) تعریف: expecting the birth of one's child; pregnant.

- an expectant mother
[ترجمه گوگل] یک مادر باردار
[ترجمه ترگمان] یک مادر انتظار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an expectant mother
زن (یا مادر) آبستن

2. A sudden roar came from the expectant crowd.
[ترجمه گوگل]صدای غرش ناگهانی از جمعیت منتظر بلند شد
[ترجمه ترگمان]غرش ناگهانی جمعیت در فضا پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mother eyed Jim with an eager, expectant smile.
[ترجمه گوگل]مادر با لبخندی مشتاقانه به جیم نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]مادر با لبخندی پر اشتیاق و انتظار جیم را برانداز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She turned to me with an expectant look on her face.
[ترجمه گوگل]با قیافه ای پر از انتظار به سمت من برگشت
[ترجمه ترگمان]با نگاهی حاکی از انتظار به طرف من برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An expectant crowd gathered.
[ترجمه گوگل]جمعیتی منتظر جمع شدند
[ترجمه ترگمان]جمعیت انتظار می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The expectant mothers that Amy had encountered positively glowed with pride.
[ترجمه گوگل]مادران بارداری که امی با آنها روبرو شده بود از غرور می درخشیدند
[ترجمه ترگمان]مادر انتظار داشت که ای می با غرور آشکاری مواجه شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many expectant mothers were crowded out of the maternity hospitals.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مادران باردار از زایشگاه ها رانده شده بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مادران باردار در بیمارستان به سر می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was an expectant atmosphere front-of-house.
[ترجمه گوگل]فضای پر انتظاری جلوی خانه وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در مقابل خانه یک فضای خالی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An expectant hush fell on the guests.
[ترجمه گوگل]سکوت انتظار بر سر مهمانان فرود آمد
[ترجمه ترگمان]سکوتی حاکی از انتظار بر مهمانان چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Smoking by expectant mothers may increase the chances of brain damage in their babies.
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن توسط مادران باردار ممکن است احتمال آسیب مغزی را در نوزادانشان افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن توسط مادران باردار ممکن است شانس آسیب مغزی را در نوزادان خود افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Philip paced the floor, a typically nervous expectant father.
[ترجمه گوگل]فیلیپ روی زمین قدم زد، پدری که معمولاً عصبی بود
[ترجمه ترگمان]فیلیپ روی زمین قدم می زد، یک پدر انتظار عصبی و عصبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The expectant crowds waited for the king and his queen to pass.
[ترجمه گوگل]جمعیت منتظر منتظر عبور پادشاه و ملکه اش بودند
[ترجمه ترگمان]ازدحام جمعیت منتظر شاه و ملکه بود که بگذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The darkened assembly room became suddenly hushed and expectant as the picture appeared on the screen.
[ترجمه گوگل]با ظاهر شدن تصویر بر روی صفحه، اتاق تاریک اجتماع ناگهان خاموش و منتظر شد
[ترجمه ترگمان]اتاق اجتماعات تاریک ناگهان خاموش و منتظر شد، چون تصویر روی پرده ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Expectant crowds lined a fenced-off area divided into 000 yard-square plots.
[ترجمه گوگل]جمعیت منتظر در یک منطقه حصارکشی که به 000 قطعه حیاط مربعی تقسیم شده بود، صف کشیده بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت expectant یک منطقه محصور با حصار را تشکیل دادند که به ۰۰۰ قطعه مربع تقسیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A hushed, expectant silence fell from upstairs in the gallery, and then we began.
[ترجمه گوگل]سکوتی آرام و منتظرانه از طبقه بالای گالری فرود آمد و سپس شروع کردیم
[ترجمه ترگمان]سکوتی سنگین و منتظر از طبقه بالا در راهرو حک مفرما شد و بعد شروع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابستن (صفت)
great, big, anticipant, pregnant, expectant, enceinte, gravid, heavy

در انتظار (صفت)
wistful, presentient, expectant

قابل ابستنی (صفت)
expectant

انگلیسی به انگلیسی

• one who is expecting or anticipating (i.e. the birth of a child)
in a state of anticipation, in an attitude of waiting
if you are expectant, you think something is going to happen.
an expectant mother or father is someone whose baby is going to be born soon.

پیشنهاد کاربران

1 -
[ before noun] adjective
used to refer to a woman who is pregnant or a man whose partner is pregnant
زن باردار یا مردی که شریک زندگی او باردار است
expectant mothers/fathers/couples
2 -
...
[مشاهده متن کامل]

The meaning is an adjective that describes a person who is eagerly anticipating something, especially something good.
صفت/ شخصی که مشتاقانه منتظر چیزی، به ویژه چیزهای خوب است.
The expectant crowd waited for the band to take the stage.
the children's expectant faces

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/expectant
چشم به راه
حامله. باردار
منتظر
پرتوقع
متوقع

بپرس