exigent

/ˈɛksɪʤənt//ˈɛksɪʤənt/

معنی: بحرانی، ضروری، مصر، مبرم، فشاراور، تحمیلی، محتاج به اقدام یا کمک فوری
معانی دیگر: فوری و فوتی، حیاتی، ناگهانی، سختگیر، مو از ماست کش، پرتوقع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: exigently (adv.)
(1) تعریف: requiring immediate attention; urgent or critical.
مشابه: instant, serious, urgent

- We can only attend to the most exigent needs of the disaster victims at present.
[ترجمه گوگل] ما در حال حاضر فقط می توانیم به نیازهای ضروری قربانیان بلایای طبیعی رسیدگی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط می توانیم در حال حاضر به the نیازهای قربانیان فاجعه رسیدگی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: requiring an extraordinary effort or expenditure; demanding.

- It had been an exigent task and she felt a great deal of satisfaction at having completed it.
[ترجمه گوگل] این یک کار ضروری بود و او از تکمیل آن احساس رضایت زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] این یک کار ضروری بود و از اینکه آن را به پایان رسانده بود احساس رضایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an exigent employer
کارفرمای سختگیر

2. tax reform is exigent
اصلاح مالیات ها فوری و فوتی است.

3. Despairing of a cluttered cupboard, baffled by anger's exigent protocols, we could not say what was meant.
[ترجمه گوگل]با ناامیدی از یک کمد به هم ریخته، گیج شده از پروتکل های سخت خشم، نمی توانستیم بگوییم منظور چیست
[ترجمه ترگمان]از آن طرف، از طرف دیگر، ما نمی توانستیم چیزی را بگوییم که در آن قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. So it is a important and exigent problem to estimate the software project's size.
[ترجمه گوگل]بنابراین تخمین اندازه پروژه نرم افزاری یک مشکل مهم و ضروری است
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک مساله مهم و exigent برای تخمین اندازه پروژه نرم افزاری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Therefore it is more important and exigent to change the financial model nowadays and set up a new one which is based on network finance together with other advanced management methods.
[ترجمه گوگل]بنابراین امروزه تغییر مدل مالی و راه اندازی مدل جدیدی که مبتنی بر تامین مالی شبکه همراه با سایر روش های مدیریتی پیشرفته است، از اهمیت بیشتری برخوردار است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، امروزه مهم تر و exigent است که مدل مالی را امروزه تغییر داده و یک مدل جدید ایجاد کنیم که مبتنی بر تامین مالی شبکه با سایر متودهای مدیریت پیشرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Therefore, it is necessary and exigent to intensify the study of tax losing theory and practice.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تشدید مطالعه تئوری و عمل زیان مالیاتی ضروری و ضروری است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، لازم است که مطالعه مالیات از دست دادن تئوری و عمل افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is an exigent problem to solve the dry deep screening of moist fine coal.
[ترجمه گوگل]این یک مشکل ضروری برای حل غربالگری عمیق خشک زغال سنگ ریز مرطوب است
[ترجمه ترگمان]این یک مشکل بزرگ برای حل و فصل خشک و خشک of مرطوب و مرطوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She became even more exigent over his pronunciation.
[ترجمه گوگل]او حتی در مورد تلفظ او شدیدتر شد
[ترجمه ترگمان]بیشتر از تلفظ او more می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It may well be that had they known of it they would have been even more exigent.
[ترجمه گوگل]ممکن است که اگر آنها از آن می دانستند، حتی از این هم ضروری تر بودند
[ترجمه ترگمان]ممکن است که آن ها از آن آگاه شوند، حتی exigent هم خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With the increase of aging population, how to solve the question of senior's inhabitation exigent.
[ترجمه گوگل]با افزایش جمعیت سالمند، چگونه می توان سوال ضروری سکونت سالمندان را حل کرد؟
[ترجمه ترگمان]با افزایش جمعیت سالمند، چگونگی حل مساله of exigent ارشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In rough cut of NC milling of helicoid, there are many defects when the generic programming means, for example, longer cutting time, inefficient, exigent tools are used.
[ترجمه گوگل]در برش خشن آسیاب NC هلیکوئید، هنگامی که برنامه‌ریزی عمومی به معنای استفاده از ابزارهای ضروری، زمان برش طولانی‌تر، ناکارآمد و ضروری است، عیوب بسیاری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در برش سخت of NC of، نقص های زیادی در زمانی وجود دارند که برنامه های برنامه نویسی عمومی، به عنوان مثال، زمان برشی طولانی تر، ناکارآمد و exigent مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With the development of automobile industry, the requirements for automobile have exigent.
[ترجمه گوگل]با توسعه صنعت خودرو، الزامات خودرو ضروری شده است
[ترجمه ترگمان]با توسعه صنعت خودرو، الزامات تولید خودرو افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For their the survial and development, many CNC plants advance the exigent requirements on reliability prediction of CNC machines.
[ترجمه گوگل]برای بقا و توسعه خود، بسیاری از کارخانه های CNC نیازمندی های ضروری را برای پیش بینی قابلیت اطمینان ماشین های CNC پیش می برند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارخانه های CNC برای توسعه و توسعه خود، الزامات exigent را بر پیش بینی قابلیت اطمینان ماشین های CNC توسعه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The removal of heavy metals sewage sludges is a problem that is exigent to be solved.
[ترجمه گوگل]حذف لجن های فاضلاب فلزات سنگین مشکلی است که باید حل شود
[ترجمه ترگمان]حذف فلزات سنگین از فاضلاب یک مشکل است که باید حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بحرانی (صفت)
acute, critical, exigent, climacteric, decretive, decretory

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

مبرم (صفت)
sore, exigent, emergent, demanding, imperious, exacting, crying, pressing, urgent, importunate

فشاراور (صفت)
exigent, pressing, urgent

تحمیلی (صفت)
exigent, procrustean

محتاج به اقدام یا کمک فوری (صفت)
exigent

انگلیسی به انگلیسی

• demanding; urgent, pressing

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Requiring immediate action; urgent ⏳
🔍 مترادف: Pressing
✅ مثال: The exigent situation demanded a quick response
موجه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : exigency
✅️ صفت ( adjective ) : exigent
✅️ قید ( adverb ) : exigently

بپرس