• (1)تعریف: the act of exclaiming; an abrupt or vehement utterance. • مترادف: ejaculation • مشابه: bawl, call, clamor, cry, holler, outcry, shout, yell
• (2)تعریف: a word or phrase standing alone, such as "Wow!" or "Oh dear", used to express emotion; interjection. • مترادف: interjection • مشابه: expletive, oath
جمله های نمونه
1. he uttered an exclamation of pain
او فریادی حاکی از درد کشید.
2. 'Good heavens!' is an exclamation of surprise.
[ترجمه گوگل]"بهشت بخیر!" تعجب تعجب است [ترجمه ترگمان]خدای من! فریادی از حیرت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The letter was peppered with exclamation marks.
[ترجمه M.a.s.a] این نامه حاوی متنی تند همراه با شماتت بود
|
[ترجمه گوگل]نامه با علامت تعجب پر شده بود [ترجمه ترگمان]این نامه حاکی از علامت تعجب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He gave an exclamation of surprise.
[ترجمه گوگل]با تعجب تعجب کرد [ترجمه ترگمان]از تعجب فریادی کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She gave a loud exclamation of delight.
[ترجمه ز] او فریادی بلند از خوشحالی سر داد
|
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند خوشحالی گفت [ترجمه ترگمان]زن فریادی بلند کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Sue gave an exclamation as we got a clear sight of the house.
[ترجمه گوگل]سو که دید واضحی از خانه پیدا کردیم، تعجب کرد [ترجمه ترگمان]سو به محض اینکه دید ما از خانه خارج شد، سو فریادی کشید و گفت: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. But then, with an exclamation of self-mockery, she went into the galley and brushed the hairs into the waste bin.
[ترجمه گوگل]اما سپس، با تعجبی از روی مسخره کردن خود، او به داخل آشپزخانه رفت و موها را در سطل زباله ریخت [ترجمه ترگمان]اما بعد، با صدایی که از خود بی خود شده بود، به آشپزخانه رفت و موهایش را در سطل آشغال ریخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His exclamation point was a 56-yard touchdown reception from Otton in the third quarter.
[ترجمه گوگل]علامت تعجب او دریافت تاچ داون 56 یاردی از اوتون در کوارتر سوم بود [ترجمه ترگمان]علامت تعجب او ۵۶ یارد بود که از Otton در طبقه سوم دریافت شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Live your life as an Exclamation rather than an Explanation. Isaac Newton
[ترجمه گوگل]زندگی خود را به عنوان یک تعجب زندگی کنید تا یک توضیح اسحاق نیوتن [ترجمه ترگمان]زندگی خود را به عنوان یک exclamation زندگی کنید به جای توضیح اسحاق نیوتن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She made contact and heard an exclamation of pain and then her arms were pinioned behind her and she was powerless.
[ترجمه گوگل]او تماس گرفت و بانگ درد را شنید و سپس دستانش را پشت سرش چسباندند و او ناتوان بود [ترجمه ترگمان]او تماس گرفت و فریادی از درد شنید و بعد بازوانش را پشت سرش بسته بودند و او ناتوان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. One is the exclamation mark, used twice.
[ترجمه گوگل]یکی علامت تعجب است که دو بار استفاده شده است [ترجمه ترگمان]یکی علامت تعجب است که دو بار بکار می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. With a sudden exclamation, he caught her hand and pressed the palm of it to his lips.
[ترجمه گوگل]با یک تعجب ناگهانی دست او را گرفت و کف دستش را روی لب هایش فشار داد [ترجمه ترگمان]با فریادی ناگهانی دستش را گرفت و کف آن را بر لبان خود فشرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In the ensuing silence, the duke's exclamation of surprise rang out over-loud.
[ترجمه گوگل]در سکوت بعدی، فریاد تعجب دوک با صدای بلند بلند شد [ترجمه ترگمان]در سکوت بعدی، علامت تعجب دوک به صدا در آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• cry, shout of surprise, expression of shock or wonder, interjection an exclamation is a sound, word, or sentence that is spoken suddenly and emphatically in order to express excitement, admiration, shock, or anger.
پیشنهاد کاربران
۱. اظهار تعجب. ابراز شگفتی ۲. تعجب. شگفتی. ۳. فریاد. بانگ ۴. هشدار. مثال: Remember that sentences in a paragraph start with a capital letter and end with a period ( . ) , question mark ( ? ) or exclamation point ( ! ) . ... [مشاهده متن کامل]
بیاد داشته باشید که جملات در یک پاراگراف با حرف بزرگ شروع می شوند و با نقطه، علامت سوال یا علامت تعجب و هشدار تمام می شوند exclamation point = exclamation mark علامت تعجب، علامت هشدار ( ! )
تعجب، سورپرایز شده، شگفت زدگی
فریاد ندا علامت تعجب در گرامر
اسم: a sudden cry or remark expressing surprise, strong emotion, or pain. گریه ناگهانی یا ابراز هیجان، احساسات قوی و یا درد. "an exclamation of amazement""تعجب از شگفتی" synonyms: cry, call, shout, yell, shriek, roar, bellow, interjection, sudden utterance; expletive; rareejaculation ... [مشاهده متن کامل]