exchange rate

/ɪksˈtʃeɪndʒˌreɪt//ɪksˈtʃeɪndʒˌreɪt/

نرخ ارز، نرخ تبدیل ارز، نرخ برابری، مظنه ء ارز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the price of one currency in terms of another, yielding a ratio at which money of one country can be exchanged for money of another country.
مترادف: exchange

جمله های نمونه

1. The exchange rate is likely to fall in the near future .
[ترجمه مهرشاد] به نظر می رسد نرخ ارز در آینده نزدیک کاهش خواهد یافت .
|
[ترجمه گوگل]احتمال کاهش نرخ ارز در آینده نزدیک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نرخ ارز احتمالا در آینده نزدیک کاهش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The government's current euphoria over the exchange rate is unlikely to last.
[ترجمه گوگل]سرخوشی کنونی دولت در مورد نرخ ارز بعید است که ادامه یابد
[ترجمه ترگمان]خوشحالی جاری دولت بر نرخ ارز بعید به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The international exchange rate dipped to a low point yesterday.
[ترجمه گوگل]نرخ ارز بین المللی دیروز به پایین ترین حد رسید
[ترجمه ترگمان]نرخ مبادله بین المللی دیروز کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The exchange rate is in our favour at the moment.
[ترجمه گوگل]نرخ ارز در حال حاضر به نفع ماست
[ترجمه ترگمان]نرخ ارز در حال حاضر به نفع ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He described Britain's entry into the European Exchange Rate Mechanism as an historic move.
[ترجمه مهرشاد] او ورود بریتانیا را به سامانه نرخ ارز اروپایی را حرکتی تاریخی توصیف کرد.
|
[ترجمه گوگل]وی ورود بریتانیا به مکانیسم نرخ ارز اروپا را اقدامی تاریخی توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او ورود بریتانیا را به مکانیسم سرعت تبادل اروپا به عنوان یک حرکت تاریخی توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Where can I find the best exchange rate / rate of exchange?
[ترجمه گوگل]کجا می توانم بهترین نرخ / نرخ ارز را پیدا کنم؟
[ترجمه ترگمان]در کجا می توانم بهترین نرخ ارز \/ نرخ ارز را پیدا کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In September 1989 the exchange rate hovered around 140 yen to the dollar.
[ترجمه گوگل]در سپتامبر 1989 نرخ ارز در حدود 140 ین در برابر دلار بود
[ترجمه ترگمان]در سپتامبر ۱۹۸۹ نرخ تبدیل حدود ۱۴۰ ین به دلار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The change in the exchange rate provided a timely boost to the company's falling profits.
[ترجمه گوگل]تغییر در نرخ ارز باعث افزایش به موقع کاهش سود شرکت شد
[ترجمه ترگمان]تغییر در نرخ ارز، به موقع رشد سود شرکت را به موقع افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The exchange rate is in our favor.
[ترجمه گوگل]نرخ ارز به نفع ماست
[ترجمه ترگمان]نرخ ارز به نفع ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The exchange rate of the pound moved up sharply.
[ترجمه گوگل]نرخ پوند به شدت افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]میزان exchange به سرعت بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some analysts predicted that the exchange rate would soon be $2 to the pound.
[ترجمه گوگل]برخی از تحلیلگران پیش بینی کردند که نرخ ارز به زودی 2 دلار به پوند خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برخی تحلیلگران پیش بینی کرده اند که نرخ ارز به زودی ۲ تا پوند خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Second, the elimination of exchange rate uncertainty will stimulate the manufacturing sectors of member countries.
[ترجمه گوگل]دوم، حذف نااطمینانی نرخ ارز، بخش‌های تولیدی کشورهای عضو را تحریک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دوم، حذف عدم قطعیت نرخ ارز، بخش های تولیدی کشورهای عضو را تحریک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The comparison of the effective exchange rate and actual rates clearly demonstrates the value and necessity for a weighted exchange rate.
[ترجمه گوگل]مقایسه نرخ ارز موثر و نرخ واقعی به وضوح ارزش و ضرورت نرخ ارز وزنی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]مقایسه نرخ ارز موثر و نرخ های واقعی به وضوح نشان دهنده ارزش و ضرورت نرخ مبادله وزنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Under a fixed exchange rate a currency flow surplus is likely to persist for some time.
[ترجمه گوگل]تحت نرخ ارز ثابت، مازاد جریان ارز احتمالاً برای مدتی ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]تحت یک نرخ ارز ثابت یک مازاد جریان ارزی احتمالا برای مدتی دوام خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حسابداری] نرخ تسعیر
[صنعت] نرخ ارز - ارزش یک واحد پولی، که برحسب واحد پولی دیگری بیان شده است.
[حقوق] نرخ تبدیل (ارز)، نرخ تسعیر

انگلیسی به انگلیسی

• trade rate, barter rate, ratio of the value of one currency in relation to the value of another
the exchange rate is the number of units of one country's currency that can be exchanged for an equivalent amount in another country's currency.

پیشنهاد کاربران

نرخ برابری ( ارز )
مثال:
a floating exchange rate
یک نرخ برابری ارزِ متغییر و شناور
نرخ تبادل
نرخ تبدیل
نرخ ارز
نرخ تبدیل ارز
نرخ تبادل ارز
نرخِ تسعیرِ ارز
نرخ ارز، نرخ تبدیل ارز، نرخ برابری، مظنه ء ارز
نرخ تبدیل

بپرس