executed

جمله های نمونه

1. he executed a difficult piece (of music)
او یک قطعه ی دشوار را نواخت.

2. they executed many innocent people
آنان بی گناهان زیادی را اعدام کردند.

3. he was executed and his belongings were confiscated
او اعدام و اموالش مصادره شد.

4. those to be executed pleaded for mercy
اعدامی ها استدعای بخشش داشتند.

5. one of the officers was executed and five others were demoted
یکی از افسران را اعدام کردند و پنج نفر دیگر را تنزل رتبه دادند.

6. two of the mutinous sailors were executed
دو تا از ملوانان شورشی را اعدام کردند.

7. ali asghar, the killer, was caught and executed
علی اصغر قاتل،دستگیر و اعدام شد.

8. the savage commander ordered the civilians to be executed
فرمانده ی ظالم دستور داد که غیر نظامیان اعدام بشوند.

9. they went meekly to where they would be executed
آنها مطیعانه به محل اعدام خود رفتند.

10. the plan of attack was good in its conception but badly executed
طرح اولیه ی نقشه ی حمله خوب بود ولی بد اجرا شد.

پیشنهاد کاربران

میگیره یا انجام میده
اعدامی
پرداخته
Executed= مجری
تکمیل، اجرا شده، کامل شده
اجرا شده
[حقوقی] اجرایی
Executed Contract
قرارداد اجرایی

بپرس