excrete


معنی: دفع کردن، بیرون انداختن، پس دادن
معانی دیگر: (از بدن بیرون دادن مثلا پیشاب یا عرق) دفع کردن، پالیدن، وازدن، برون ریختن، برون تراویدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: excretes, excreting, excreted
مشتقات: excretive (adj.), excreter (n.)
• : تعریف: to discharge or eliminate (wastes and harmful materials) from the body.

جمله های نمونه

1. The function of the kidneys is to excrete wastes from the body.
[ترجمه گوگل]وظیفه کلیه ها دفع مواد زائد از بدن است
[ترجمه ترگمان]وظیفه کلیه ها تخلیه ضایعات از بدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your open pores excrete sweat and dirt.
[ترجمه ضحی] منافذ باز بدن شما عرق و آلودگی را دفع می کند
|
[ترجمه گوگل]منافذ باز شما عرق و کثیفی را دفع می کند
[ترجمه ترگمان] pores open، عرق و کثافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fish excrete both from their vents and through the gills in the form of ammonia.
[ترجمه گوگل]ماهی ها هم از منافذ خود و هم از طریق آبشش به شکل آمونیاک دفع می کنند
[ترجمه ترگمان]ماهی ها هم از منافذ خود و هم از طریق the به شکل آمونیاک خون می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Birds excrete uric acid rather than urea because it is an insoluble solid.
[ترجمه گوگل]پرندگان اسید اوریک را به جای اوره دفع می کنند زیرا یک ماده جامد نامحلول است
[ترجمه ترگمان]Birds به جای اوره، اسید اوره را جذب می کنند زیرا جامد محلول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mice, for example, excrete scents in their urine that enable females to avoid their close kin.
[ترجمه گوگل]برای مثال، موش‌ها رایحه‌هایی را در ادرار خود دفع می‌کنند که به ماده‌ها امکان می‌دهد از خویشاوندان نزدیک خود دوری کنند
[ترجمه ترگمان]برای مثال در موش ها، excrete در ادرار آن ها وجود دارد که ماده ها را قادر می سازد از خویشاوندان نزدیک خود اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fish take in oxygen from the water and excrete ammonia and carbon dioxide through their gills.
[ترجمه گوگل]ماهی ها اکسیژن را از آب دریافت می کنند و آمونیاک و دی اکسید کربن را از طریق آبشش دفع می کنند
[ترجمه ترگمان]ماهی ها اکسیژن را از آب می گیرند و آمونیاک و کربن دی اکسید را از طریق آبشش به دست می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To excrete or discharge ( waste matter ), especially from the bowels.
[ترجمه گوگل]برای دفع یا تخلیه (مواد زائد) به خصوص از روده ها
[ترجمه ترگمان]تخلیه یا تخلیه (مواد زائد)، به ویژه از روده ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many microorganisms synthesize and excrete compounds which are selectively toxic to other microorganisms.
[ترجمه گوگل]بسیاری از میکروارگانیسم ها ترکیباتی را سنتز و دفع می کنند که به طور انتخابی برای سایر میکروارگانیسم ها سمی هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از میکرو ارگانیسم های حاوی ترکیبات excrete و excrete هستند که به طور انتخابی برای ارگانیسم های دیگر سمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The function of the kidneys is to excrete waste products.
[ترجمه گوگل]عملکرد کلیه ها دفع مواد زائد است
[ترجمه ترگمان]عملکرد کلیه ها رسوب محصولات زائد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Albumin excrete rate AER decreased only in the Captopril Treated groups.
[ترجمه گوگل]میزان دفع آلبومین AER تنها در گروه‌های تحت درمان با کاپتوپریل کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]نرخ excrete AER تنها در گروه های درمان Captopril کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One of the original bugs had undergone a mutation that caused it to excrete acetate, an organic chemical.
[ترجمه گوگل]یکی از حشرات اصلی دچار جهش شده بود که باعث دفع استات، یک ماده شیمیایی آلی شد
[ترجمه ترگمان]یکی از حشرات اصلی جهشی را تجربه کرده بود که باعث to استات و ماده شیمیایی آلی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yeast cells struggling to survive under suffocating conditions quickly excrete the ethanol fragments because they are basically poisonous.
[ترجمه گوگل]سلول های مخمری که در شرایط خفگی برای زنده ماندن تلاش می کنند به سرعت قطعات اتانول را دفع می کنند زیرا اساساً سمی هستند
[ترجمه ترگمان]سلول های Yeast که برای زنده ماندن در شرایط خفه کننده دست به تلاش می زنند، به سرعت قطعات اتانول را نابود می کنند، زیرا اساسا سمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is a by-product of their metabolism in as much as they excrete carbon dioxide and alcohol.
[ترجمه گوگل]این یک محصول جانبی متابولیسم آنها به همان اندازه است که دی اکسید کربن و الکل دفع می کنند
[ترجمه ترگمان]این محصول جانبی متابولیسم آن ها به اندازه کربن دی اکسید و الکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In case of anger or nervousness, the cerebrum will excrete noradrenalin —toxic hormone which will cause diseases.
[ترجمه گوگل]در صورت عصبانیت یا عصبی بودن، مغز نورآدرنالین - هورمون سمی که باعث بیماری می شود - دفع می کند
[ترجمه ترگمان]در مورد عصبانیت و عصبانیت، مخ hormone noradrenalin - سمی خواهد بود که باعث ایجاد بیماری خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

بیرون انداختن (فعل)
sputter, eject, bounce, throw out, expel, excrete, extrude

پس دادن (فعل)
restore, return, excrete, restitute, give back, refund, repay

انگلیسی به انگلیسی

• discharge or expel waste matter from the body
when you excrete waste matter from your body, you get rid of it, usually through your bowels; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : excrete
✅️ اسم ( noun ) : excretion / excreta / excrement
✅️ صفت ( adjective ) : excretory / excremental / excrementitious
✅️ قید ( adverb ) : _
excrete ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: دفع کردن
تعریف: عمل خروج مواد زائد دگرگشتی از یاخته یا موجودات زنده
دفع کردن ( مدفوع ، ادرار )
دفع کردن ( عرق ) ، برون ریختن، برون تراویدن
آزاد کردن

بپرس