evince

/ɪˈvɪns//ɪˈvɪns/

معنی: بر انگیختن، نشان دادن، موجب شدن، ابراز داشتن
معانی دیگر: (به وضوح) نشان دادن، بروز دادن، نمایاندن، معلوم کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: evinces, evincing, evinced
مشتقات: evincible (adj.)
(1) تعریف: to show or manifest clearly; give evidence of; make plain.
متضاد: conceal
مشابه: demonstrate, evidence, express, justify, show, write

- The novel evinces optimism for humanity's future.
[ترجمه عباس رضایی ] این رمان خوش بینی به آینده بشریت را نشان میدهد
|
[ترجمه امیرمهدی صفدری] این رمان نمایانگر خوشبینی نسبت به آینده نوع بشر است.
|
[ترجمه گوگل] این رمان نشان دهنده خوش بینی به آینده بشریت است
[ترجمه ترگمان] این رمان evinces خوش بینی برای آینده بشریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The film evinces the director's familiarity with the subject.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] این فیلم نمایانگر آشنایی کارگردان با موضوع است.
|
[ترجمه گوگل] فیلم نشان دهنده آشنایی کارگردان با موضوع است
[ترجمه ترگمان] این فیلم با سوژه آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to show that one has (a trait or quality).
مشابه: show

- She evinced a talent for finance.
[ترجمه گوگل] او استعداد خود را برای امور مالی نشان داد
[ترجمه ترگمان] او استعداد یابی به امور مالی را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He evinced great sorrow for what he had done.
[ترجمه گوگل]او به خاطر کاری که انجام داده بود ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان]به خاطر کاری که کرده بود، غصه بزرگی از خود نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They have never evinced any readiness or ability to negotiate.
[ترجمه گوگل]آنها هرگز آمادگی یا توانایی برای مذاکره را نشان نداده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ آمادگی و آمادگی برای مذاکره نشان نداده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He evinced great sorrow.
[ترجمه گوگل]او غم و اندوه بزرگی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]غم و اندوه بزرگی در او ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He evinced a strong desire to be reconciled with his family.
[ترجمه گوگل]او تمایل شدیدی به آشتی با خانواده اش داشت
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست با خانواده اش آشتی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She evinced no surprise at seeing them together.
[ترجمه گوگل]او از دیدن آنها با هم تعجب نکرد
[ترجمه ترگمان]هیچ تعجبی نداشت که آن ها را با هم ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The entire production evinces authenticity and a real respect for the subject matter.
[ترجمه گوگل]کل تولید نشان دهنده اصالت و احترام واقعی برای موضوع است
[ترجمه ترگمان]کل تولید، صحت و احترام واقعی برای موضوع مورد نظر را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She evinced little enthusiasm for the outdoor life.
[ترجمه گوگل]او شور و شوق کمی برای زندگی در فضای باز نشان داد
[ترجمه ترگمان]برای زندگی در هوای آزاد شور و شوق نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Theologians evince, if anything, even less enthusiasm for the subject than art historians.
[ترجمه گوگل]متکلمان حتی نسبت به مورخان هنر اشتیاق کمتری نسبت به این موضوع دارند
[ترجمه ترگمان]چنانکه گویی در این زمینه از مورخان هنر نیز کم تر شور و شوق نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gumbel has evinced little interest in the new network so far.
[ترجمه گوگل]گامبل تاکنون علاقه چندانی به شبکه جدید نشان نداده است
[ترجمه ترگمان]گامبل علاقه چندانی به این شبکه جدید نشان نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In her work training catechists she had evinced a talent for drawing volunteers more deeply into Church ministries.
[ترجمه گوگل]او در کار آموزش تعلیم آموزگاران، استعداد خود را در جذب داوطلبان عمیق تر به خدمات کلیسا نشان داده بود
[ترجمه ترگمان]او در دوره آموزشی خود استعداد جذب داوطلبان بیشتر به وزارتخانه های کلیسا را آشکار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To respect the evidence is only to evince an unsubtle mind.
[ترجمه گوگل]احترام گذاشتن به شواهد تنها نشان دادن یک ذهن نامحسوس است
[ترجمه ترگمان]برای احترام به شواهد فقط به خاطر نشان دادن ذهن unsubtle
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His driver, a phlegmatic man in middle age, evinced no surprise.
[ترجمه گوگل]راننده او، مردی بلغمی در میانسالی، تعجبی نداشت
[ترجمه ترگمان]راننده که در سن و سال بود، هیچ تعجبی از خود نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even Barbara, who evinces by various proclamations a belief in my innocence, has never asked me directly.
[ترجمه گوگل]حتی باربارا، که با اعلامیه های مختلف اعتقاد به بی گناهی من را نشان می دهد، هرگز مستقیماً از من نپرسیده است
[ترجمه ترگمان]حتی باربارا که با اعلامیه های مختلفی که به بی گناهی من ایمان دارد، هرگز مستقیما از من سوال نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The singer evinced one bad habit in the Mahler group, a tendency to scoop into opening phrases.
[ترجمه گوگل]این خواننده یک عادت بد را در گروه مالر نشان داد، تمایل به استفاده از عبارات آغازین
[ترجمه ترگمان]این خواننده عادت بدی را در گروه Mahler نشان می داد و تمایل داشت که عبارات آغازین خود را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A universe that ran like clockwork also evinced design.
[ترجمه گوگل]جهانی که مانند ساعت می چرخید نیز طراحی را نشان می داد
[ترجمه ترگمان]دنیایی که مانند عقربه ساعت حرکت می کرد، طراحی را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

نشان دادن (فعل)
introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate

موجب شدن (فعل)
cause, inure, afford, bring, entail, evince, originate, incur

ابراز داشتن (فعل)
express, evince

انگلیسی به انگلیسی

• demonstrate, reveal, display
if someone evinces a feeling or quality, they show it very clearly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

The root **"vince"** comes from the Latin verb **"vincere"**, meaning **"to conquer" or "to overcome. "** Many English words derive from this root, often carrying meanings related to victory, overcoming obstacles, or invincibility.
...
[مشاهده متن کامل]

## **1. Convince**
** ( Root: Latin *convincere* = "to conquer completely" ) **
The lawyer tried to **convince** the jury of his client’s innocence by presenting compelling evidence. He carefully dismantled the prosecution’s argument, ensuring that every point was logically sound. However, the jury remained skeptical, requiring stronger proof. In the end, his ability to persuade them would determine his success in the case.
وکیل سعی کرد هیئت منصفه را **متقاعد** کند که موکلش بی گناه است، با ارائه شواهد قانع کننده. او با دقت استدلال دادستان را از هم پاشید و اطمینان حاصل کرد که هر نکته ای منطقی باشد. با این حال، هیئت منصفه همچنان مشکوک باقی ماند و به شواهد قوی تری نیاز داشت. در نهایت، توانایی او در متقاعد کردن آن ها موفقیتش را تعیین می کرد.
- - -
## **2. Invincible**
** ( Root: Latin *invincibilis* = "not able to be conquered" ) **
The ancient warrior believed himself to be **invincible**, marching into battle with unwavering confidence. His armor was impenetrable, his swordsmanship unmatched, and his reputation legendary. However, his arrogance blinded him to the evolving strategies of his enemies. In the end, his belief in his own invulnerability led to his downfall.
جنگجوی باستانی خود را **شکست ناپذیر** می دانست و با اعتماد به نفسی بی نظیر به میدان نبرد می رفت. زره او غیرقابل نفوذ بود، مهارت شمشیربازی اش بی همتا و شهرتش افسانه ای. اما غرور او، مانع از درک استراتژی های در حال تحول دشمنانش شد. در نهایت، باورش به شکست ناپذیری خود، منجر به سقوط او شد.
- - -
## **3. Conviction**
** ( Root: Latin *convictionem* = "a firm belief or proving guilt" ) **
Despite all obstacles, she pursued her dreams with unwavering **conviction**. Even when others doubted her abilities, she remained steadfast, knowing that success required persistence. Her belief in herself was her greatest strength, pushing her forward when everything seemed hopeless. Eventually, her determination led her to triumph.
با وجود همه موانع، او با **باوری محکم** به دنبال رویاهایش رفت. حتی زمانی که دیگران در توانایی هایش شک کردند، او ثابت قدم ماند، زیرا می دانست که موفقیت به پشتکار نیاز دارد. باورش به خودش بزرگ ترین نقطه قوت او بود و در لحظات ناامیدی او را به جلو می راند. در نهایت، اراده اش او را به پیروزی رساند.
- - -
## **4. Victor**
** ( Root: Latin *victor* = "one who conquers" ) **
The **victor** of the tournament stood tall, holding the championship trophy high above his head. His journey had been grueling, requiring months of rigorous training and discipline. Each opponent he faced had pushed him to his limits, yet he emerged stronger every time. Now, he stood as a symbol of perseverance and dedication.
**برنده** مسابقات با افتخار ایستاد و جام قهرمانی را بالای سرش نگه داشت. مسیر او پر از سختی بود و ماه ها تمرین شدید و انضباط را طلب می کرد. هر حریفی که با او روبه رو شد، او را به مرز توانایی هایش رساند، اما او هر بار قوی تر ظاهر شد. اکنون، او نمادی از استقامت و فداکاری بود.
- - -
## **5. Victory**
** ( Root: Latin *victoria* = "the act of conquering" ) **
After years of struggle, the revolutionaries finally achieved **victory**. Their sacrifices had not been in vain, as they had managed to overthrow the oppressive regime. The streets were filled with cheers and celebrations, marking the dawn of a new era. However, they knew that maintaining their hard - earned freedom would require even greater effort.
پس از سال ها مبارزه، انقلابیون سرانجام به **پیروزی** دست یافتند. فداکاری هایشان بی ثمر نبود، زیرا موفق شدند حکومت ستمگر را سرنگون کنند. خیابان ها پر از شادی و جشن بود و آغاز دوره ای جدید را نشان می داد. اما آن ها می دانستند که حفظ آزادی ای که به سختی به دست آورده اند، به تلاشی حتی بیشتر نیاز دارد.
- - -
## **6. Victim**
** ( Root: Latin *victima* = "one who is conquered or sacrificed" ) **
The detective examined the scene carefully, determined to find justice for the **victim**. The clues were scarce, but every detail mattered. As he pieced together the evidence, a dark truth began to emerge—one that revealed betrayal from the least expected person. The victim’s story, though tragic, would not be forgotten.
کارآگاه با دقت صحنه را بررسی کرد و مصمم بود که عدالت را برای **قربانی** اجرا کند. سرنخ ها کم بودند، اما هر جزئیات اهمیت داشت. هنگامی که او شواهد را کنار هم قرار داد، حقیقتی تاریک آشکار شد—حقیقتی که خیانتی را از سوی غیرمنتظره ترین شخص نشان می داد. داستان قربانی، هرچند غم انگیز، فراموش نخواهد شد.
- - -
## **7. Evince**
** ( Root: Latin *evincere* = "to conquer outwardly, to show clearly" ) **
Her passionate speech **evinced** a deep understanding of the subject. Every argument she made was supported by logic and evidence, leaving no room for doubt. The audience, initially skeptical, found themselves captivated by her clarity and conviction. By the end of her presentation, she had won their full support.
سخنرانی پرشور او **نشان داد** که او درک عمیقی از موضوع دارد. هر استدلالی که مطرح کرد، با منطق و شواهد حمایت می شد و هیچ جایی برای شک باقی نمی گذاشت. حضار که در ابتدا شکاک بودند، به وضوح و قاطعیت او جذب شدند. در پایان ارائه اش، حمایت کامل آن ها را به دست آورده بود.
chatgpt

Here are some words derived from the Latin root **"vince"** ( from *vincere*, meaning "to conquer" or "to overcome" ) , along with their roots and definitions in English and Persian ( فارسی ) :
- - -
...
[مشاهده متن کامل]

### **1. Vincible**
- **Root:** *vince* ( to conquer ) * - ible* ( capable of )
- **Definition ( EN ) :** Capable of being conquered or defeated.
- **تعریف ( FA ) :** قابل شکست یا غلبه کردن.
**Example:** The army was confident, but their enemies proved that they were vincible.
**مثال:** ارتش اعتماد به نفس داشت، اما دشمنان نشان دادند که آن ها قابل شکست هستند.
- - -
### **2. Invincible**
- **Root:** *in - * ( not ) *vince* ( to conquer ) * - ible* ( capable of )
- **Definition ( EN ) :** Incapable of being conquered or defeated.
- **تعریف ( FA ) :** شکست ناپذیر و غیرقابل غلبه.
**Example:** The superhero was invincible against ordinary criminals.
**مثال:** آن ابرقهرمان در برابر جنایتکاران معمولی شکست ناپذیر بود.
- - -
### **3. Victory**
- **Root:** *vict* ( variant of *vince*, meaning "to conquer" ) * - ory* ( noun - forming suffix )
- **Definition ( EN ) :** The act of defeating an opponent or enemy.
- **تعریف ( FA ) :** پیروزی در برابر حریف یا دشمن.
**Example:** The team celebrated their victory after the championship match.
**مثال:** تیم پس از مسابقه قهرمانی، پیروزی خود را جشن گرفت.
- - -
### **4. Victorious**
- **Root:** *vict* ( to conquer ) * - orious* ( full of )
- **Definition ( EN ) :** Having won a victory.
- **تعریف ( FA ) :** پیروز شده، فاتح.
**Example:** The victorious army returned home in triumph.
**مثال:** ارتش پیروز با افتخار به خانه بازگشت.
- - -
### **5. Convince**
- **Root:** *con - * ( completely ) *vince* ( to conquer )
- **Definition ( EN ) :** To persuade someone to believe or do something.
- **تعریف ( FA ) :** قانع کردن کسی برای باور یا انجام کاری.
**Example:** She convinced him to join the debate club.
**مثال:** او او را قانع کرد که به باشگاه مناظره بپیوندد.
- - -
### **6. Conviction**
- **Root:** *con - * ( completely ) *vict* ( to conquer ) * - ion* ( noun - forming suffix )
- **Definition ( EN ) :** A strong belief or the act of being found guilty in a court of law.
- **تعریف ( FA ) :** اعتقاد راسخ یا محکومیت در دادگاه.
**Example:** His conviction in the cause kept him motivated.
**مثال:** اعتقاد راسخ او به این هدف، او را با انگیزه نگه داشت.
- - -
### **7. Evince**
- **Root:** *e - * ( out ) *vince* ( to conquer, show )
- **Definition ( EN ) :** To reveal or show clearly.
- **تعریف ( FA ) :** آشکار کردن، نشان دادن واضح.
**Example:** His speech evinced deep emotions.
**مثال:** سخنرانی او احساسات عمیقی را آشکار کرد.
- - -
### **8. Vanquish**
- **Root:** *vanqu* ( variant of *vince*, meaning "to conquer" ) * - ish* ( verb - forming suffix )
- **Definition ( EN ) :** To defeat completely.
- **تعریف ( FA ) :** به طور کامل شکست دادن.
**Example:** The hero vanquished the evil king in battle.
**مثال:** قهرمان، پادشاه ظالم را در نبرد شکست داد.
chatgpt

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Show clearly
🔍 مترادف: Reveal
✅ مثال: His tears evinced his deep sorrow over the loss. 🥺
She evinced considerable anguish
او غم و اندوه فراوانی از خود بروز داد
verb
🔴 [ obj] formal : to show ( something ) clearly // Evince is a formal word that means "to display clearly. " Someone who evinces an attitude, emotion, quality, etc. , shows it clearly
◀️ She evinced an interest in art at an early age.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ She evinced great talent : او استعداد سرشاری از خود نشان داد
◀️ She evinced a fondness for animals of all kinds from an early age

بروز دادن

feeling very cleary

بپرس