صفت ( adjective )
• (1) تعریف: morally or spiritually corrupt.
• مترادف: bad, infernal, iniquitous, nefarious, reprobate, sinful, ungodly, wicked
• متضاد: good, righteous, virtuous
• مشابه: atrocious, black, corrupt, degenerate, dissolute, flagitious, heinous, immoral, miscreant, profligate, satanic, sinister, unholy, vicious, wrong
• مترادف: bad, infernal, iniquitous, nefarious, reprobate, sinful, ungodly, wicked
• متضاد: good, righteous, virtuous
• مشابه: atrocious, black, corrupt, degenerate, dissolute, flagitious, heinous, immoral, miscreant, profligate, satanic, sinister, unholy, vicious, wrong
- For running away from her husband, she was considered an evil woman.
[ترجمه گوگل] به خاطر فرار از شوهرش، او را زن بدی می دانستند
[ترجمه ترگمان] برای فرار از شوهرش او زن بدی محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای فرار از شوهرش او زن بدی محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants to repent for his evil ways.
[ترجمه گوگل] او می خواهد از راه های شیطانی خود توبه کند
[ترجمه ترگمان] اون می خواد از راه های شیطانی خودش توبه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون می خواد از راه های شیطانی خودش توبه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: motivated by intent to harm or destroy.
• مترادف: baleful, deadly, malefic, malevolent, malicious, spiteful, vicious, villainous, virulent
• متضاد: benevolent
• مشابه: atrocious, bad, black, destructive, diabolical, fiendish, malign, malignant, pernicious, satanic, sinister
• مترادف: baleful, deadly, malefic, malevolent, malicious, spiteful, vicious, villainous, virulent
• متضاد: benevolent
• مشابه: atrocious, bad, black, destructive, diabolical, fiendish, malign, malignant, pernicious, satanic, sinister
- Responsible for the deaths of millions, Joseph Stalin is considered by many to be one of history's most evil dictators.
[ترجمه گوگل] ژوزف استالین که مسئول مرگ میلیونها نفر بود، از نظر بسیاری یکی از شرورترین دیکتاتورهای تاریخ است
[ترجمه ترگمان] برای کشته شدن میلیونها نفر، جوزف استالین یکی از most دیکتاتورهای تاریخ محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای کشته شدن میلیونها نفر، جوزف استالین یکی از most دیکتاتورهای تاریخ محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: producing destructive effects.
• مترادف: bad, baneful, damaging, harmful, hurtful, ill, noxious, virulent
• متضاد: beneficial, benign
• مشابه: atrocious, deleterious, detrimental, hard, nasty, pestilent, ruinous, wicked
• مترادف: bad, baneful, damaging, harmful, hurtful, ill, noxious, virulent
• متضاد: beneficial, benign
• مشابه: atrocious, deleterious, detrimental, hard, nasty, pestilent, ruinous, wicked
- The storm was an evil force that ruined people's lives.
[ترجمه گوگل] طوفان نیروی شیطانی بود که زندگی مردم را تباه کرد
[ترجمه ترگمان] توفان یک نیروی اهریمنی بود که زندگی مردم را نابود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] توفان یک نیروی اهریمنی بود که زندگی مردم را نابود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: characterized by bad acts or harmful effects.
• مترادف: bad, naughty, wicked
• متضاد: good
• مشابه: atrocious, malign, mischievous, nasty, wrong
• مترادف: bad, naughty, wicked
• متضاد: good
• مشابه: atrocious, malign, mischievous, nasty, wrong
- Leaving the old people with no home was an evil act on the part of the city.
[ترجمه گوگل] بیخانه گذاشتن افراد مسن، اقدامی شیطانی از سوی شهر بود
[ترجمه ترگمان] ترک کردن افراد پیر در خانه، عمل شیطانی در قسمتی از شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترک کردن افراد پیر در خانه، عمل شیطانی در قسمتی از شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: evilly (adv.), evilness (n.)
مشتقات: evilly (adv.), evilness (n.)
• (1) تعریف: a spiritually or morally corrupt and destructive force; absence of good.
• مترادف: depravity, immorality, iniquity, sinfulness, turpitude, wickedness
• متضاد: good, goodness
• مشابه: atrocity, corruption, harm
• مترادف: depravity, immorality, iniquity, sinfulness, turpitude, wickedness
• متضاد: good, goodness
• مشابه: atrocity, corruption, harm
- They believe that there is both evil and good in all humans.
[ترجمه Parsmash] آن ها اعتقاد دارند که در همه ی انسان ها هم بدی و هم خوبی وجود دارد.|
[ترجمه گوگل] آنها معتقدند که در همه انسان ها هم بدی و هم خیر وجود دارد[ترجمه ترگمان] آن ها بر این باورند که در تمام انسان ها هم بد و هم خوب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: immoral behavior.
• مترادف: depravity, immorality, iniquity, vice, villainy, wickedness
• متضاد: good, goodness
• مشابه: atrocity, corruption, debauchery, degeneracy, infamy, malefaction, profligacy, wrong, wrongdoing
• مترادف: depravity, immorality, iniquity, vice, villainy, wickedness
• متضاد: good, goodness
• مشابه: atrocity, corruption, debauchery, degeneracy, infamy, malefaction, profligacy, wrong, wrongdoing
- It was claimed that alcohol leads people into evil.
[ترجمه گوگل] ادعا می شد که الکل مردم را به شرارت می کشاند
[ترجمه ترگمان] ادعا می شود که الکل مردم را به بدی هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ادعا می شود که الکل مردم را به بدی هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a force, condition, or activity that causes suffering or destruction.
• مترادف: adversity, affliction, detriment, injury, maleficence, malevolence, malignity, misery, pestilence, ruin, ruination
• متضاد: good
• مشابه: cancer, curse, harm, hurt, ill, malice, mischief, misfortune, sorrow, trouble, vice, woe, wrong
• مترادف: adversity, affliction, detriment, injury, maleficence, malevolence, malignity, misery, pestilence, ruin, ruination
• متضاد: good
• مشابه: cancer, curse, harm, hurt, ill, malice, mischief, misfortune, sorrow, trouble, vice, woe, wrong
- Poverty and crime are two evils of society.
[ترجمه گوگل] فقر و جنایت دو شر جامعه هستند
[ترجمه ترگمان] فقر و جنایت، دو مصیبت اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقر و جنایت، دو مصیبت اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید