exemplary


معنی: نمونه و سرمشق، شایان تقلید
معانی دیگر: (به ویژه رفتار و صفات فردی) نمونه، سرمشق، هشدار دهنده، عبرت انگیز، پند آموز، مسطوره ای، (به عنوان) نمونه از چیزی، نمونه ای، برای مثال، نمایشگر، ستوده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: exemplariness (n.)
(1) تعریف: deserving to be imitated or followed; commendable; admirable.
متضاد: deplorable, nefarious
مشابه: classic

- The teacher pointed out the boy's exemplary conduct to the class.
[ترجمه ai] معلم به رفتار مثال زدنی بچه ها در کلاس اشاره کرد
|
[ترجمه گوگل] معلم به رفتار مثال زدنی پسر به کلاس اشاره کرد
[ترجمه ترگمان] معلم به رفتار نمونه و نمونه بچه ها اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: serving as a model or guide.
مشابه: classic, model

- an exemplary soldier
[ترجمه گوگل] یک سرباز نمونه
[ترجمه ترگمان] یک سرباز نمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: serving as a typical example.
مشابه: classic, representative, sample, typical

- an exemplary paragraph
[ترجمه گوگل] یک پاراگراف نمونه
[ترجمه ترگمان] یک بند نمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: serving as a warning.

جمله های نمونه

1. exemplary behavior
رفتار نمونه

2. exemplary punishment
تنبیه عبرت انگیز

3. an exemplary student
یک دانشجوی نمونه

4. in the realm of exemplary ideas
در حوزه ی اندیشه های نمونه

5. His citation says he showed outstanding and exemplary courage.
[ترجمه گوگل]نقل قول او می گوید که او شجاعت برجسته و مثال زدنی از خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]او می گوید که او شجاعت برجسته و نمونه بارزی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His tact was exemplary, especially considering the circumstances.
[ترجمه گوگل]درایت او به خصوص با توجه به شرایط مثال زدنی بود
[ترجمه ترگمان]به خصوص با توجه به اوضاع و احوال، رفتارش شایان تقلید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Underpinning this success has been an exemplary record of innovation.
[ترجمه گوگل]پشتوانه این موفقیت یک رکورد نمونه از نوآوری بوده است
[ترجمه ترگمان]موفقیت این موفقیت یک رکورد نمونه از نوآوری بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He demanded exemplary sentences for those behind the violence.
[ترجمه گوگل]او خواستار احکام مثال زدنی برای کسانی که پشت این خشونت هستند، شد
[ترجمه ترگمان]او خواستار حبس نمونه برای افراد پشت پرده خشونت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Vets need reliability, and both cars have proved exemplary. Flat batteries have been the only problem.
[ترجمه گوگل]دامپزشکان به قابلیت اطمینان نیاز دارند و هر دو خودرو مثال زدنی هستند باتری خالی تنها مشکل بوده است
[ترجمه ترگمان]vets به قابلیت اطمینان نیاز دارند و هر دو خودرو نمونه هستند باتری های Flat تنها مشکل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The accompanying of the arias was exemplary.
[ترجمه گوگل]همراهی آریاها مثال زدنی بود
[ترجمه ترگمان]همراهی of نمونه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On the contrary, we Fists are exemplary planners, fascinated by the minutest detail.
[ترجمه گوگل]برعکس، ما مشت‌ها برنامه‌ریزان نمونه‌ای هستیم که مجذوب جزییات جزئی هستیم
[ترجمه ترگمان]برعکس، ما برنامه ریزان نمونه هستیم، که مجذوب کوچک ترین جزئیات شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our laws must provide exemplary punishment for violent crimes.
[ترجمه گوگل]قوانین ما باید مجازات های مثال زدنی را برای جرایم خشونت آمیز پیش بینی کند
[ترجمه ترگمان]قوانین ما باید مجازات نمونه برای جرایم خشونت آمیز را فراهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her behaviour was exemplary.
[ترجمه گوگل]رفتارش مثال زدنی بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش نمونه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such exemplary action would do much to halt the spread of these evil weapons.
[ترجمه گوگل]چنین اقدامی مثال زدنی کمک زیادی به توقف گسترش این سلاح های شیطانی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]چنین اقدام نمونه ای باعث توقف گسترش این سلاح های شیطانی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For the Berry family, this ancestral slave was exemplary, a model for them to emulate.
[ترجمه گوگل]برای خانواده بری، این برده اجدادی نمونه بود، الگویی برای آنها
[ترجمه ترگمان]برای خانواده بری، این برده باستانی الگویی برای آن ها بود تا از آن ها تقلید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمونه و سرمشق (صفت)
exemplary

شایان تقلید (صفت)
exemplary

انگلیسی به انگلیسی

• serving as a model or example, worthy of imitation, praiseworthy
if you describe something as exemplary, you mean that you think it is so good that it should be copied or imitated.
an exemplary punishment is an unusually harsh one which is intended to discourage other people from committing similar crimes.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Serving as a model of excellence or perfection 🌟🏆
🔍 مترادف: Model
✅ مثال: Her exemplary performance in the competition earned her a gold medal.
کم نظیر
بی نظیر
ستودنی
مثال زدنی
ستایش کردنی
تحسین کردنی
قابل ستایش
قابل تحسین
تمجیدکردنی
درخورتحسین
exemplary ( adj ) ( ɪɡˈzɛmpləri ) =providing a good example for people to copy, A man of exemplary character. exemplar ( n ) ( ɪɡˈzɛmplɑr ) =a person or thing that is a good or typical example of sth
exemplary
خانم ها و آقایون گل،
دو تا از مترادف های این کلمه perfect و ideal میشه، پس در بعضی از جملات عالی و ایده آل هم میشه ترجمه بشه.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exemplify
✅️ اسم ( noun ) : example / exemplar / exemplification
✅️ صفت ( adjective ) : exemplary
✅️ قید ( adverb ) : exemplarily
1. model: الگو، نمونه، سرمشق
2. deterrent : بازدارنده، عبرت انگیز
بازدارنده!!
علاوه بر مواردی کاملا درستی که دوستان فرمودن این کلمه در حقوق و البته در به کار رفتن با مجازات ها یا اقدامات خاصی معنی باز دارنده رو میده که یکی از هم خانواده های اون Deterrent هست.
اگر به صورت صفت هم به کار بیاد به معنای: سرمشق، الگو، مثال زدنی است.
مثال:
He saw action in the Marines, and his performance was exemplary.
او در تفنگداران دریایی اقدام عمل کرد و عملکرد او مثال زدنی ( الگو ) بود.
His stupidity is exemplary : حماقتش مثال زدنیه
نمونه وار
مثال زدنی
درخور پیروی، شایستة تقلید، ( عمل یا هر آن چیزی که ارزش تقلید داشته باشد )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس