excess


معنی: فزونی، سرک، اضافه، زیادتی، مازاد، افراط، زیادی، بی اعتدالی
معانی دیگر: زیاده روی، بیشکاری، افراط کاری، مانده، بیشی، اضافی، افزودی، فراوانی، وفور، فرط، بیش بود، (به خدمت کارمندان و غیره ی زیادی) خاتمه دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or an instance of going beyond what is required, expected, or considered reasonable.
مترادف: overabundance, overflow, plethora, superfluity, surfeit
متضاد: dearth, deficiency, lack
مشابه: extravagance, glut, license, overdose, overkill

(2) تعریف: an amount or degree beyond what is necessary.
مترادف: glut, margin, overabundance, overflow, superfluity, surfeit, surplus
متضاد: defect, deficiency, deficit, scarcity, shortfall
مشابه: abundance, backlog, fat, leftover, luxury, overdose, overkill, redundancy

(3) تعریف: the amount by which one thing or quantity is greater than another.
مترادف: difference
مشابه: margin, profit, remainder

(4) تعریف: overindulgence.
مترادف: glut, intemperance, overindulgence, surfeit
متضاد: moderation, temperance
مشابه: dissipation, extravagance, fat, license, luxury, prodigality, satiety
صفت ( adjective )
• : تعریف: more than required, expected, or considered reasonable; extra; additional.
مترادف: additional, extra, immoderate, surplus
مشابه: more, spare, superfluous

- excess energy
[ترجمه گوگل] انرژی اضافی
[ترجمه ترگمان] انرژی اضافی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. excess in eating
زیاده روی در خوراک

2. excess luggage
چمدان ها (یا بار) اضافی (در هواپیما و غیره)

3. excess of sorrow nearly drove him to suicide
زیادی غم نزدیک بود کارش را به خودکشی برساند.

4. excess postage
کسر تمبر،هزینه ی پستی اضافی

5. excess supply
تولید اضافی،اضافه تولید،مازاد عرضه

6. an excess of supply over demand
بیشتر بودن عرضه بر تقاضا

7. the excess of carbon dioxide in the air
وجود بیش از حد دی اکسید کربن در هوا

8. in excess of
بیش از،فزون بر،اضافه بر

9. to excess
زیاده (از حد)،بیش از حد،خیلی،بسیار

10. amounts in excess of expenditures
مبالغ اضافه بر هزینه ها

11. from an excess of joy
از فرط خوشی

12. the body's excess fat
چربی اضافی بدن

13. he drinks to excess
او بیش از حد مشروب می خورد.

14. their loss was in excess of ten million tomans
زیان آنها بیش از ده میلیون تومان بود.

15. one can die from an excess of alcohol in the bloodstream
زیادی الکل در رگ ها می تواند منجر به مرگ شود.

16. she was serious almost to excess
او بیش از حد جدی بود.

17. exercise causes the body to burn some of its excess fat
ورزش موجب می شود که بدن مقداری از چربی های اضافی خود را بسوزاند.

18. You can throw away any excess.
[ترجمه گوگل]می توانید هر مقدار اضافی را دور بریزید
[ترجمه ترگمان] میتونی هر excess رو دور بندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. An excess of fat in one's diet can lead to heart disease.
[ترجمه fkni onh] چربی بیش از حد در رژیم غذایی فرد باعث بیماری قلبی میگردد.
|
[ترجمه گوگل]چربی بیش از حد در رژیم غذایی می تواند منجر به بیماری قلبی شود
[ترجمه ترگمان]چاقی در رژیم غذایی فرد می تواند منجر به بیماری های قلبی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. An excess of enthusiasm is not always a good thing.
[ترجمه گوگل]شور و شوق زیاد همیشه چیز خوبی نیست
[ترجمه ترگمان]شور و شوق همیشه چیز خوبی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The increase will not be in excess of two per cent.
[ترجمه گوگل]این افزایش بیش از دو درصد نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]این افزایش بیش از دو درصد نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He pared away the excess glue with a razor blade.
[ترجمه گوگل]چسب اضافی را با تیغ پاک کرد
[ترجمه ترگمان]او چسب اضافی را با تیغه تیغ مقایسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. There is a surcharge for excess baggage.
[ترجمه گوگل]برای چمدان های مازاد هزینه اضافی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]a اضافی برای باره ای اضافی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فزونی (اسم)
abundance, affluence, exuberance, excess, increase, enlargement, nimiety

سرک (اسم)
abundance, exuberance, excess, addition, bidding, raise

اضافه (اسم)
augmentation, excess, increase, addition, surplus, overplus, effusion, plussage

زیادتی (اسم)
excess, surplus, residue, immoderation

مازاد (اسم)
excess, surplus, overplus

افراط (اسم)
excess, frill, self-indulgence, indulgence, extravagance, intemperance, overindulgence, plethora, superfluity, exorbitance, exorbitancy

زیادی (اسم)
wealth, excess, extra, surplus, excrescence, immensity, superfluity, immoderacy, exorbitance, exorbitancy, riffraff, nimiety

بی اعتدالی (اسم)
excess, inclemency, extravagance, immoderation, intemperance, immoderacy, nimiety

تخصصی

[برق و الکترونیک] اضافی
[مهندسی گاز] اضافه
[حقوق] افراط، تجاوز، عدم اعتدال، زیاده روی
[نساجی] اضافی - افزایش
[ریاضیات] زیادی، افزونی، فزونی، مانده، اضافی، تفاضل، بیشی، فزونی، مازاد
[آمار] فزونی

انگلیسی به انگلیسی

• overabundance, surplus; overindulgence, immoderation
extra, leftover, superfluous, above and beyond
an excess of something is a larger amount than is necessary or normal. singular noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. the body gets rid of excess water through the urine.
if you do something to excess, you do it too much.
excesses are acts which are extreme, cruel, or immoral.

پیشنهاد کاربران

excess ( adj ) ( ɛksɛs ) =in addition to an amount that is necessary, usual, or legal, e. g. Excess food is stored as fat. excess ( n ) ( ɪkˈsɛs ) =more than is necessary, e. g. You can throw away any excess.
excess
وفور
[noun]
زیاده روی - افراط
. . .
If governments regulate water with disinterested autonomy, they will be able to protect the general public from the excesses of corporate recklessness
فزونکاری، بیشکاری، فراوانی، فزونی
ریخت وپاش
The influx of money, corruption, and excesses of the Imperial Court frustrated an increasingly poor and unemployed majority.
Don't excess in your diet
It means: زیاده روی
اضافی
Example
New research finds That with obesity the problem isn't an excess of fat but it's loss of function
تحقیقات جدید نیشون میده که در چاقی مشکل اضافی چربی نیست ، بلکه کارکرد یا عملکرد ( در بدن ) رو مختل می کنه
در بیمه خودرو، excess مبلغی هست که شما بایدبصورت پیش پرداخت بپردازید زمانیکه نسبت به شرکت بیمه خودرو ادعای تقبل هزینه ی خسارت وارده به خودروتون رو دارید چون معمولا وقتی مقصر در تصادف باشید بیمه خسارت شما
...
[مشاهده متن کامل]
رو متقبل نمیشه و این ادعا برای این است که شما مقصر در تصادف خودرو نبوده ایدکه در اینصورت این مبلغ یا excess به شما برگردانده میشه. عموما شما بایدخسارتی که به خودروتون وارد شده رو شخصا پرداخت کنید مگر اینکه ثابت کنید که مقصر در تصادف نبودید. نکته اینکه تا excess پرداخت نشه به ادعای شما رسیدگی نمیشه.

1. What do you do with your excess energy?
با انرژی اضافی خود چه می کنید؟
2. As you gain strength, lose excess fat, and begin to look better in your clothes, revel in it.
همانطور که نیرو می گیرید ، چربی اضافی خود را از دست می دهید و شروع به بهتر دیدن لباس خود می کنید ، از آن لذت می برید.
...
[مشاهده متن کامل]

3. Excess levels of vitamins D, K, E, A and C, along with glutamine peptides and creatine monohydrate.
مقادیر بیش از حد ویتامین های D ، K ، E ، A و C همراه با پپتیدهای گلوتامین و کراتین مونوهیدرات.
4. Brush cotton is a fabric that has been brushed to remove lint and other excess fibres to leave the cotton soft and smooth.
پنبه قلم مویی پارچه ای است که برای از بین بردن پرزها و سایر الیاف اضافی آن را برس زده تا پنبه نرم و صاف شود.
5. Further, a budget will make it apparent that selfishly wasting money on gambling, smoking tobacco, and excessive drinking harms the family’s economic situation, as well as goes contrary to Bible principles.
بعلاوه ، با حساب دخل و خرج مشخص خواهد شد که اتلاف پول به طور خودخواهانه در قمار ، سیگار کشیدن و نوشیدن افراطی به اوضاع اقتصادی خانواده آسیب می رساند و همچنین مغایر اصول کتاب مقدس است.
Excess= اضافی، مازاد، بیش از حد، افراط، زیاده روی

عدم تعادل
اضافه
● فرقش با extra اینه که extra یعنی چیز اضافه ای که وجودش واقعا نیاز نیست و اما excess چیز اضافه ای هست که اتفاقا مشکل گشا و نیاز هست
You can take an excess bag to carry you things
You really don't need this extra clothes
بیشینگی
1. افراط و تفریط
2. اضافی ( adj ) , چیز اضافی ( n )
طغیان ( مهندسی رودخانه )
زیاده روی - افراط
an excess of anything is harmful زیاده روی در هرکاری مضره
فراوانی
زیادی
مازاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس