exasperate

/ɪgˈzæspəˌreɪt//ɪgˈzɑːspəreɪt/

معنی: خشمگین، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن، بر انگیختن، بدتر کردن، خشمگین کردن، تشدید کردن
معانی دیگر: اذیت کردن، آزار دادن، رنجه کردن، به خشم آوردن، آتشی کردن، کفر کسی را درآوردن، (گیاه شناسی - دارای پوست زبر و تیغچه دار) برون زبر، اوقات تلخی کردن کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exasperates, exasperating, exasperated
(1) تعریف: to annoy or irritate greatly; cause to lose patience.
مترادف: irk, provoke, rile, tee off
متضاد: appease, mollify, please
مشابه: aggravate, annoy, bug, frustrate, goad, irritate, miff, nettle, peeve, plague, prod, rankle, ruffle, vex

- The student's refusal to do any homework exasperated the teacher.
[ترجمه گوگل] امتناع دانش آموز از انجام هر گونه تکلیف باعث عصبانیت معلم شد
[ترجمه ترگمان] امتناع دانش آموز از انجام هر تکلیف، معلم را عصبانی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to increase the intensity or severity of (suffering, anger, or the like).
مترادف: aggravate, exacerbate, heighten
متضاد: appease
مشابه: intensify, nettle, pique, worsen

- Tempers were flaring among those waiting in line, and the heat of the day exasperated the situation.
[ترجمه گوگل] عصبانیت در میان کسانی که در صف منتظر بودند شعله ور شده بود و گرمای روز اوضاع را تشدید می کرد
[ترجمه ترگمان] Tempers در میان کسانی که در صف منتظر بودند، شعله ور بودند و گرمای آن روز را به ستوه می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He's becoming increasingly exasperated with the situation.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای از این وضعیت عصبانی می شود
[ترجمه ترگمان]او از این وضعیت بیش از پیش عصبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was exasperated by all the noise.
[ترجمه گوگل]از این همه سروصدا عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]از این همه سر و صدا عصبانی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We were exasperated at his ill behaviour.
[ترجمه گوگل]ما از رفتار بد او عصبانی شدیم
[ترجمه ترگمان]از رفتار his خشمگین شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sheer futility of it all exasperates her.
[ترجمه گوگل]بیهودگی محض این همه او را خشمگین می کند
[ترجمه ترگمان]عبث بودن همه مایه رنجش او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's so exasperating when he won't listen to a word that I say.
[ترجمه راحیل] اینکه او حتی به یک کلمه از حرفهای من گوش نمی کند ، خیلی آزار دهنده است.
|
[ترجمه گوگل]خیلی ناراحت کننده است وقتی به کلمه ای که من می گویم گوش نمی دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی او به کلمه ای که من می گویم گوش نمی دهد، این قدر عصبانی کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was becoming exasperated with all the questions they were asking.
[ترجمه گوگل]او با تمام سؤالاتی که می پرسیدند عصبانی می شد
[ترجمه ترگمان]از هر سوالی که می پرسید عصبانی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hardie could be exasperating to his colleagues.
[ترجمه گوگل]هاردی ممکن است برای همکارانش خشمگین باشد
[ترجمه ترگمان]Hardie می تواند از همکاران خود خشمگین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our team's failure is very exasperating.
[ترجمه گوگل]شکست تیم ما بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]شکست تیم ما خیلی عصبانی کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You have this exasperating habit of never looking at me!
[ترجمه گوگل]تو این عادت آزاردهنده را داری که هرگز به من نگاه نمی کنی!
[ترجمه ترگمان]این عادت exasperating که هرگز به من نگاه نکنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was exasperated at her ill behaviour.
[ترجمه گوگل]من از رفتار بد او عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]از رفتار her خشمگین شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's exasperating to run for a train and then miss it by half a minute.
[ترجمه گوگل]دویدن برای قطار و بعد از دست دادن آن برای نیم دقیقه خشمگین است
[ترجمه ترگمان]برای یک قطار در حال دویدن است و بعد تا نیم دقیقه دیگر آن را از دست می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To see my body literally wither away before my eyes was exasperating.
[ترجمه گوگل]دیدن بدنم که به معنای واقعی کلمه در برابر چشمانم پژمرده می شود، خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]تا ببینم بدنم واقعا قبل از اینکه چشمام رو عصبانی کنه پژمرده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It exasperates me to hear comments like that.
[ترجمه گوگل]شنیدن چنین نظراتی من را عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]از شنیدن نظراتی مثل این به من کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was exasperated against the informer.
[ترجمه گوگل]او از خبرچین عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]در برابر خبر رسان از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was exasperated at/by his stupidity.
[ترجمه گوگل]او از حماقت او خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]از این حماقت او خشمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگین (صفت)
angry, exasperate, furious, indignant, irate, fierce, wroth, wrathful, rabid, snappish, snuffy

اوقات تلخی کردن (فعل)
exasperate, huff, scold

از جا در بردن (فعل)
exasperate

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

بدتر کردن (فعل)
aggravate, worsen, embitter, exacerbate, deteriorate, exasperate

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

تشدید کردن (فعل)
amplify, exacerbate, exasperate, intensify, strengthen, resonate

انگلیسی به انگلیسی

• anger, infuriate, annoy, irritate
if someone or something exasperates you, they annoy you and make you feel frustrated.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To annoy or irritate deeply 😠
🔍 مترادف: Infuriate
✅ مثال: His constant lateness began to exasperate his colleagues
Exasperate : خشم و از کوره در رفتن
Desperate: ناامیدی
عصبانی کردن یا شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exasperate
✅️ اسم ( noun ) : exasperation
✅️ صفت ( adjective ) : exasperated / exasperating
✅️ قید ( adverb ) : exasperatedly / exasperatingly
irritate and frustrate ( someone ) intensely
کسی را بشدت عصبانی یا ناامید کردن
"This futile process exasperates prison officers"
His assistant’s carelessness is exasperating him.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/exasperate
اذیت کردن . آزار دادن
خشمگین شدن
از کوره در رفتن
اذیت
Anger
Annoy
Infuriate
Irritate

از کوره در بردن

بپرس