existential

/ˌɛgˌzɪˈstɛnʧəl//ˌɛgzɪˈstɛnʃəl/

معنی: وجودی، مربوط به هستی
معانی دیگر: وابسته به هستی، بیانگر هستی، هستیانه، هستشی، (فلسفه) وابسته به هستی گرایی، هستی گرایانه، وجودگرایانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: existentially (adv.)
(1) تعریف: of or concerning existence, esp. human existence.

- The philosophers pondered the human being's place in the universe, the purpose of life, and other existential questions.
[ترجمه گوگل] فیلسوفان درباره جایگاه انسان در جهان، هدف زندگی و دیگر مسائل وجودی تأمل کردند
[ترجمه ترگمان] فلاسفه درباره جایگاه انسان در جهان، هدف زندگی و دیگر سوالات وجودی اندیشه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, concerning, or based on objective experience.

(3) تعریف: as conceived of by existentialists, or relating to or forming part of existentialism.

- an existential point of decision
[ترجمه گوگل] یک نقطه تصمیم وجودی
[ترجمه ترگمان] یک نقطه نظر وجودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an existential moment when a choice must be made
[ترجمه گوگل] یک لحظه وجودی که باید انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان] یک لحظه وجودی که انتخاب باید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Existential questions requir-ing religious answers still persist.
[ترجمه گوگل]پرسش‌های وجودی که نیازمند پاسخ‌های دینی هستند، هنوز پابرجا هستند
[ترجمه ترگمان]سوالات وجودی سوالات مذهبی هنوز ادامه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For some reason, maybe just an existential weariness, U. S. steel companies stopped doing these things.
[ترجمه گوگل]به دلایلی، شاید فقط یک خستگی وجودی، شرکت‌های فولاد ایالات متحده از انجام این کارها دست کشیدند
[ترجمه ترگمان]به دلایلی، شاید فقط یک خستگی وجودی، U اس شرکت های استیل انجام این کارها را متوقف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. By the same token, we find less existential angst than in much western art.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، ما اضطراب وجودی کمتری نسبت به هنرهای غربی پیدا می کنیم
[ترجمه ترگمان]در عین حال، توجه کمتری به angst existential نسبت به هنر غرب داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Existential propositions are not really necessary - logically necessary - for a complete description of the world.
[ترجمه گوگل]گزاره های وجودی واقعاً برای توصیف کامل جهان ضروری - از نظر منطقی - ضروری نیستند
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها وجودی به طور منطقی ضروری نیستند - برای توصیف کامل از جهان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These characters would never escape their existential lots, or move freely from one class to another.
[ترجمه گوگل]این شخصیت‌ها هرگز از قشر وجودی خود فرار نمی‌کنند، یا آزادانه از طبقه‌ای به طبقه دیگر حرکت نمی‌کنند
[ترجمه ترگمان]این شخصیت ها هیچ وقت از موجودیت وجودی شان فرار نمی کنند، یا آزادانه از یک کلاس به کلاس دیگر حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were definitely going for the existential crime-drama thing.
[ترجمه گوگل]ما قطعاً دنبال ماجرای جنایی-درام وجودی بودیم
[ترجمه ترگمان]ما قطعا به دنبال پدیده existential - درام بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You will go through our comic, existential garden with your shears and you will never water the lupins.
[ترجمه گوگل]شما با قیچی خود از باغ کمیک و وجودی ما عبور خواهید کرد و هرگز به لوپین ها آب نمی دهید
[ترجمه ترگمان]شما به باغ comic ما با قیچی باغبانی خواهید رفت و دیگر هیچ وقت آب lupins را آب نخواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The existential sentence strongly suggests that there is nothing metaphorical about this experience for Lok.
[ترجمه گوگل]جمله وجودی به شدت نشان می دهد که هیچ چیز استعاری در مورد این تجربه برای لوک وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]جمله وجودی قویا نشان می دهد که هیچ چیز استعاری در مورد این تجربه برای لاک وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The electric light was an invention with profound existential consequences.
[ترجمه گوگل]چراغ برق یک اختراع با پیامدهای وجودی عمیق بود
[ترجمه ترگمان]نور چراغ برق یک اختراع با پیامدهای وجودی عمیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Suppose we begin with an existential hypothesis, without being able to point to any confirming evidence.
[ترجمه گوگل]فرض کنید ما با یک فرضیه وجودی شروع می کنیم، بدون اینکه بتوانیم به هیچ مدرک تایید کننده ای اشاره کنیم
[ترجمه ترگمان]فرض کنیم با فرضیه وجودی شروع کنیم، بدون اینکه بتوانیم به هیچ مدرک تایید کننده اشاره کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. William did not go West on an existential errand; the end of his journey was known.
[ترجمه گوگل]ویلیام در یک مأموریت وجودی به غرب نرفت پایان سفرش معلوم بود
[ترجمه ترگمان]ویلیام در یک ماموریت دیگر به غرب نرفته بود؛ پایان سفرش مشخص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I recognize no human moral authority outside my existential self.
[ترجمه گوگل]من هیچ مرجع اخلاقی انسانی را خارج از خود وجودی خود نمی شناسم
[ترجمه ترگمان]من هیچ مرجع اخلاقی انسانی خارج از ضمیر existential نمی شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Among right-wing circles this perception simply intensified their existential feeling of Angst, of having lost their bearings.
[ترجمه گوگل]در میان محافل جناح راست، این تصور صرفاً احساس وجودی آن‌ها را تشدید می‌کرد، یعنی از دست دادن رفتارشان
[ترجمه ترگمان]در میان حلقه های جناح راست این ادراک به سادگی حس existential their را تشدید کرده، و bearings را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This struck me as one of those existential moments in the life of a happily married woman.
[ترجمه گوگل]این برای من به عنوان یکی از آن لحظات وجودی در زندگی یک زن خوشبخت متاهل بود
[ترجمه ترگمان]به نظر من یکی از آن لحظات زندگی در زندگی یک زن با شکوه و خوشبختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وجودی (صفت)
existential

مربوط به هستی (صفت)
existential

تخصصی

[ریاضیات] وجودی، هستی

انگلیسی به انگلیسی

• of existence; of or pertaining to existentialism (20th-century philosophical movement)
existential means relating to human existence and experience; a formal word.

پیشنهاد کاربران

هستی گرایانه؛ وجودی
چیزی که وجود دارد
existential threat: تهدیدی که وجود دارد ( به معنای احتمال داره نیست, حتما وجود داره و هست! )
1. وجودی
2. ( در فلسفه های اگزیستانس ) اگزیستانسی؛ هستی دارانه؛ زندگی بنیاد
اگزیستانسیال،
وجودی

بپرس