excitement

/ɪkˈsɑɪt.mənt//ɪkˈsɑɪt.mənt/

معنی: تحریک، هیجان، غلیان، شور، تهییج
معانی دیگر: انگیختگی، برانگیختگی، شوریدگی، جوش و خروش، وژول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being excited.
متضاد: tedium, torpor
مشابه: enthusiasm, furor, kick, stir

(2) تعریف: something that causes stimulation, agitation, or intense interest.
مشابه: action, kick, romance, sensation, thrill, zest

جمله های نمونه

1. excitement was pulsing through the whole country
هیجان در سرتاسر کشور موج می زد.

2. an excitement which bordered on insanity
هیجانی که به سرحد جنون رسید

3. a tremulous excitement
هیجان توام با ترس

4. a whirl of youthful excitement
شور و هیجان جوانی

5. her face was ablaze with excitement
از شدت هیجان چهره اش برافروخته شده بود.

6. her heart was throbbing with excitement
قلبش از شدت هیجان می تپید.

7. a novel that is loaded with excitement
رمانی که پر است از هیجان

8. the winner of the lottery could not hide his excitement
برنده ی بخت آزمایی نمی توانست هیجان خود را پنهان کند.

9. Her heart was throbbing with excitement.
[ترجمه گوگل]قلبش از هیجان می تپید
[ترجمه ترگمان]قلبش از هیجان می تپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He felt a tiny tremor of excitement as he glimpsed the city lights.
[ترجمه گوگل]با نگاه کردن به چراغ‌های شهر لرزه‌ای از هیجان را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی نور شهر را دید لرزش خفیفی به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The children were jumping up and down with excitement.
[ترجمه k.m] بچه ها با هیجان بالا و پایین می پریدند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها از هیجان بالا و پایین می پریدند
[ترجمه ترگمان]بچه ها از فرط هیجان بالا و پایین می پریدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The news caused great excitement among scientists.
[ترجمه گوگل]این خبر باعث هیجان زیادی در بین دانشمندان شد
[ترجمه ترگمان]این خبر باعث ایجاد هیجان زیاد در میان دانشمندان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her latest film has generated a lot of interest/excitement.
[ترجمه گوگل]آخرین فیلم او علاقه / هیجان زیادی ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]آخرین فیلم او علاقه و هیجان زیادی را ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The baby's first step caused great excitement in the family.
[ترجمه گوگل]اولین قدم نوزاد باعث ایجاد هیجان زیادی در خانواده شد
[ترجمه ترگمان]اولین گام کودک باعث ایجاد هیجان زیاد در خانواده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The excitement of the audience has died down.
[ترجمه گوگل]هیجان تماشاگران فروکش کرده است
[ترجمه ترگمان]هیجان حضار فروکش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We held our breath in excitement.
[ترجمه گوگل]از هیجان نفسمان را حبس کردیم
[ترجمه ترگمان]ما نفس را در هیجان نگه داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her eyes were shining with excitement.
[ترجمه گوگل]چشمانش از هیجان برق می زد
[ترجمه ترگمان]چشمانش از هیجان می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

غلیان (اسم)
excitation, excitement, seethe, boiling, narghile, ebullition, hookah, hubble-bubble, nargileh

شور (اسم)
deliberation, emotion, excitement, frenzy, passion, rapture, sensation, craze, phrensy

تهییج (اسم)
incitement, fret, excitement, fry, incitation

انگلیسی به انگلیسی

• state of being excited; agitation; something which excites or stirs up
excitement is the state of being excited.
an excitement is something that causes you to feel excited.

پیشنهاد کاربران

1. هیجان. شور و شوق 2. برانگیختگی 3. تحریک 4. واقعه هیجان انگیز. رویداد مهیج
مثال:
the excitement of seeing a leopard in the wild
واقعه هیجان انگیز دیدن یک پلنگ در حیات وحش
excitement in her eyes
شور و نشاط و هیجان {موجود} در چشمانش
excitement: هیجان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : excite
اسم ( noun ) : excitement / excitability
صفت ( adjective ) : exciting / excited / excitable
قید ( adverb ) : excitingly / excitedly
تحریک، هیجان
excitement ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: هیجان زدگی
تعریف: حالت هیجانی همراه با اشتیاق و تمایل و انتظار و برانگیختگی عمومی
معنی منفی هم داره: اضطراب، پریشانی، استرس
I need the excitement to continue my life
I need you The excitement of my love life
I wish we could finish these days sooner
برای ادامه زندگی به هیجان نیاز دارم
من به تو نیاز دارم هیجان زندگی عاشقانه ام
ای کاش می توانستیم این روزها را زودتر تمام کنیم

Eyes are the excitement of the aging gap
چشم هیجانت کمبود تیر پیر شده
emotional هیجان
The joy and emotional reputation of love
شادی و آوازه های هیجانی عشق
The joy and the excitement of life
شادی و هیجان زندگی
هیجان_ شور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس