exertion


معنی: تقلا، اعمال زور، ثقل
معانی دیگر: تلاش، کوشش، زورزنی، جد و جهد، کار سخت، کار شاق، اعمال، به کارگیری، به کاربندی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: strenuous effort or action.
مترادف: effort, pains
مشابه: activity, elbow grease, labor, lengths, strain, struggle, trouble, try, work

(2) تعریف: exercise of physical or mental strength, power, or the like.
مترادف: application, employment, exercise
مشابه: effort, practice, strain, use

جمله های نمونه

1. mental exertion
تلاش فکری

2. climbing those stairs was quite an exertion
بالا رفتن از آن پله ها کار بسیار سختی بود.

3. lifting this stone requires a lot of physical exertion
بلند کردن این سنگ مستلزم تقلای جسمی بسیار است.

4. She was hot and breathless from the exertion of cycling uphill.
[ترجمه رابرت] اون از فعالیت دوچرخه سواری تو سربالایی گرمش شده بود و نفس کم آورده بود .
|
[ترجمه گوگل]از ورزش دوچرخه سواری در سربالایی گرم و نفس نفس می زد
[ترجمه ترگمان]او گرم بود و از فشاری که به سربالایی می رفت نفسش بند آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Exertion of authority over others is not always wise; persuasion may be better.
[ترجمه گوگل]اعمال قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست متقاعد کردن ممکن است بهتر باشد
[ترجمه ترگمان]استفاده از قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست؛ متقاعد کردن ممکن است بهتر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A person with nephritis must avoid all exertion.
[ترجمه گوگل]فرد مبتلا به نفریت باید از هر گونه تلاشی اجتناب کند
[ترجمه ترگمان]یک نفر با nephritis باید از تلاش و تقلا خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He finds tennis demanding too much exertion.
[ترجمه رابرت] او ن میدونه ( در جریانه ، متوجه هست ) که تنیس فعالیت خیلی زیادی رو میطلبه ( نیاز داره ) .
|
[ترجمه گوگل]او متوجه می شود که تنیس به تلاش بیش از حد نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او تنیس را بیش از حد تلاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Try to avoid physical exertion.
[ترجمه رابرت] سعی کن از فعالیت بدنی دوری/خودداری/اجتناب کنی.
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید از فعالیت بدنی خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کن از تلاش فیزیکی دوری کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He clearly found the physical exertion exhilarating.
[ترجمه گوگل]او به وضوح تلاش بدنی را نشاط آور می دانست
[ترجمه ترگمان]اون مشخصا فعالیت فیزیکی و نشاط فیزیکی رو پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Exertion of authority over others is not always wise.
[ترجمه گوگل]اعمال قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست
[ترجمه ترگمان]نفوذ قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was so cheap in exertion, so productive in humiliation.
[ترجمه گوگل]در تلاش بسیار ارزان بود، در تحقیر بسیار سازنده بود
[ترجمه ترگمان]این کار به قدری ناچیز بود که مایه سرافکندگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After some exertion, I decided the track was too rutted for me to have a hope.
[ترجمه گوگل]پس از مدتی تلاش، به این نتیجه رسیدم که مسیر آنقدر خراب است که نمی توانم امیدی داشته باشم
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی تلاش، به این نتیجه رسیدم که راه برای من خیلی زیاده از این است که امید داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Kip was tired, exhausted not from physical exertion or mental stress, but from inactivity.
[ترجمه گوگل]کیپ خسته بود، نه از فعالیت بدنی یا استرس روحی، بلکه از بی تحرکی
[ترجمه ترگمان]دوباره راحت شده بود و خسته و درمانده شده بود، نه از فشار جسمی و خستگی جسمی بلکه از بیکاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The force of their exertion against one another pushed them apart.
[ترجمه گوگل]نیروی اعمال آنها بر روی یکدیگر آنها را از هم جدا کرد
[ترجمه ترگمان]نیروی تلاش آن ها در برابر یکدیگر، آن ها را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My breath began wheezing from the exertion.
[ترجمه گوگل]نفسم از شدت فشار شروع به خس خس كردن كرد
[ترجمه ترگمان]نفسم در سینه حبس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

اعمال زور (اسم)
impressment, exertion

ثقل (اسم)
gravity, exertion

انگلیسی به انگلیسی

• putting to use, putting into action; effort, struggle, strain
exertion is physical effort or exercise.

پیشنهاد کاربران

Exertion of power ,
Exertion of authority : اعمال قدرت ، اعمال زور
فعالیت بدنی سنگین
ناملایمات ( در حالت جمع )
اِعمالِ فشار
کار سنگین
تقلا کردن، تلاش کردن ، جون کندن
کارهای جسمی
Mental exertion
Physical exertion
فعالیت ذهنی
فعالیت بدنی
He was so tired after all his exertions, he slept like a baby
زور زدن
اِعمال به زور کردن
با زور کاری را پیش بردن

بپرس