exception

/ɪkˈsep.ʃən//ɪkˈsep.ʃən/

معنی: رد، اعتراض، استثنا، استثناء
معانی دیگر: مگری، جداگری، مگرجویی، مگرخواهی، خواست گزینی، دلخواه گزینی، مورد استثنا، (حقوق) اعتراض رسمی به نحوه ی اجرای محاکمه یا تصمیمات اتخاذ شده (در دادگاه)، واخواست، اعترا­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: take exception
(1) تعریف: the act of leaving out.
مترادف: exclusion, omission
مشابه: elimination, exemption, isolation, ostracism, rejection, skip

(2) تعریف: something left out of a class or type of thing.
مترادف: exclusion, omission
مشابه: reject, skip

(3) تعریف: something to which a general rule does not apply.
مترادف: anomaly
مشابه: aberration, deviation, freak, irregularity, oddity, quirk

(4) تعریف: an objection or negative criticism, as regarding a particular point.
مترادف: demurrer, objection
مشابه: challenge, criticism, disagreement, question

جمله های نمونه

1. take exception (to)
1- اعتراض کردن،واخواست کردن،چخیدن

2. a notable exception
استثنای درخور توجه

3. make an exception
استثنا قائل شدن

4. with the exception of
به استثنای،به جز،مگر

5. there is an exception to every rule
هر قانونی استثنا دارد

6. a teacher should make no exception among his students
معلم باید میان شاگردانش استثنا قائل نشود.

7. eight of the pups were beautiful, the only exception was a potbellied little male
هشت تا از توله سگ ها زیبا بودند و یگانه استثنا یک توله ی نر شکم گنده بود.

8. in that country, corruption is the rule rather than the exception
در آن کشور فساد قاعده است نه استثنا.

9. There is no general rule without some exception.
[ترجمه محمد] هیچ قانونی بدون استثنا وجود نخواهد داشت
|
[ترجمه خردگرا] هیچ قانونی بدون استثنا نیست
|
[ترجمه گوگل]هیچ قاعده کلی بدون استثنا وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]بدون استثنا قانونی وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I can't make an exception for you.
[ترجمه خرد پیروز است] نمیتوانم برای شما استثنایی قایل شوم
|
[ترجمه گوگل]من نمی توانم برای شما استثنا قائل شوم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم برای تو استثنا قائل شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No rule without an exception.
[ترجمه گوگل]بدون استثنا قاعده ای وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]بدون استثنا قانونی وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The exception proves the rule.
[ترجمه هادی] استثنا این قانون را ثابت می کند
|
[ترجمه گوگل]استثنا قاعده را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان] استثنا قانون رو اثبات می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No parking is allowed, but an exception is made for disabled drivers.
[ترجمه گوگل]پارکینگ مجاز نیست، اما برای رانندگان معلول استثنا قائل شده است
[ترجمه ترگمان]هیچ پارکینگ مجاز نیست، اما یک استثنا برای رانندگان غیر معلول درست شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I take great exception to the fact that you told my wife before you told me.
[ترجمه گوگل]من از این واقعیت که شما قبل از اینکه به من بگویید به همسرم گفتید استثنا قائل شدم
[ترجمه ترگمان]من استثنا قائل شدم که تو به همسرم گفتی قبل از اینکه به من بگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is considered an exception to the rule.
[ترجمه گوگل]این یک استثناء از قاعده محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]این یک استثنا برای قانون محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I wouldn't normally agree but I'll make an exception in this case.
[ترجمه گوگل]من معمولاً موافق نیستم اما در این مورد استثنا قائل می شوم
[ترجمه ترگمان]من معمولا موافق نیستم، اما در این مورد استثنا قائل می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You must report here every Tuesday without exception.
[ترجمه گوگل]شما باید بدون استثنا هر سه شنبه اینجا گزارش دهید
[ترجمه ترگمان]شما باید هر سه شنبه بدون استثنا به اینجا گزارش بدین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We all laughed, with the exception of Maggie.
[ترجمه گوگل]همه خندیدیم، به استثنای مگی
[ترجمه ترگمان]همه خندیدیم، به جز مگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He also took exception to having been spied on.
[ترجمه گوگل]او همچنین مورد جاسوسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او همچنین استثنا قائل شدن به جاسوسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد (اسم)
denial, disavowal, rejection, abnegation, pass, refusal, trace, veto, exception, contradiction, rebuff, rebuttal, repulse, disapproval, disapprobation, contestation, disproof

اعتراض (اسم)
objection, animadversion, protest, defiance, protestation, exception, remonstrance

استثنا (اسم)
exception

استثناء (اسم)
exception, reservation, exclusion

تخصصی

[حسابداری] ایراد
[کامپیوتر] استثناء .
[صنعت] استثناء
[حقوق] اعتراض، ایراد، جرح، ایراد به قرار یا حکم دادگاه، استثناء
[ریاضیات] استثناء

انگلیسی به انگلیسی

• something that is out of the ordinary, anomaly; objection, opposition
an exception is a thing, person, or situation that is not included in a general statement.
you use without exception to indicate that your statement is true in all cases.
if you take exception to something, you feel offended or annoyed by it.

پیشنهاد کاربران

A person or thing that is excluded from a general statement or does not follow a rule.
معترض/مخالف/عاصی/مخالف یا معترض به قانون/
استثنا، استثنایی
مثال: He is an exception to the rule.
او استثنایی است به قاعده.
Exception to, not of.
Don't say: This is an exception of the rule.
Say: This is an exception to the rule.
Note: We say with the exception of: She liked all her subjects with the exception of physics.
استثنا
– There are exceptions to every rule
– a teacher should make no exception among his students
– There are always a lot of exceptions to grammar rules
– I like all kinds of films with the exception of horror films
در برنامه نویسی به معنای ارور هم هست
استثنا:
Sb or sth is different in some way from other people or things
A thing that doesn't follow raul
🔴EXCEPTION : استثنا
مثال :
Please, don't ignore this message 😢: be the rare exception who gives us €2 🙏
🔴Without Exception : بدون هیچ شکی
you use without exception to indicate that your statement is true in all cases
...
[مشاهده متن کامل]

🔴Take exception :
1 - اعتراض کردن، واخواست کردن، چخیدن، 2 - آزرده شدن ( مثلا از حرف کسی ) ، برخوردن ( به حیثیت و غیره )
if you take exception to something, you feel offended or annoyed by it.

موقت
استثنا
مستثنا
استثنا، اعتراض، رد
the drives between towns are a delight, and the journey to Graz is no exception
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس