excretion


معنی: دفع، مدفوع
معانی دیگر: وازنش، برون پالش، برون تراوی، برون تراوش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of eliminating bodily waste matter.
مشابه: movement

(2) تعریف: the waste matter thus eliminated.
مشابه: matter, movement

جمله های نمونه

1. Excretion is one of several activities common to both plants and animals.
[ترجمه گوگل]دفع یکی از چندین فعالیت مشترک برای گیاهان و حیوانات است
[ترجمه ترگمان]excretion یکی از چندین فعالیت مشترک در هر دو گیاه و حیوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Thiazides may cause a slight increase in magnesium excretion.
[ترجمه گوگل]تیازیدها ممکن است باعث افزایش جزئی در دفع منیزیم شوند
[ترجمه ترگمان]Thiazides ممکن است موجب افزایش کمی در دفع منیزیم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Acidemia tends to decrease potassium excretion, and alkalemia tends to increase potassium excretion.
[ترجمه گوگل]اسیدمی تمایل به کاهش دفع پتاسیم دارد و آلکالمی تمایل به افزایش دفع پتاسیم دارد
[ترجمه ترگمان]Acidemia تمایل به کاهش دفع پتاسیم دارد و alkalemia تمایل دارد دفع پتاسیم را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Significant excretion of solute-free water can not occur unless significant amounts of solute and water reach this point.
[ترجمه گوگل]دفع قابل توجه آب بدون املاح نمی تواند اتفاق بیفتد مگر اینکه مقادیر قابل توجهی از املاح و آب به این نقطه برسد
[ترجمه ترگمان]دفع عمده آب حل شونده نمی تواند اتفاق بیفتد مگر این که مقادیر قابل توجهی از حل شونده و آب به این نقطه برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They also promote sodium excretion and induce a mild volume contraction.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین باعث دفع سدیم می شوند و انقباض حجمی خفیفی را القا می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین دفع سدیم را ترویج می دهند و انقباض خفیف حجم را القا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fractional excretion of magnesium rises as glomerular filtration rate falls.
[ترجمه گوگل]با کاهش میزان فیلتراسیون گلومرولی، دفع کسری منیزیم افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]دفع کسری منیزیم به عنوان نرخ تصفیه glomerular افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And might add thoughtfully, if excretion depends upon metabolism in the liver, I wonder what's happening there.
[ترجمه گوگل]و ممکن است با تأمل اضافه شود، اگر دفع به متابولیسم در کبد بستگی دارد، نمی دانم چه اتفاقی در آنجا می افتد
[ترجمه ترگمان]و شاید به فکر سوخت و سوخت روی کبد باشد، نمی دانم چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sulphate reducing bacteria were never detected, and methane excretion was not affected by sulphate feeding.
[ترجمه گوگل]باکتری های کاهنده سولفات هرگز شناسایی نشدند و دفع متان تحت تأثیر تغذیه سولفات قرار نگرفت
[ترجمه ترگمان]sulphate که باکتری را کاهش داد هرگز تشخیص داده نشد و دفع متان تحت تاثیر تغذیه سولفات قرار نگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a subject in balance, sodium excretion equals sodium intake.
[ترجمه گوگل]برای یک فرد در تعادل، دفع سدیم برابر با مصرف سدیم است
[ترجمه ترگمان]برای یک سوژه در تعادل، دفع سدیم با جذب سدیم برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Abnormalities it, urinary but not intestinal excretion of uric acid may produce clinically recognizable disorders of urate metabolism.
[ترجمه گوگل]ناهنجاری های آن، دفع ادراری اما نه روده ای اسید اوریک ممکن است باعث ایجاد اختلالات قابل تشخیص بالینی در متابولیسم اورات شود
[ترجمه ترگمان]دفع آن، ادرار، اما دفع روده ای اسید اوره ممکن است اختلالات قابل تشخیصی را از متابولیسم urate تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Treatment includes augmentation of sodium excretion with diuretics and water administration.
[ترجمه گوگل]درمان شامل افزایش دفع سدیم با دیورتیک ها و تجویز آب است
[ترجمه ترگمان]اضافه کردن دفع سدیم با دیورتیک ها و مدیریت آب، شامل افزایش دفع سدیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The excretion of mercury by the kidney generally forms the basis for measurement of exposure.
[ترجمه گوگل]دفع جیوه توسط کلیه به طور کلی مبنای اندازه گیری قرار گرفتن در معرض را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]دفع جیوه توسط کلیه، اساس اندازه گیری نوردهی را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Measurement of the albumin excretion rate requires an accurately timed collection of urine, which is difficult in routine clinical practice.
[ترجمه گوگل]اندازه‌گیری میزان دفع آلبومین به جمع‌آوری دقیق ادرار نیاز دارد که در عمل بالینی معمول دشوار است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری میزان ترشح آلبومین به یک مجموعه زمان بندی دقیق از ادرار نیاز دارد که در روال معمول بالینی بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A 24-hour urine specimen should be collected to determine creatinine clearance, and protein and uric acid excretion.
[ترجمه گوگل]یک نمونه ادرار 24 ساعته باید برای تعیین کلیرانس کراتینین و دفع پروتئین و اسید اوریک جمع آوری شود
[ترجمه ترگمان]یک نمونه آزمایش ۲۴ ساعته باید برای مشخص کردن پاک سازی creatinine، و ترشح اسید و دفع اسید uric جمع آوری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع (اسم)
repulsion, rebuff, rebuttal, repercussion, repulse, expulsion, exclusion, secretion, ejectment, excretion, propulsion, voidance

مدفوع (اسم)
excrement, stool, excretion, faeces, feculence

تخصصی

[بهداشت] مدفوع - پیخال

انگلیسی به انگلیسی

• waste materials, matter which has been discharged from the body (i.e. feces, sweat, etc.); process of expelling waste matter

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : excrete
✅️ اسم ( noun ) : excretion / excreta / excrement
✅️ صفت ( adjective ) : excretory / excremental / excrementitious
✅️ قید ( adverb ) : _
دفع
excretion ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: دفع 3
تعریف: خروج مواد زائد دگرگشتی از یاخته‏ها یا موجودات زنده

بپرس