exhausting

/ɪgˈzɔː.stɪŋ//ɪgˈzɔː.stɪŋ/

معنی: خروجی، طاقت فرسا، خستگی اور
معانی دیگر: خسته کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: causing great physical fatigue.
مشابه: tiring

- It was an exhausting hike to the top of the cliff, so we rested for some time before going back down.
[ترجمه برهان] پیاده روی خسته کننده ای بود برای بالا رفتن از صخره به خاطر همین موقع برگشت کمی استراحت کردیم
|
[ترجمه گوگل] این یک پیاده روی طاقت فرسا تا بالای صخره بود، بنابراین قبل از بازگشت به پایین، مدتی استراحت کردیم
[ترجمه ترگمان] پیاده روی خسته کننده ای بود به بالای صخره، برای همین مدتی قبل از اینکه به پایین برویم استراحت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing great mental fatigue.
مشابه: tiring

- The final exam was exhausting; I was writing for three hours.
[ترجمه Dss] امتحان خسته کننده ای بود . من سه ساعت مشغول به نوشتن بودم.
|
[ترجمه زهرا] امتحان نهایی خسته کننده ای بود. من سه ساعت مشغول نوشتن بودم.
|
[ترجمه Black ship] امتحان نهایی طاقت فرسا بود من ۳ ساعت مشغول نوشتن بودم
|
[ترجمه مهرآفرین] امتحان فاینال یا نهایی خسته کننده بود من برای سه ساعت در حال نوشتن بودم
|
[ترجمه .] امتحان نهایی خسته کننده بود . من سه ساعت در حال نوشتن بودم .
|
[ترجمه گوگل] امتحان نهایی طاقت فرسا بود سه ساعت مشغول نوشتن بودم
[ترجمه ترگمان] امتحان نهایی خسته کننده بود؛ سه ساعت مشغول نوشتن بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The most exhausting thing in life is being insincere.
[ترجمه گوگل]طاقت فرساترین چیز در زندگی غیرصادق بودن است
[ترجمه ترگمان]مهم ترین چیز زندگی، insincere است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's exhausting commuting from Brighton to London every day.
[ترجمه Avin💋] این خسته کننده هست که هر روز از برایتون به لندن رفت و آمد کنی.
|
[ترجمه گوگل]رفت و آمد روزانه از برایتون به لندن خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]از رفتن به لندن هر روز از \"برایتون\" تا لندن خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This work is physically exhausting and emotionally draining.
[ترجمه گوگل]این کار از نظر فیزیکی خسته کننده و از نظر احساسی خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]این کار از نظر فیزیکی خسته کننده و از لحاظ احساسی تخلیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It had been an exhausting day.
[ترجمه 😁😁😁] من یک روزخسته کننده داشتم
|
[ترجمه ali_h_z] این یک روز خسته کننده بود
|
[ترجمه گوگل]روز طاقت فرسایی بود
[ترجمه ترگمان]روز خسته کننده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is exhausting work, but I manage to keep going somehow.
[ترجمه گوگل]این کار طاقت فرسا است، اما من موفق می شوم به نوعی ادامه دهم
[ترجمه ترگمان]این کار خسته کننده است، اما من سعی می کنم که به طریقی به آن ادامه بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Trainee commandos are put through an exhausting assault course.
[ترجمه گوگل]کماندوهای کارآموز یک دوره تهاجمی طاقت فرسا را ​​طی می کنند
[ترجمه ترگمان]کماندوهای Trainee از طریق یک مسیر حمله خسته کننده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was an exhausting schedule she had set herself.
[ترجمه گوگل]این یک برنامه طاقت فرسا بود که او برای خودش تعیین کرده بود
[ترجمه ترگمان]برنامه خسته کننده ای بود که او برای خودش برنامه ریزی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After an exhausting few weeks I needed some time to recuperate.
[ترجمه گوگل]بعد از چند هفته طاقت فرسا به مدتی برای بهبودی نیاز داشتم
[ترجمه ترگمان]بعد از چند هفته خسته کننده، به کمی زمان نیاز داشتم تا بهبود پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We are in danger of exhausting the world's oil supply .
[ترجمه گوگل]ما در خطر تمام شدن ذخایر نفت جهان هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در خطر نابودی ذخایر نفت جهان قرار داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police have spent an exhausting day searching the woods.
[ترجمه گوگل]پلیس یک روز طاقت فرسا را ​​صرف جستجوی جنگل کرده است
[ترجمه ترگمان]پلیس روز خسته کننده ای رو در جستجوی جنگل سپری کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I find her exhausting to be with—she's too intense.
[ترجمه گوگل]به نظر من بودن با او خسته کننده است - او خیلی شدید است
[ترجمه ترگمان]به نظر من، خسته کننده است که با او باشد - او بیش از حد مشتاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The trip has been exhausting and I'll be glad to be home.
[ترجمه گوگل]سفر طاقت فرسا بوده است و من خوشحال خواهم شد که در خانه هستم
[ترجمه ترگمان]سفر خسته کننده بود و من خوشحال میشم که خونه باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This exhausting work is enough to run everyone down.
[ترجمه گوگل]همین کار طاقت فرسا کافی است تا همه را زیر پا بگذارد
[ترجمه ترگمان]این کار خسته کننده کافیه تا همه رو نابود کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They've just finished an exhausting 75-date European tour.
[ترجمه گوگل]آنها به تازگی یک تور اروپایی طاقت فرسا با 75 تاریخ را به پایان رسانده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها تازه یک سفر خسته کننده ۷۵ ساله اروپایی را به پایان رسانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خروجی (صفت)
deferent, discharging, exhausting

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

خستگی اور (صفت)
exhausting, irksome

تخصصی

[صنایع غذایی] تخلیه هوا : بیرمن راندن هوای موجود در لا به لای قطعات داخل قوطی و فضای بالای قوطی یا بسته های دیگر است که معمولا با حرارت دادن،داغ پر کردن،ایجاد خلا،و بخار دادن بالای قوطی صورت میگیرد.

انگلیسی به انگلیسی

• tiring, draining

پیشنهاد کاربران

خسته کننده . فرساینده. طاقت فرسا. سخت
مثال:
It was an exhausting game.
آن یک بازی خسته کننده بود.
خسته کننده، طاقت فرسا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exhaust
✅️ اسم ( noun ) : exhaustion
✅️ صفت ( adjective ) : exhausting / exhausted / exhaustive
✅️ قید ( adverb ) : exhaustively
از پای درآورنده
توان زدوده
فرسودگی آور
فرسوده کننده
خارج کردن
exhausting things make you very tired.
خسته کننده
الکی یا بیخودی یا طاقت فرسا
مثلا مذاکرات وین ی ساله دارن ادامه میدن حالا شده فرسایش و الکی یا خسته کننده یا چرت و پرت مثلاً
Her Last several visits were exhausting
بازدید چند بار آخرش الکی و خسته کننده بود
فرسایشی

exhausting ( adj ) = بسیار خسته کننده، به شدت طاقت فرسا، کمر شکن، ازبین رفتنی یا تمام شدنی ( در مورد منابع )
exhausting activity = فعالیت به شدت طاقت فرسا
exhausting resources = منابع تمام شدنی، منابع از بین رفتنی
...
[مشاهده متن کامل]

example:
I've had an exhausting day.
روز بسیار خسته کننده ای داشته ام.

Means tiring
یعنی خسته کننده ( خسته آور )
فارسی : خسته کننده
اینگلیسی :exhausting things make you very tired
خسته کننده tiring
Exhausting things make you very tired

فرسایش، فرسودگی
فرساینده، فرسوده کننده
make yourtired

Make you tired
چیزی که باعث بشه خسته شی
حالا بماند اون چیزه چیه
تخلیه هوا
it was an exhausting day for clerks because they had worked for 12 hours
خسته کننده _طاقت فرسا _خسته آور😏
exhausting things make you very tired
طاقت فرسا
خسته کننده ، طاقت فرسا .
خسته کننده _طاقت فرسا _حوصله سربر
خسته کننده
خستگی
خسته کننده_ طاقت فرسا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس