• : تعریف: an act of exasperating or the state of being exasperated.
جمله های نمونه
1. she could hardly hide her exasperation
او به سختی می توانست خشم خود را پنهان کند.
2. The organization has expressed its exasperation with the government.
[ترجمه گوگل]این سازمان خشم خود را از دولت ابراز کرده است [ترجمه ترگمان]این سازمان خشم خود را از دولت ابراز کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Mahoney clenched his fist in exasperation.
[ترجمه گوگل]ماهونی با عصبانیت مشتش را گره کرد [ترجمه ترگمان]ماهونی بار با عصبانیت مشتش را مشت کرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. With a groan of exasperation, he picked up the luggage himself.
[ترجمه گوگل]با ناله ای از خشم، چمدان را خودش برداشت [ترجمه ترگمان]با ناله ای که حاکی از عصبانیت بود، چمدان خود را برداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He shook his head in exasperation.
[ترجمه گوگل]سرش را با عصبانیت تکان داد [ترجمه ترگمان]با عصبانیت سرش را تکان داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He sighed in exasperation.
[ترجمه گوگل]آهی از شدت عصبانیت کشید [ترجمه ترگمان]او با عصبانیت اهی کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She blew out her cheeks in exasperation.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت گونه هایش را بیرون زد [ترجمه ترگمان]با عصبانیت گونه هایش را پاک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She rolled her eyes in sheer exasperation.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت چشمانش را گرد کرد [ترجمه ترگمان]او با عصبانیت چشمانش را چرخی داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. 'Stop that noise,' he cried out in exasperation.
[ترجمه foruzan.n65] او با خشم فریاد زد: " این سر و صدا رو قطع کنید. "
|
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت فریاد زد: "این سر و صدا را متوقف کنید " [ترجمه ترگمان]با عصبانیت فریاد زد: این صدا را بس کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Within the business community, exasperation with government regulation is virtually unanimous.
[ترجمه گوگل]در جامعه تجاری، عصبانیت از مقررات دولتی تقریباً اتفاق نظر است [ترجمه ترگمان]در جامعه تجاری، عصبانیت از مقررات دولتی به طور مجازی اتفاق می افتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. William closes his eyes in exasperation.
[ترجمه گوگل]ویلیام با عصبانیت چشمانش را می بندد [ترجمه ترگمان]و با عصبانیت چشمانش را بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She stared at his back view in exasperation.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت به نمای پشتی او خیره شد [ترجمه ترگمان]با عصبانیت به پشت سرش نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He looked at her with exasperation when she just gazed at him with wide deep blue eyes.
[ترجمه گوگل]وقتی او با چشمان آبی عمیق و گشاد به او خیره شد، با عصبانیت به او نگاه کرد [ترجمه ترگمان]او با نگاهی عصبانی به او نگاه کرد که فقط با چشمان گشاد و آبی او به او خیره شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I betook myself to bed in some exasperation, and without really bothering to get undressed.
[ترجمه گوگل]با کمی عصبانیت خودم را به رختخواب بردم، بدون اینکه واقعاً به خود زحمت بیاندازم [ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی به رختخواب رفتم و بدون اینکه خودم را لخت کنم به رختخواب رفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Carol sighed in exasperation.
[ترجمه گوگل]کارول با عصبانیت آهی کشید [ترجمه ترگمان]کارول با عصبانیت اهی کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• anger, infuriation, annoyance, irritation exasperation is the feeling of annoyance you have when someone or something does not behave in the way that you would like.
پیشنهاد کاربران
احساس خشم همراه با واماندگی حاصل از ناتوانی در بهبود چیزی.