exactly

/ɪgˈzæk.tli//ɪgˈzæk.tli/

معنی: عینا، یکسره، کاملا، بدرستی، بکلی، چنین است
معانی دیگر: با دقت، راستینانه، راستینگرانه، به طور صحیح، درست

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: with absolute precision or accuracy.
متضاد: almost, approximately, nearly
مشابه: flat, full, plumb, right, sharp, to the letter, true, well

- You need to measure each piece exactly.
[ترجمه حصین] شما به اندازه گیری دقیق هر قطعه نیاز دارید.
|
[ترجمه A.A] تو باید هرقطعه را با دقت اندازه بگیری
|
[ترجمه روژان عباسی] تو باید هرقطعه را دقیق اندازه بگیری.
|
[ترجمه نسرین ضیایی] تو باید هر قطعه را دقیق اندازه گیری کنی.
|
[ترجمه الهه] شما باید هر قطعه رو کاملا درست اندازه بگیرید
|
[ترجمه Sh] شما نیاز به اندازه گیری با دقت هر قطعه دارید
|
[ترجمه علی سپه وند] لازمه که هر قطعه رو دقیق اندازه بگیری
|
[ترجمه AT] شما به اندازه گیری دقیق هر قطعه نیاز دارید
|
[ترجمه گوگووووووووولی] تو نیاز داری به اندازه گیری دقیق هر قطعه.
|
[ترجمه گوگل] شما باید هر قطعه را دقیقا اندازه بگیرید
[ترجمه ترگمان] تو باید هر قطعه رو اندازه بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: precisely; just.
متضاد: approximately
مشابه: even, just

- He does exactly what he wants.
[ترجمه حمید] او دقیقا خواسته های اون رو انجام میده
|
[ترجمه گربه] گربه ها سبیل دارند
|
[ترجمه هستی] او ( مذکر ) دقیقا همان کاری را انجام میدهد که ایشان ( مذکر ) میخواهد
|
[ترجمه TLOU] او دقیقا کاری رو انجام میده که اون میخواد یا اون دقیقا خواسته های اونو انجام میده.
|
[ترجمه گوگل] او دقیقاً همان کاری را که می خواهد انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] دقیقا همون کاری رو میکنه که اون میخواد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that is correct (used to indicate emphatic agreement).

- Exactly! I couldn't agree more.
[ترجمه TLOU] دقیقا! نمیتونستم بیشتر موافقت کنم.
|
[ترجمه گوگل] دقیقا! من نمی توانستم بیشتر موافق باشم
[ترجمه ترگمان] ! دقیقا بیشتر از این نمی توانستم موافقت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it was exactly ten years ago that my mother passed away
درست ده سال پیش بود که مادرم فوت کرد.

2. the twins had exactly the same facial features
اسباب صورت دوقلوها کاملا یک جور بود.

3. no two words are exactly synonymous
هیچ دو واژه ای کاملا هم معنا نیستند.

4. the twin girls were exactly alike
خواهران دوقلو درست شکل هم بودند.

5. we still don't know exactly how the human brain works
هنوز هم به درستی نمی دانیم مغز انسان چگونه عمل می کند.

6. he negotiated them into doing exactly what he wanted
طی مذاکره آنها راواداشت که درست آن طوری که می خواست عمل کنند.

7. "labor" and "labour" are variants with exactly the same meaning
"labor" و "labour" واجگونه های کاملا هم معنی هستند.

8. a clone has only one parent and is exactly like it in every respect
بافتزاد فقط یک والد دارد و از هر حیث عینا مانند اوست.

9. that country's frontiers have not yet been demarcated exactly
مرزهای آن کشور هنوز دقیقا معلوم نشده است.

10. those two sisters look similar but they are not exactly alike
آن دو خواهر شبیه هستند ولی کاملا مثل هم نیستند.

11. A TV playback showed exactly what had happened.
[ترجمه گوگل]پخش تلویزیونی دقیقاً آنچه اتفاق افتاده بود را نشان می داد
[ترجمه ترگمان]پخش تلویزیونی دقیقا همان چیزی بود که اتفاق افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The train pulled out exactly on time.
[ترجمه گوگل]قطار دقیقا به موقع خارج شد
[ترجمه ترگمان]قطار دقیقا به موقع حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His words had exactly the opposite effect.
[ترجمه گوگل]سخنان او دقیقاً تأثیر معکوس داشت
[ترجمه ترگمان]کلمات او دقیقا برعکس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is no exactly equivalent French tense to the present perfect tense in English.
[ترجمه گوگل]در زبان انگلیسی هیچ زمان دقیق فرانسوی معادل زمان حال کامل وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر هیچ رابطه معادل فرانسوی با تنش کامل موجود در زبان انگلیسی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We set out to determine exactly what happened that night.
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم که دقیقاً آن شب چه اتفاقی افتاد
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم دقیقا مشخص کنیم که اون شب دقیقا چه اتفاقی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The doctor's instructions must be fulfilled exactly.
[ترجمه گوگل]دستورات پزشک باید دقیقاً انجام شود
[ترجمه ترگمان]دستور پزشک باید دقیقا تحقق یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This answer must be a crib: it's exactly the same as Jones's.
[ترجمه گوگل]این پاسخ باید گهواره باشد: دقیقاً همان جواب جونز است
[ترجمه ترگمان]این جواب باید یک گهواره باشد: دقیقا مثل جونز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I was sorely tempted to say exactly what I thought of his offer.
[ترجمه گوگل]من به شدت وسوسه شدم که دقیقاً نظرم را در مورد پیشنهاد او بگویم
[ترجمه ترگمان]خیلی وسوسه شدم که دقیقا آنچه را که به پیشنهادش فکر می کردم بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عینا (قید)
just, accurately, exactly, identically, literally, textually, plumb, definitely

یکسره (قید)
exactly, across, indiscriminately, altogether, all, at once, non-stop

کاملا (قید)
outright, exactly, altogether, quite, smack, whole-hog, wholly, fully, entirely, totally, thru, in toto, teetotally, hand-and-foot, utterly, scot and lot, soundly, throughly

بدرستی (قید)
exactly, truly, aright

بکلی (قید)
sheer, exactly, quite, throughout, utterly

چنین است (قید)
exactly

تخصصی

[ریاضیات] تنها، دقیقا، به درستی، به دقت، عینا

انگلیسی به انگلیسی

• precisely, in an accurate manner; in every way; indeed, correct
exactly means with complete accuracy and precision.
if you do something exactly, you do it very accurately.
you can use exactly to emphasize how similar two things are.
you can say `exactly' to agree with what has just been said.
you can use not exactly to indicate that something is not quite true.

پیشنهاد کاربران

همان، معروف
مثال:
His singing wasn’t exactly bel canto either.
ترجمه پیشنهادی یک:
آوازی که می خواند همان بل کانتو هم نبود.
ترجمه پیشنهادی دو:
آوازی که می خواندهمان بل کانتوی معروف نبود.
دقیقاً
مثال: The meeting will start at exactly 10 a. m.
جلسه دقیقاً ساعت 10 صبح شروع خواهد شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
به صراحت، رک و راست.
exactly: دقیقا
quite/quite so
British English formal used to show that you agree with what someone is saying SYN exactly
‘They really should have thought of this before. ’ ‘Yes, quite. ’
سِیَّما: ( در این کلام مورد استفاده میشه ) =
و لا سِیَّما = وخاصةً = بالأخَصّ= به خصوص , دقیقًا، عینًا
مثال:
یتقن العربیة و لا سِیَّما الشعر.
در واقع، دقیقا
متاسفم برای کسانی که توی این فضا با زدن حرفهای رکیک شخصیت خودشون رو نشون میدن لطفا اجازه ندین چنین پیام های نمایش داده بشه خجالت آوره
این موارد درست ولی به صورت خلاصه هستن
به صورت کامل یعنی فردی که کار های خود را سر وقت انجام می دهد
دقیقا
با دقت
=accurately
دقیقا، به طور دقیق
عیناً
قطعا ـ حتما
بنظرم اونی که توی کتاب Elementary 2 هستش همون سر وقته ولی بطور کلی همون دقیقا بهتره : )
دقیقا، بطور کلی، . . .
دقیقا. به طور کامل

دقیقأ
Exactly in the class of the language Msrt
دقیقأ در کلاس مدرک زبان ( Msrt )
That name defines a defective gene sample
این نام نمونه ای از یک ژن معیوب را تعریف میکند
That name exactly defines a malformed
gene sample
این نام دقیقا نمونه ای از یک ژن معیوب را تعریف میکند
دقیقاً
دقیقا
به طور دقیق
کاملا
سر وقت
دقیقا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس