حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: with the exclusion of; other than; but.
• مترادف: bar, barring, besides, but, save
• مشابه: outside of, short of
• مترادف: bar, barring, besides, but, save
• مشابه: outside of, short of
- All the students except one performed quite well on the exam.
[ترجمه negin] همه دانش اموران به جز یک نفر در امتحان بسیار خوب عمل کرده اند|
[ترجمه ...] تمامی دانش آموزان جز یک نفر در امتحان ها خوب بوده اند.|
[ترجمه گوگل] همه دانش آموزان به جز یک نفر در امتحان بسیار خوب عمل کردند[ترجمه ترگمان] همه دانش آموزان به جز یکی از آن ها در امتحان کاملا خوب عمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ربط ( conjunction )
• (1) تعریف: if it were not that; but.
• مترادف: but, only, save
• مترادف: but, only, save
- We would have gone except that it rained.
[ترجمه Sadegh Taghavi] ما خواهیم رفت مگر آنکه باران ببارد|
[ترجمه Zaban podcast] اگر باران نمی بارید، ما می رفتیم. ( یا ) ما می خواستیم برویم، فقط اینکه باران آمد.|
[ترجمه گوگل] ما می رفتیم جز اینکه باران می بارید[ترجمه ترگمان] اگر باران می بارید، می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: otherwise than.
• مترادف: but
• مشابه: unless
• مترادف: but
• مشابه: unless
- He never stopped talking except to take a drink of water.
[ترجمه مهرداد معدنی] او هرگز از حرف زدن دست نمی کشید مگر موقع آب خوردن|
[ترجمه گوگل] او هرگز حرفش را قطع نکرد مگر اینکه آب بنوشد[ترجمه ترگمان] هیچ وقت حرف نمی زد، مگر اینکه آب بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: excepts, excepting, excepted
حالات: excepts, excepting, excepted
• : تعریف: to fail to include; leave out; exclude.
• مترادف: bar, exclude, omit
• متضاد: include
• مشابه: disallow, eliminate, excuse, exempt, refuse, reject, shun
• مترادف: bar, exclude, omit
• متضاد: include
• مشابه: disallow, eliminate, excuse, exempt, refuse, reject, shun
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to take exception; object (usu. fol. by to or against).
• مترادف: object
• مترادف: object