اسم ( noun )
• (1) تعریف: mental or physical activity undertaken to maintain or increase ability or strength.
• مترادف: athletics, practice, workout
• مشابه: action, activity, aerobics, calisthenics, conditioning, exertion, fitness, gymnastics, movement, sport, training
• مترادف: athletics, practice, workout
• مشابه: action, activity, aerobics, calisthenics, conditioning, exertion, fitness, gymnastics, movement, sport, training
- I get my exercise from swimming.
[ترجمه Saeedmohebu] من از طریق شنا کردن ورزش میکنم|
[ترجمه Nihan] من تمرینم را از شنا کردن فهمیدم|
[ترجمه Jahan] من تمرینم را از شنا کردن کسب کردم|
[ترجمه شان] من تمرینات ورزشی خود را، با شنا کردن ، انجام می دهم.|
[ترجمه ننت] من ننه ی شما رو از طریق شنا میکنم|
[ترجمه گوگل] من ورزشم را از شنا می کنم[ترجمه ترگمان] من تمرین شنا کردن رو از شنا گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Crossword puzzles provide good mental exercise.
[ترجمه گوگل] جدول کلمات متقاطع تمرین ذهنی خوبی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] جدول مارپیچ، ورزش ذهنی خوبی را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جدول مارپیچ، ورزش ذهنی خوبی را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her doctor told her she needed to do more exercise.
[ترجمه ..] دکترش گفته که باید ورزش بیشتری انجام بده دکتر او به او گفت که او نیاز به انجام تمرین بیشتر دارد|
[ترجمه گوگل] دکترش به او گفت که باید ورزش بیشتری انجام دهد[ترجمه ترگمان] دکترش گفته که باید ورزش بیشتری انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an act of putting into effect; use.
• مترادف: application, employment, use, utilization
• مشابه: exertion, practice
• مترادف: application, employment, use, utilization
• مشابه: exertion, practice
- A sensitive matter like this requires the exercise of patience.
[ترجمه گوگل] چنین موضوع حساسی نیاز به صبر دارد
[ترجمه ترگمان] یک ماده حساس مانند این نیاز به تمرین صبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک ماده حساس مانند این نیاز به تمرین صبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a particular way to use your muscles to make them strong.
- Doing push-ups is a good exercise for strengthening the arms.
[ترجمه موسی بندک] شنا سوئدی تمرین خوبی برای تقویت کردن دست ها می باشد|
[ترجمه گوگل] انجام حرکات کششی یک تمرین خوب برای تقویت بازوها است[ترجمه ترگمان] انجام این کارها تمرین خوبی برای تقویت سلاح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (often pl.) a ceremony, esp. celebrating graduation from a school.
• مترادف: ceremony
• مشابه: celebration, graduation, observance, service
• مترادف: ceremony
• مشابه: celebration, graduation, observance, service
- This year's graduation exercises will be held in the new auditorium.
[ترجمه نرگس سنایی] امتحانات فارق التحصیلی امسال در سالن جدید برگزار خواهد شد|
[ترجمه حسین زمانی نسب] مراسم فارغ التحصیلی امسال، در سالن اجتماعات جدید برگزار خواهد شد|
[ترجمه گوگل] تمرینات فارغ التحصیلی امسال در سالن جدید برگزار می شود[ترجمه ترگمان] تمرین های فارغ التحصیلی امسال در سالن جدید برگزار خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a military training operation or war game.
• مترادف: war game
• مشابه: drill
• مترادف: war game
• مشابه: drill
- The recruits will be engaging in a particularly dangerous training exercise this week.
[ترجمه گوگل] سربازان این هفته در یک تمرین آموزشی خطرناک شرکت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] نیروهای تازه این هفته در یک تمرین آموزشی بسیار خطرناک شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نیروهای تازه این هفته در یک تمرین آموزشی بسیار خطرناک شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a specially designed task, often one that is performed repeatedly, aimed at developing particular strengths or skills.
• مشابه: drill, practice, scale
• مشابه: drill, practice, scale
- The piano teacher assigned all the exercises on page five.
[ترجمه گوگل] معلم پیانو تمام تمرینات را در صفحه پنج تعیین کرد
[ترجمه ترگمان] معلم پیانو همه تمرین ها را در صفحه پنج واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم پیانو همه تمرین ها را در صفحه پنج واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Here is a good exercise for developing the calf muscles.
[ترجمه گوگل] در اینجا یک تمرین خوب برای رشد عضلات ساق پا وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در اینجا ورزش خوبی برای پرورش ماهیچه های ساق پا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در اینجا ورزش خوبی برای پرورش ماهیچه های ساق پا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I did the first exercise but the others are too difficult.
[ترجمه گوگل] من تمرین اول را انجام دادم اما بقیه خیلی سخت هستند
[ترجمه ترگمان] من اولین تمرین را انجام دادم، اما بقیه خیلی سخت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من اولین تمرین را انجام دادم، اما بقیه خیلی سخت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exercises, exercising, exercised
حالات: exercises, exercising, exercised
• (1) تعریف: to put into effect or make use of.
• مترادف: apply, employ, exert, make use of, wield
• مشابه: carry out, practice, put to use, take advantage of, use, utilize
• مترادف: apply, employ, exert, make use of, wield
• مشابه: carry out, practice, put to use, take advantage of, use, utilize
- He failed to exercise his right to vote.
[ترجمه گوگل] او نتوانست از حق رای خود استفاده کند
[ترجمه ترگمان] او نتوانست حق رای برای رای دادن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نتوانست حق رای برای رای دادن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to put through training.
• مترادف: condition, train
• مشابه: apply, develop, drill, practice, strengthen, work
• مترادف: condition, train
• مشابه: apply, develop, drill, practice, strengthen, work
- The drill sergeant is exercising the new recruits.
[ترجمه گوگل] گروهبان مته در حال تمرین نیروهای جدید است
[ترجمه ترگمان] دریل داره the جدید رو تمرین می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دریل داره the جدید رو تمرین می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to disturb or agitate.
• مترادف: agitate, disturb, perturb, trouble
• مشابه: distress, worry
• مترادف: agitate, disturb, perturb, trouble
• مشابه: distress, worry
- The insult exercised him greatly.
[ترجمه گوگل] توهین او را به شدت تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان] این توهین او را به شدت به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این توهین او را به شدت به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to engage in physical exercise or activity.
• مشابه: cycle, jog, limber up, run, swim, train, walk, warm up
• مشابه: cycle, jog, limber up, run, swim, train, walk, warm up
- Her doctor advised her to exercise daily to improve her health.
[ترجمه گوگل] پزشک به او توصیه کرد که برای بهبود سلامتی خود روزانه ورزش کند
[ترجمه ترگمان] پزشک او به او توصیه کرد که هر روز ورزش کند تا سلامتی اش را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پزشک او به او توصیه کرد که هر روز ورزش کند تا سلامتی اش را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید