excretory


معنی: مربوط به دفع فضولات
معانی دیگر: (وابسته به دفع فضولات بدن) پالیدگانی، دفعی، برون تراوشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, relating to, or having the function of excretion.

- excretory organs
[ترجمه گوگل] اندام های دفعی
[ترجمه ترگمان] اندام های دفع فضولات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Exercise stimulates the digestive and excretory systems.
[ترجمه گوگل]ورزش سیستم گوارشی و دفعی را تحریک می کند
[ترجمه ترگمان]ورزش کردن باعث تحریک سیستم های گوارشی و دفع فضولات می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. an excretory organ of certain invertebrates.
[ترجمه گوگل]اندام دفعی برخی از بی مهرگان
[ترجمه ترگمان]یه عضو فعال از invertebrates
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bile acids are synthesized as excretory products of cholesterol catabolism and are composed of a carbon-24 steroid nucleus.
[ترجمه گوگل]اسیدهای صفراوی به عنوان محصولات دفعی کاتابولیسم کلسترول سنتز می شوند و از یک هسته استروئیدی کربن 24 تشکیل شده اند
[ترجمه ترگمان]اسیده ای صفرا به عنوان مواد دفعی of سنتز می شوند و از یک هسته steroid کربن - ۲۴ تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ammonia from protein digestion, the primary excretory product, is converted to urea to be excreted in urine.
[ترجمه گوگل]آمونیاک حاصل از هضم پروتئین، محصول دفعی اولیه، به اوره تبدیل می شود تا از طریق ادرار دفع شود
[ترجمه ترگمان]آمونیاک از گوارش پروتئین، فراورده دفع اولیه، به اوره تبدیل می شود تا از طریق ادرار دفع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It possesses excretory, protective, and barrier functions.
[ترجمه گوگل]دارای عملکردهای دفعی، حفاظتی و بازدارنده است
[ترجمه ترگمان]این دستگاه دارای اندام های دفع، محافظ و مانع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The main branches of one side excretory canal of the L. orientalis coincide basic pattern of trisection branches.
[ترجمه گوگل]شاخه های اصلی مجرای دفعی یک طرف L orientalis با الگوی پایه شاخه های سه برش منطبق است
[ترجمه ترگمان]شاخه های اصلی مجرای دفع فضولات یک طرف L orientalis با الگوی اولیه شاخه های trisection هماهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The lack of any excretory system is explained in a similar way.
[ترجمه گوگل]عدم وجود هر گونه سیستم دفعی به روشی مشابه توضیح داده شده است
[ترجمه ترگمان]فقدان هر سیستم دفع فضولات در یک روش مشابه توضیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Incontinence -- Absence of voluntary control of an excretory function, especially defecation or urination.
[ترجمه گوگل]بی اختیاری - عدم کنترل ارادی یک عملکرد دفعی، به ویژه اجابت مزاج یا ادرار
[ترجمه ترگمان]- - فقدان کنترل داوطلبانه یک تابع excretory، به خصوص دفع ادرار یا ادرار کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Osmoregulation and excretion: discrete excretory organs including Malpighian tubules in insects.
[ترجمه گوگل]تنظیم اسمز و دفع: اندام های دفعی مجزا از جمله لوله های Malpighian در حشرات
[ترجمه ترگمان]دفع و دفع: اندام های دفع پراکنده شامل Malpighian tubules در حشرات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Describe the excretory system of the genus Nereis briefly.
[ترجمه گوگل]سیستم دفعی جنس Nereis را به اختصار توضیح دهید
[ترجمه ترگمان]سیستم دفع فضولات جنسی را به طور خلاصه شرح دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some species of water bears actually have rudimentary excretory organs.
[ترجمه گوگل]برخی از گونه های خرس های آبی در واقع اندام های دفعی ابتدایی دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از انواع خرس ها در واقع اندام های دفع فضولات دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kidney seemed to be the major excretory organ.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که کلیه اندام اصلی دفع است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه کلیه عضو یه عضو اصلی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Surgical construction of an artificial excretory opening from the colon.
[ترجمه گوگل]ساخت جراحی یک دهانه دفع مصنوعی از روده بزرگ
[ترجمه ترگمان]تشکیل یک دریچه مصنوعی، که از روده تشکیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the earthworm and many other invertebrates, these excretory structures are called nephridia.
[ترجمه گوگل]در کرم خاکی و بسیاری از بی مهرگان دیگر، این ساختارهای دفعی نفریدیا نامیده می شوند
[ترجمه ترگمان]در the و بسیاری از بی مهرگان این مواد زائد به نام nephridia خوانده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط به دفع فضولات (صفت)
excretory

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to excretion; pertaining to excrement; expelling, discharging

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : excrete
✅️ اسم ( noun ) : excretion / excreta / excrement
✅️ صفت ( adjective ) : excretory / excremental / excrementitious
✅️ قید ( adverb ) : _
excretory ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: دفعی
تعریف: مربوط به دفع
ترشحی

بپرس