excitedly

/ɪkˈsɑɪt̬.əd.li//ɪkˈsɑɪt̬.əd.li/

باهیجان یادست پاچگی

جمله های نمونه

1. he spoke excitedly
او با هیجان زدگی حرف می زد.

2. mina burst in excitedly through the opposite door
مینا سراسیمه از در مقابل پرید تو.

3. the pigs squealed excitedly
خوک ها با هیجان خرناس می کشیدند.

4. The children babbled excitedly among themselves.
[ترجمه گوگل]بچه ها با هیجان در بین خود غرغر می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با شور و هیجان در میان خودشان حرف می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The birds fluttered excitedly in the trees.
[ترجمه گوگل]پرندگان با هیجان روی درختان بال می زدند
[ترجمه ترگمان]پرندگان با هیجان در میان درختان پرواز می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The dog wagged its tail excitedly.
[ترجمه گوگل]سگ با هیجان دمش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]سگ دم خود را با هیجان تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Marcello sat on his knee and gabbled excitedly.
[ترجمه گوگل]مارچلو روی زانویش نشست و با هیجان غر زد
[ترجمه ترگمان]Marcello روی زانوی او نشسته بود و با حرارت حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The children chattered to each other excitedly about the next day's events.
[ترجمه گوگل]بچه ها با هیجان در مورد اتفاقات روز بعد با هم صحبت می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با شور و شوق درباره وقایع روز بعد صحبت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He waved the letter excitedly above his head.
[ترجمه گوگل]نامه را با هیجان بالای سرش تکان داد
[ترجمه ترگمان]او با شور و شوق نامه را بالای سرش تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was gesturing so excitedly that I knew something was wrong.
[ترجمه گوگل]آنقدر با هیجان اشاره می کرد که من فهمیدم چیزی اشتباه است
[ترجمه ترگمان]او چنان با شور و هیجان اشاره می کرد که من می دانستم چیزی اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She chattered excitedly like a child.
[ترجمه گوگل]مثل بچه ها با هیجان حرف می زد
[ترجمه ترگمان]او مانند کودکی با حرارت حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Larry rose excitedly to the edge of his seat, shook a fist at us and spat.
[ترجمه گوگل]لری با هیجان تا لبه صندلی بلند شد، مشتی به سمت ما تکان داد و تف کرد
[ترجمه ترگمان]لری با هیجان روی لبه صندلی اش بلند شد و با مشت به ما مشت زد و تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She waved excitedly as the car approached.
[ترجمه گوگل]وقتی ماشین نزدیک شد با هیجان دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]وقتی اتومبیل نزدیک می شد او با هیجان دست تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She ran excitedly down the hall to greet her cousins.
[ترجمه گوگل]او با هیجان در راهرو دوید تا به پسرعموهایش سلام کند
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق از سرسرای پایین دوید تا به cousins خوش آمد بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The dog yelped excitedly when his master opened a desk drawer and produced his leash.
[ترجمه گوگل]وقتی اربابش کشوی میز را باز کرد و افسارش را بیرون آورد، سگ با هیجان فریاد زد
[ترجمه ترگمان]وقتی اربابش کشو میزش را باز کرد و قلاده او را بیرون کشید، سگ با هیجان پارس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• agitatedly, enthusiastically, passionately, in an excited manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : excite
اسم ( noun ) : excitement / excitability
صفت ( adjective ) : exciting / excited / excitable
قید ( adverb ) : excitingly / excitedly
هیجان زده
The children ripped open the presents excitedly
از روی هیجان

بپرس