excessive

/ɪkˈsɛsɪv//ɪkˈsɛsɪv/

معنی: بیش از اندازه، مفرط
معانی دیگر: گزاف، کمرشکن، گزافه، بیش از حد، زیادی، زیاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: excessively (adv.), excessiveness (n.)
• : تعریف: more than is required, expected, or considered reasonable; extravagant or immoderate.
متضاد: deficient, moderate
مشابه: exorbitant, extravagant, extreme, fantastic, profuse, redundant, stiff, unreasonable

- He charged an excessive fee.
[ترجمه گوگل] او هزینه گزافی گرفت
[ترجمه ترگمان] دست مزد بیش از حد را مطالبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. excessive praise spoils the child
تعریف زیادی بچه را لوس می کند.

2. excessive rainfalls
بارندگی های مفرط

3. excessive taxes form a disincentive to industrial expansion
مالیات های زیاد عامل بازدارنده ی توسعه ی صنعتی هستند.

4. the existence of excessive amounts of fat in the diet
وجود چربی بیش از حد در خوراک روزانه

5. the costs were too excessive
هزینه ها بسیار کمر شکن بود.

6. industry has contributed to the excessive growth of cities
صنعت موجب رشد بیش از حد شهرها شده است.

7. the people were flayed by excessive taxes
مالیات های زیاد مردم را بیچاره کرده بود.

8. Heavy rain and excessive use have impoverished the soil.
[ترجمه گوگل]باران شدید و استفاده بیش از حد، خاک را فقیر کرده است
[ترجمه ترگمان]باران سنگین و استفاده بیش از حد باعث فقیر شدن خاک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government says that local authority spending is excessive.
[ترجمه گوگل]دولت می گوید که هزینه های مقامات محلی بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]دولت می گوید که هزینه های مقامات محلی بیش از حد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She takes an excessive interest in clothes.
[ترجمه گوگل]او علاقه مفرط به لباس دارد
[ترجمه ترگمان]او علاقه زیادی به لباس ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Excessive dosage of this drug can result in injury to the liver.
[ترجمه گوگل]دوز بیش از حد این دارو می تواند منجر به آسیب به کبد شود
[ترجمه ترگمان]مقدار بیش از حد این دارو می تواند منجر به آسیب به کبد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Most member countries have already legislated against excessive overtime.
[ترجمه گوگل]اکثر کشورهای عضو قبلاً قوانینی را علیه اضافه کاری بیش از حد وضع کرده اند
[ترجمه ترگمان]اغلب کشورهای عضو در حال حاضر بر علیه اضافه کاری بیش از حد قانون وضع کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police vigorously denied that excessive force had been used.
[ترجمه گوگل]پلیس به شدت استفاده از نیروی بیش از حد را رد کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس با شدت آن را رد کرد که از نیروی بیش از حد استفاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Excessive farming had impoverished the soil.
[ترجمه گوگل]کشاورزی بیش از حد خاک را فقیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]کشاورزی بیش از حد، خاک را فقیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Any more pudding would simply be excessive.
[ترجمه گوگل]هر پودینگ بیشتر به سادگی بیش از حد خواهد بود
[ترجمه ترگمان]هر دسر دیگری بیش از حد افراط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They complained about the excessive noise coming from the upstairs flat.
[ترجمه گوگل]آنها از سر و صدای زیاد از آپارتمان طبقه بالا شکایت داشتند
[ترجمه ترگمان]از صدای زیادی که از طبقه بالا می آمد شکایت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Your son suffers from your excessive shielding.
[ترجمه گوگل]پسر شما از محافظ بیش از حد شما رنج می برد
[ترجمه ترگمان]پسرت از حفاظت بیش از حد تو رنج میبره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Excessive drinking can lead to stomach disorders.
[ترجمه گوگل]نوشیدن بیش از حد می تواند منجر به اختلالات معده شود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن بیش از حد می تواند منجر به اختلالات شکم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیش از اندازه (صفت)
ample, excessive

مفرط (صفت)
exceeding, redundant, excessive, exorbitant, extreme, inordinate

تخصصی

[فوتبال] مفرط-بیش از اندازه
[نساجی] اضافی - مازاد - بیش از حد - زیاد از حد مجاز

انگلیسی به انگلیسی

• immoderate, exceeding normal bounds, extreme
if something is excessive, it is too great in amount or degree.

پیشنهاد کاربران

بیش از حد. زیاده از حد. مفرط. افراطی. زیاد
مثال:
excessive alcohol consumption
مصرف بیش از حد مشروبات الکلی
the cost is excessive
این قیمت بیش از اندازه و زیاد است.
بیش از حد
شدید
گزاف بیش از حد زیادی افراط زیاده روی کردن
اغراق
فزاینده
رو به افزایش
مازاد - مازادین
too much
گران، پرهزینه
Excessive ( adj ) = inordinate ( adj )
معناهای دیگر >>> زیاد، بی حد و حصر، غیر معمول ( بیش از حد معمول )
1. Christophe's poverty, his daily hunt for bread, his excessive sobriety
فقر کریستف ، جستجوی روزانه نان ، متانت بیش از حد او
2. The quantity is rather excessive, but there shouldn't be any problem despite that.
...
[مشاهده متن کامل]

مقدار آن بیش از حد زیاد است ، اما با این وجود مشکلی وجود ندارد.
3. Pollution of the atmosphere is an excessive price to pay for so - called progress.
آلودگی جو هزینه ای گزاف برای تاوان به اصطلاح پیشرفت است.
4. Therefore, an attacker must not employ weapons that would cause excessive collateral damage.
بنابراین ، یک مهاجم نباید از سلاحهایی استفاده کند که باعث خسارت جانبی بیش از حد شود.
5. He was a short man, stout from excessive beer drinking, with a heavy moustache and long, unkempt hair.
او مرد کوتاه قد، چاق و چله از نوشیدن مفرط آبجو ، با سبیل پرپشت و موهای بلند و نامرتب بود.
Excessive= بیش از حد، گزاف، مفرط

✅بیش از اندازه - بیش از حد
a style of writing with an 🔵excessive🔵 use of ( 1 metaphor
2 ) ?Is it harmful to spend too much time on a hobby
Yes, I believe spending 🔵excessive🔵 time on a hobby may have an adverse effect on people. You may end up having not enough time for your priorities like family or work. For example, it’s easy for me to lose myself in books and neglect the deadlines at work
...
[مشاهده متن کامل]

ample
بیش از حد
افراطی
زیادی ، در کاری زیاده روی کردن
بیش از اندازه

زیاده گویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس