expatriate

/ˌeksˈpeɪtriət//ˌeksˈpætriət/

معنی: مهاجر، تبعیدی، از کشور خود راندن، تبعید کردن، ترک کردن
معانی دیگر: جلای وطن کردن، ترک میهن کردن، ترک تابعیت کردن، (آدم) ترک وطن کرده، دور از میهن، غریب، مقیم برون مرز، میهن باخته، از میهن راندن، بی خانمان کردن، آلاخون والاخون کردن، اخراج بلد کردن، میهن باخته شدن، نفی بلد کردن، ترک کردن میهن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expatriates, expatriating, expatriated
(1) تعریف: to remove from one's native country or allegiance; send into exile; banish.
متضاد: repatriate
مشابه: banish, deport, exile, ostracize, transport

(2) تعریف: to withdraw (oneself) from allegiance to or residence in one's native land; withdraw (oneself) into exile.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to go into exile from or give up one's allegiance to one's native land.
صفت ( adjective )
• : تعریف: residing outside one's native land.
اسم ( noun )
مشتقات: expatriation (n.)
• : تعریف: one who has gone into exile from or renounced allegiance to his or her native land.
متضاد: repatriate
مشابه: exile

- In the first half of the twentieth century, numerous American artists and musicians were living in Paris as expatriates.
[ترجمه گوگل] در نیمه اول قرن بیستم، تعداد زیادی از هنرمندان و موسیقیدانان آمریکایی به عنوان مهاجر در پاریس زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] در نیمه اول قرن بیستم، بسیاری از هنرمندان و نوازندگان آمریکایی بسیاری در پاریس به عنوان مهاجر زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this restaurant is the haunt of expatriate iranians
این رستوران پاتوق ایرانیان دور از وطن است.

2. The writer, an expatriate living in Singapore, has studied and worked in the US.
[ترجمه گوگل]این نویسنده، یک مهاجر مقیم سنگاپور، در ایالات متحده تحصیل و کار کرده است
[ترجمه ترگمان]نویسنده، مهاجری که در سنگاپور زندگی می کند، در ایالات متحده تحصیل کرده و کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is therefore advisable for the expatriate to give advance notice to the school of when places are required.
[ترجمه گوگل]بنابراین برای مهاجرین توصیه می شود که از قبل به مدرسه اطلاع دهند که چه زمانی مکان مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]بنابراین توصیه می شود که فرد مهاجر اخطاری را به مدرسه وقتی مورد نیاز است بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In most cities of that region the expatriate community remained, even after independence, a closed circle.
[ترجمه گوگل]در اکثر شهرهای آن منطقه، جامعه خارج نشین، حتی پس از استقلال، یک حلقه بسته باقی ماند
[ترجمه ترگمان]در بیشتر شهرهای آن منطقه جامعه مهاجر حتی پس از استقلال، یک دایره بسته باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She and Gwen, a fellow widow and expatriate, were booked on an escorted tour of the Holy Land.
[ترجمه گوگل]او و گوئن، یک بیوه و خارج از کشور، در یک تور اسکورت در سرزمین مقدس رزرو شدند
[ترجمه ترگمان]او و گوین، یک زن بیوه و مهاجر، در یک سفر دریایی به سرزمین مقدس درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And expatriate savers and investors do need the help of a professional adviser.
[ترجمه گوگل]و پس انداز کنندگان و سرمایه گذاران خارج از کشور به کمک یک مشاور حرفه ای نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]و پس انداز کنندگان مهاجر و سرمایه گذاران به کمک یک مشاور حرفه ای نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Schmidt was a German expatriate who had been living in Portugal since 198
[ترجمه گوگل]اشمیت یک تبعه آلمانی بود که از سال 198 در پرتغال زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]اشمیت یک مهاجر آلمانی بود که از سال ۱۹۸ در پرتغال زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Expatriate Chinese also fled neighbouring Solomon Islands in large numbers after racially - charged disturbances in 200
[ترجمه گوگل]چینی‌های خارج‌شده نیز پس از ناآرامی‌های نژادپرستانه در سال 200، از جزایر سلیمان همسایه گریختند
[ترجمه ترگمان]برون مرزی چینی پس از آشوب های قومی در سال ۲۰۰ میلادی، از جزایر سلیمان همسایه به تعداد زیادی گریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The writer is expatriate artist living in Singapore.
[ترجمه گوگل]نویسنده یک هنرمند مقیم خارج از کشور است که در سنگاپور زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده هنرمند مهاجر است که در سنگاپور زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She worked harder than most of my wealthy expatriate students.
[ترجمه گوگل]او سخت تر از بسیاری از دانشجویان ثروتمند خارج از کشور من کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او بیشتر از بسیاری از دانشجویان ثروتمند مهاجر من کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Create a community for expatriate Macintosh users; participate actively in activities with foreign Macintosh user group.
[ترجمه گوگل]ایجاد یک انجمن برای کاربران مکینتاش خارج از کشور به طور فعال در فعالیت های گروه کاربری خارجی مکینتاش شرکت کنید
[ترجمه ترگمان]یک جامعه کاربران Macintosh را ایجاد کنید؛ به طور فعال در فعالیت هایی با گروه کاربران Macintosh خارجی شرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Personality traits; Career management; Expatriate compensation management; Job satisfaction; Expatriate willingness.
[ترجمه گوگل]ویژگی های شخصیتی؛ مدیریت شغلی؛ مدیریت غرامت خارجی؛ رضایت شغلی؛ تمایل به خارج نشینی
[ترجمه ترگمان]ویژگی های شخصیتی؛ مدیریت مالی؛ معکوس سازی جبران، رضایت شغلی؛ تمایل برون مرزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Firms are finding that they cannot replace expensive expatriate staff with cheaper local hires ("localise" in the jargon) as quickly as they hoped.
[ترجمه گوگل]شرکت‌ها دریافته‌اند که نمی‌توانند کارکنان گران‌قیمت خارجی را با استخدام‌های محلی ارزان‌تر (در اصطلاح اصطلاحی «بومی‌سازی») به همان سرعتی که امیدوار بودند جایگزین کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها در می یابند که نمی توانند کارکنان مهاجر گران قیمت را با استخدام های محلی ارزان تر با \"localise\" (\" \" در اصطلاحات فنی)جایگزین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Handles Human Resources administration of expatriate staff.
[ترجمه گوگل]مدیریت منابع انسانی کارکنان خارج از کشور را مدیریت می کند
[ترجمه ترگمان]handles مدیریت منابع انسانی کارکنان مهاجر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهاجر (اسم)
expatriate, fugitive, colonist, refugee, emigrant, emigre, evacuee, out-migrant, remittance man

تبعیدی (صفت)
expatriate, fugitive

از کشور خود راندن (فعل)
expatriate

تبعید کردن (فعل)
abandon, exile, displace, banish, deport, expatriate, proscribe, extrude

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

تخصصی

[حقوق] جلای وطن کردن، ترک تابعیت کردن، تبعید کردن، خارجی، غیر بومی

انگلیسی به انگلیسی

• banish, expel, deport, exile
exiled, living in a foreign country
exile, one who lives in a foreign country
an expatriate is someone who lives in a country which is not their own. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...the large tunisian expatriate community in france.

پیشنهاد کاربران

مهاجر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : expatriate / expatriation
✅️ صفت ( adjective ) : expatriate
✅️ قید ( adverb ) : _
Adj
خارجی - غیر بومی
⭐"often shortened to "expat⭐
👈🏿 In the same article, five whistleblowers accuse Aramco of bullying and mismanagement. One former employee expressed his concerns about the company’s highly dangerous failure to pressure - test valves and mains units, detailing cracks in the refinery structure and sinking of roads and foundations. The refinery runs a real risk of becoming Aramco's Piper Alpha, said another ⭐expatriate employee⭐, who also accuses Aramco of lacking a culture of challenge, facilitating ineptitude and laziness
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expatriate
✅️ اسم ( noun ) : expatriate / expat
✅️ صفت ( adjective ) : expatriate
✅️ قید ( adverb ) : _
دور از وطن یا تبعیدی کسی است که به طور موقت یا دائم در کشوری به غیر از کشور خود، اقامت می کند.
به طور معمول، این واژه اغلب مورد استفاده شرکت ها، دولتها یا سازمان های دولتی است که برای کارگران حرفه ای یا ماهر خود که توسط کارفرمایان به خارج از کشور فرستاده می شوند استفاده می شود. این واژه به طور فعال برای کارگران مهاجر استفاده می شود که معمولاً درآمدشان نسبت به کشور موطن بیشتر است و بیشتر از پرسنل محلی درآمد دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Expatriate
İmmigrant
اوزکشوریدن.
exile
تبعید
نفی بلد
Expatriate employee
کارمند با تابعیت خارجی
the person who live in foreign country

بپرس