expanded


معنی: منبسط، منبسط شده، بسط یافته، مبسوط
معانی دیگر: گسترده، پهنیده، مفصل

جمله های نمونه

1. he expanded his empire to its largest extent
او امپراطوری خود را به بیشترین حد خود گسترش داد.

2. he expanded the domain of the papal states
او مرزهای ایالت های پاپ را بسط داد.

3. enterprising farmers who expanded their land holdings
کشاورزان بلندهمتی که زمین های کشاورزی خود را توسعه دادند

4. international trade has expanded
بازرگانی بین المللی گسترش یافته است.

5. only per medium of an expanded consumption
فقط از راه بسط مصرف

6. The writer expanded his short novel into a long one.
[ترجمه گوگل]نویسنده رمان کوتاه خود را به یک رمان بلند گسترش داد
[ترجمه ترگمان]نویسنده رمان کوتاه خود را به مدت طولانی گسترش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The economy has expanded at a supercharged pace.
[ترجمه گوگل]اقتصاد با سرعتی فوق العاده گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد با سرعت supercharged گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The business has expanded greatly over the last year.
[ترجمه گوگل]این تجارت در سال گذشته بسیار گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان]این تجارت در طول سال گذشته به شدت گسترش پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In his lecture the teacher expanded on the uses of the English subjunctive mood.
[ترجمه گوگل]معلم در سخنرانی خود کاربردهای حالت فرعی انگلیسی را گسترش داد
[ترجمه ترگمان]معلم در سخنرانی خود به کاربرد حالت های روانی انگلیسی ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new system expanded the role of family doctors.
[ترجمه گوگل]سیستم جدید نقش پزشکان خانواده را گسترش داد
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید نقش پزشکان خانواده را گسترش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He expanded his short story into a book.
[ترجمه گوگل]او داستان کوتاه خود را به یک کتاب گسترش داد
[ترجمه ترگمان]داستان کوتاه خود را به کتابی تعمیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With the expanded production of North Sea oil and gas, the UK has become a net exporter of fuel .
[ترجمه گوگل]با افزایش تولید نفت و گاز دریای شمال، بریتانیا به یک صادرکننده خالص سوخت تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]با گسترش گسترده نفت و گاز دریای شمال، بریتانیا تبدیل به یک صادرکننده بزرگ سوخت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The village has expanded into a town.
[ترجمه گوگل]این روستا به شهر تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]این روستا به یک شهر گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The population and settlement of Colorado expanded after the gold strike of 185
[ترجمه گوگل]پس از اعتصاب طلا در سال 185، جمعیت و سکونتگاه کلرادو گسترش یافت
[ترجمه ترگمان]جمعیت و settlement کلرادو پس از حمله طلا به ۱۸۵ گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منبسط (صفت)
cheerful, distent, expanded, patulous, porrect

منبسط شده (صفت)
expanded

بسط یافته (صفت)
expanded, porrect

مبسوط (صفت)
expanded

تخصصی

[ریاضیات] مبسوط

انگلیسی به انگلیسی

• widened, enlarged, increased

پیشنهاد کاربران

ممتد
داری بُعد
گسترش
توسعه
Expanded form
شکل توسعه یافته

بپرس