exercise

/ˈek.sərˌsɑɪz//ˈeksəsaɪz/

معنی: ورزش، مشق، تمرین، بکار انداختن، استعمال کردن، عمل کردن، تمرین کردن، تمرین دادن
معانی دیگر: اعمال، به کارگیری، به کاربندی، کاربست، انجام، اجرا، اعمال کردن، به کارگرفتن، (به) کاربستن، کاربست کردن، - کردن، بهره مند شدن (از)، استفاده، برزش، ممارست، مروس، مانور، (جمع) مراسم، رسم ها، شیوه ها، آیین ها، انجام دادن (وظیفه و غیره)، اجرا کردن، (نادر) ورزیده، دارای ممارست، خوی دار، ورزیدن، ورزش کردن یا دادن، ممارست کردن، ورزاندن، مروسیدن، پرورش دادن، (ارتش) مشق نظامی کردن یا دادن، معطوف کردن (توجه یا انرژی به امور ناراحت کننده)، نگران بودن، اثر داشتن بر، موثر بودن، داشتن (اختیار یا اثر یا کنترل و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: mental or physical activity undertaken to maintain or increase ability or strength.
مترادف: athletics, practice, workout
مشابه: action, activity, aerobics, calisthenics, conditioning, exertion, fitness, gymnastics, movement, sport, training

- I get my exercise from swimming.
[ترجمه Saeedmohebu] من از طریق شنا کردن ورزش میکنم
|
[ترجمه Nihan] من تمرینم را از شنا کردن فهمیدم
|
[ترجمه Jahan] من تمرینم را از شنا کردن کسب کردم
|
[ترجمه شان] من تمرینات ورزشی خود را، با شنا کردن ، انجام می دهم.
|
[ترجمه ننت] من ننه ی شما رو از طریق شنا میکنم
|
[ترجمه گوگل] من ورزشم را از شنا می کنم
[ترجمه ترگمان] من تمرین شنا کردن رو از شنا گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Crossword puzzles provide good mental exercise.
[ترجمه گوگل] جدول کلمات متقاطع تمرین ذهنی خوبی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] جدول مارپیچ، ورزش ذهنی خوبی را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her doctor told her she needed to do more exercise.
[ترجمه ..] دکترش گفته که باید ورزش بیشتری انجام بده دکتر او به او گفت که او نیاز به انجام تمرین بیشتر دارد
|
[ترجمه گوگل] دکترش به او گفت که باید ورزش بیشتری انجام دهد
[ترجمه ترگمان] دکترش گفته که باید ورزش بیشتری انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an act of putting into effect; use.
مترادف: application, employment, use, utilization
مشابه: exertion, practice

- A sensitive matter like this requires the exercise of patience.
[ترجمه گوگل] چنین موضوع حساسی نیاز به صبر دارد
[ترجمه ترگمان] یک ماده حساس مانند این نیاز به تمرین صبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a particular way to use your muscles to make them strong.

- Doing push-ups is a good exercise for strengthening the arms.
[ترجمه موسی بندک] شنا سوئدی تمرین خوبی برای تقویت کردن دست ها می باشد
|
[ترجمه گوگل] انجام حرکات کششی یک تمرین خوب برای تقویت بازوها است
[ترجمه ترگمان] انجام این کارها تمرین خوبی برای تقویت سلاح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (often pl.) a ceremony, esp. celebrating graduation from a school.
مترادف: ceremony
مشابه: celebration, graduation, observance, service

- This year's graduation exercises will be held in the new auditorium.
[ترجمه نرگس سنایی] امتحانات فارق التحصیلی امسال در سالن جدید برگزار خواهد شد
|
[ترجمه حسین زمانی نسب] مراسم فارغ التحصیلی امسال، در سالن اجتماعات جدید برگزار خواهد شد
|
[ترجمه گوگل] تمرینات فارغ التحصیلی امسال در سالن جدید برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] تمرین های فارغ التحصیلی امسال در سالن جدید برگزار خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a military training operation or war game.
مترادف: war game
مشابه: drill

- The recruits will be engaging in a particularly dangerous training exercise this week.
[ترجمه گوگل] سربازان این هفته در یک تمرین آموزشی خطرناک شرکت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] نیروهای تازه این هفته در یک تمرین آموزشی بسیار خطرناک شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a specially designed task, often one that is performed repeatedly, aimed at developing particular strengths or skills.
مشابه: drill, practice, scale

- The piano teacher assigned all the exercises on page five.
[ترجمه گوگل] معلم پیانو تمام تمرینات را در صفحه پنج تعیین کرد
[ترجمه ترگمان] معلم پیانو همه تمرین ها را در صفحه پنج واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Here is a good exercise for developing the calf muscles.
[ترجمه گوگل] در اینجا یک تمرین خوب برای رشد عضلات ساق پا وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در اینجا ورزش خوبی برای پرورش ماهیچه های ساق پا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I did the first exercise but the others are too difficult.
[ترجمه گوگل] من تمرین اول را انجام دادم اما بقیه خیلی سخت هستند
[ترجمه ترگمان] من اولین تمرین را انجام دادم، اما بقیه خیلی سخت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exercises, exercising, exercised
(1) تعریف: to put into effect or make use of.
مترادف: apply, employ, exert, make use of, wield
مشابه: carry out, practice, put to use, take advantage of, use, utilize

- He failed to exercise his right to vote.
[ترجمه گوگل] او نتوانست از حق رای خود استفاده کند
[ترجمه ترگمان] او نتوانست حق رای برای رای دادن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put through training.
مترادف: condition, train
مشابه: apply, develop, drill, practice, strengthen, work

- The drill sergeant is exercising the new recruits.
[ترجمه گوگل] گروهبان مته در حال تمرین نیروهای جدید است
[ترجمه ترگمان] دریل داره the جدید رو تمرین می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to disturb or agitate.
مترادف: agitate, disturb, perturb, trouble
مشابه: distress, worry

- The insult exercised him greatly.
[ترجمه گوگل] توهین او را به شدت تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان] این توهین او را به شدت به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to engage in physical exercise or activity.
مشابه: cycle, jog, limber up, run, swim, train, walk, warm up

- Her doctor advised her to exercise daily to improve her health.
[ترجمه گوگل] پزشک به او توصیه کرد که برای بهبود سلامتی خود روزانه ورزش کند
[ترجمه ترگمان] پزشک او به او توصیه کرد که هر روز ورزش کند تا سلامتی اش را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. exercise can extend one's life
ورزش می تواند عمر را طولانی کند.

2. exercise causes the body to burn some of its excess fat
ورزش موجب می شود که بدن مقداری از چربی های اضافی خود را بسوزاند.

3. exercise caution!
احتیاط را رعایت کن !

4. exercise in the form of swimming
ورزش به صورت شنا

5. exercise is good for the elimination of tension
ورزش برای رفع تنش خوب است.

6. exercise of good judgement
به کاربندی قضاوت خوب

7. exercise potentiates the effects of this drug
ورزش اثر این دارو را تشدید می کند.

8. exercise toned his muscles
ورزش عضلات او را نیرومند کرد.

9. exercise book
کتاب تمرین،دفتر مشق

10. an exercise to thicken the neck
ورزش برای ستبر کردن گردن

11. finger exercise for the piano
تمرین انگشت برای (نواختن) پیانو

12. i exercise every day
من هر روز ورزش می کنم.

13. military exercise
تمرین (یا مشق) نظامی

14. physical exercise
ورزش بدنی

15. physical exercise can be a complement to medical treatment
ورزش بدنی می تواند مکمل درمان پزشکی باشد.

16. physical exercise conduces to good health
ورزش سلامتی می آورد.

17. pronunciation exercise
تمرین تلفظ

18. the exercise of an option
بهره مند شدن از حق گزینش

19. the exercise of one's duties
انجام وظایف شخصی

20. the exercise of the right to vote
استفاده از حق رای

21. to exercise one's authority
اختیارات خود را به کار بستن

22. to exercise self-control
خودداری کردن

23. vigorous exercise is not good for everyone
ورزش شدید برای همه کس خوب نیست.

24. for you exercise is a must!
ورزش برای تو واجب است !

25. to walk for exercise
به عنوان ورزش (برای ورزش) پیاده روی کردن

26. he follows up his exercise with a cold shower
او ورزش خود را با یک دوش سرد تکمیل می کند.

27. swimming is a good exercise
شنا ورزش خوبی است.

28. the advantages of physical exercise
فواید ورزش بدنی

29. the benefits of daily exercise
مزایای ورزش روزانه

30. willpower is strengthened by exercise
اراده با ممارست قوی می شود.

31. he developed his muscles by exercise
او با ورزش عضلات خود را پرورش داد.

32. to improve one's health by exercise
از راه ورزش بر تندرستی خود افزودن

33. . . . night and day there was exercise and repetition
(سعدی) . . . شب و روز تمرین و تکرار بود.

34. he says swimming is the healthiest exercise there is
او می گوید شنا بهترین ورزش دنیا است.

35. she keeps slim by taking regular exercise
او با ورزش مرتب خود را لاغر نگه می دارد.

36. to remain healthy, we have to exercise daily
برای تندرست ماندن باید هر روز ورزش کنیم.

37. swimming in the river is his only exercise
شنا در رودخانه یگانه ورزش اوست.

38. he demands that he be given greater license in the exercise of his duties
او خواهان آن است که در انجام وظایف خود از آزادی عمل بیشتری برخوردار باشد.

مترادف ها

ورزش (اسم)
practice, exercise, play, sport, pastime, callisthenics, exercitation

مشق (اسم)
training, practice, exercise, drill, rehearsal

تمرین (اسم)
task, practice, use, action, exercise, workout, drill, rehearsal, drilling, exercitation

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

استعمال کردن (فعل)
use, exercise, handle, apply, employ

عمل کردن (فعل)
function, do, practice, execute, act, work, operate, exercise

تمرین کردن (فعل)
practice, exercise, drill, rehearse, woodshed, practise

تمرین دادن (فعل)
exercise, drill

تخصصی

[فوتبال] تمرین
[حقوق] اجرا کردن، اعمال کردن، استفاده، اجرا، اعمال، استفاده
[ریاضیات] تمرین، ورزمان، پرسش، مسأله

انگلیسی به انگلیسی

• drill; practice, training; activation, use, application; gymnastics, calisthenics
activate, apply, use; train; practice; instruct
exercises are energetic movements which you do to make yourself fit and healthy.
an exercise is a short piece of work which is designed to help you learn something.
exercises are also repeated actions in which you practise something, for example playing a musical instrument.
exercises are also practice operations or manoeuvres performed by the armed forces.
an exercise in something is an activity intended to achieve a particular purpose.
when you exercise, you move your body energetically in order to become fit and remain healthy.
if something exercises your mind, you think about it a great deal; a formal use.
to exercise authority, rights, or responsibilities means to use them; a formal use. verb here but can also be used as a singular noun with the preposition 'of'. e.g. ...the exercise of personal responsibility.

پیشنهاد کاربران

استفاده از یک کالا
برای مثال exercise of durable goods یعنی استفاده از کالای بادوام.
ورزش، تمرین
مثال: She does yoga for exercise.
او برای ورزش، یوگا انجام می دهد.
Exercise
می تونن معنی عمل یا شرایطی رو بده که یک ویژگی یا نتیجه خاصی رو به دنبال داره
مثلاً
It’s a pointless exercise
این یک عمل بی فایده است.
یا
Buying a house can be an exercise in frustration
خریدن خانه می تونه عملی از سر ناکامی باشه
می تونه به معنی � اقدامات� یا �اصول� یا �شیوه ها�، یا �الزامات� هم باشه.
ورزش ، تمرین / نرمش بدنی، تمرین درسی
اعمال کردن، به کار بستن، به ظهور رساندن
We are made and enabled by God to be. We are also able to exercise our human freedom
✅استفاده، به کار گیری
✅استفاده کردن
✅به کارگرفتن، ( به ) کاربستن
This is one of most unnatural affairs I have ever attended
. . .
Good, you're speaking about power, the whole of this entertainment is an ⭐exercise⭐ ( in ) power and the subtle catches of personal superiority
ورزش کردن . . .
1 - مانور نظامی دادن 2 - تمرین نظامی
معانی مختلفی داره برای مثلا در درس خوندن میشه تمرین یا سوال هایی که تو کتابه
توی ورزش میشه گرم گردن و تمرین قبل از ورزش
تمرین مشق
خدمات طرف متقابل ، تکالیف طرف مقابل . مثلاً در عبارت licensor exercise به معنی تکالیف طرف مقابل که لایسنس می دهد.
اعمال اختیار
( در اختیارات خرید و فروش در options )
ورزش کردن
تمرین کردن
اعمال کردن
اجراکردن
فعالیت ورزشی، تمرین
در متن های رسمی به معنای "استفاده کردن یا به کار گیری" است.
اعمال کردن ( هنگامی که جریان دادگاه باشه و قاضی بخواد رای یا نظرشو با در نظر گرفتن یه مبلغ، موقعیت یا یه همچین چیزی اعمال کنه )
اظهار داشتن. در مقالات علمی استفاده میشه
استیفا ( در مورد حق )
فعالیت بدنی
ورزش ، تمرین ، ورزش کردن
she exercises most evenings usually by running
اون بیشتر عصر ها رو معمولاٌ با دویدن ورزش می کنه 🏏
ریاضی 93 ، تجربی 87
عمل کردن
مشق
تمرین دادن/ آموخته کردن
رزمایش

تمرین
تمرین کردن، ورزش کردن
so a lots of practivs
نرمش کردن
یک نوع فعالیتی هست که از فرد برای هدفی خاص بروز میکنه .
physical activities that you do keep your body healthy
ورزش کردن

تمرین کردن
ورزش کردن
تحمیل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس