evil

/ˈiː.vəl//ˈiː.vəl/

معنی: زیان، ضرر، بدی، شریرانه، پر ازار، خبیی، فاسد، مضر، بد، شریر، بدکار، زیان اور
معانی دیگر: خبیث، نابکار، شیطانی، اهریمنی، شر، سفله، دیوسیرت، دیوسرشت، بدسگال، گجسته، زیانبار، جانفرسا، زیانبخش، رنج آور، ناخوشایند، زننده، زشت، بدیمن، شوم، منحوس، بدشگون، (با hyphen) بد، گناه، بدجنسی، خباثت، شرارت، نابکاری، سفلگی، دیوسرشتی، بدکاری، خطاکاری، بلا، مصیبت، بدبختی، فلاکت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: morally or spiritually corrupt.
مترادف: bad, infernal, iniquitous, nefarious, reprobate, sinful, ungodly, wicked
متضاد: good, righteous, virtuous
مشابه: atrocious, black, corrupt, degenerate, dissolute, flagitious, heinous, immoral, miscreant, profligate, satanic, sinister, unholy, vicious, wrong

- For running away from her husband, she was considered an evil woman.
[ترجمه گوگل] به خاطر فرار از شوهرش، او را زن بدی می دانستند
[ترجمه ترگمان] برای فرار از شوهرش او زن بدی محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants to repent for his evil ways.
[ترجمه گوگل] او می خواهد از راه های شیطانی خود توبه کند
[ترجمه ترگمان] اون می خواد از راه های شیطانی خودش توبه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: motivated by intent to harm or destroy.
مترادف: baleful, deadly, malefic, malevolent, malicious, spiteful, vicious, villainous, virulent
متضاد: benevolent
مشابه: atrocious, bad, black, destructive, diabolical, fiendish, malign, malignant, pernicious, satanic, sinister

- Responsible for the deaths of millions, Joseph Stalin is considered by many to be one of history's most evil dictators.
[ترجمه گوگل] ژوزف استالین که مسئول مرگ میلیون‌ها نفر بود، از نظر بسیاری یکی از شرورترین دیکتاتورهای تاریخ است
[ترجمه ترگمان] برای کشته شدن میلیونها نفر، جوزف استالین یکی از most دیکتاتورهای تاریخ محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: producing destructive effects.
مترادف: bad, baneful, damaging, harmful, hurtful, ill, noxious, virulent
متضاد: beneficial, benign
مشابه: atrocious, deleterious, detrimental, hard, nasty, pestilent, ruinous, wicked

- The storm was an evil force that ruined people's lives.
[ترجمه گوگل] طوفان نیروی شیطانی بود که زندگی مردم را تباه کرد
[ترجمه ترگمان] توفان یک نیروی اهریمنی بود که زندگی مردم را نابود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: characterized by bad acts or harmful effects.
مترادف: bad, naughty, wicked
متضاد: good
مشابه: atrocious, malign, mischievous, nasty, wrong

- Leaving the old people with no home was an evil act on the part of the city.
[ترجمه گوگل] بی‌خانه گذاشتن افراد مسن، اقدامی شیطانی از سوی شهر بود
[ترجمه ترگمان] ترک کردن افراد پیر در خانه، عمل شیطانی در قسمتی از شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: evilly (adv.), evilness (n.)
(1) تعریف: a spiritually or morally corrupt and destructive force; absence of good.
مترادف: depravity, immorality, iniquity, sinfulness, turpitude, wickedness
متضاد: good, goodness
مشابه: atrocity, corruption, harm

- They believe that there is both evil and good in all humans.
[ترجمه Parsmash] آن ها اعتقاد دارند که در همه ی انسان ها هم بدی و هم خوبی وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل] آنها معتقدند که در همه انسان ها هم بدی و هم خیر وجود دارد
[ترجمه ترگمان] آن ها بر این باورند که در تمام انسان ها هم بد و هم خوب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: immoral behavior.
مترادف: depravity, immorality, iniquity, vice, villainy, wickedness
متضاد: good, goodness
مشابه: atrocity, corruption, debauchery, degeneracy, infamy, malefaction, profligacy, wrong, wrongdoing

- It was claimed that alcohol leads people into evil.
[ترجمه گوگل] ادعا می شد که الکل مردم را به شرارت می کشاند
[ترجمه ترگمان] ادعا می شود که الکل مردم را به بدی هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a force, condition, or activity that causes suffering or destruction.
مترادف: adversity, affliction, detriment, injury, maleficence, malevolence, malignity, misery, pestilence, ruin, ruination
متضاد: good
مشابه: cancer, curse, harm, hurt, ill, malice, mischief, misfortune, sorrow, trouble, vice, woe, wrong

- Poverty and crime are two evils of society.
[ترجمه گوگل] فقر و جنایت دو شر جامعه هستند
[ترجمه ترگمان] فقر و جنایت، دو مصیبت اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. evil companions seduced her
همنشینان نابکار او را از راه به در بردند.

2. evil incarnate
بدی تن مند (متجسم)

3. evil report followed her everywhere she went
هر کجا که می رفت بدنامی او را تعقیب می کرد.

4. evil to him who evil thinks
بدی سزاوار کسی است که بد اندیش است

5. an evil day
روز شوم

6. an evil omen
شگون بد

7. an evil reputation
شهرت بد

8. an evil smell
بوی متعفن

9. avoid evil company!
از همنشین بد بپرهیز!

10. her evil designs were discovered in time
مقاصد اهریمنی او به موقع کشف شد.

11. his evil deeds
کارهای اهریمنی او

12. his evil deeds blackened his family
اعمال زشت او خانواده اش را بدنام کرد.

13. his evil deeds incurred opprobrium
اعمال بد او رسوایی به بار آورد.

14. the evil consequences of his deed
پیامدهای شوم عمل او

15. the evil effects of alcohol
اثرات زیانبار الکل

16. the evil rumors about his illness
شایعات شوم درباره ی بیماری او

17. beware of evil friends!
از دوستان بد برحذر باش !

18. by his evil deeds he stained his family name
با اعمال بد خود شهرت خانوادگی خود را لکه دار کرد.

19. finally, his evil deeds caught up with him
اعمال بد او بالاخره کارش را ساخت.

20. good and evil
خیر و شر

21. leave these evil practices!
از این اعمال زشت دست بردار!

22. to requite evil for evil
بدی را با بدی تلافی کردن

23. have an evil tongue
اهل ناسزاگویی بودن،بد دهن بودن،فحاش بودن

24. a minister of evil
عامل شر وبدی

25. hate what is evil and hold fast to what is good
از آنچه بد است متنفر باشید و از نیکی پیروی کنید.

26. he was the evil genius of that unfortunate prince
او برای آن شاهزاده ی تیره بخت ناصح بسیار بدی بود.

27. return good for evil
بدی را با خوبی پاسخ بده.

28. she has the evil eye
او چشمش شور است.

29. the origin of evil in the world
سرچشمه ی بدی در جهان

30. to cast an evil eye on someone
کسی را چشم زدن

31. to drive out evil spirits
ارواح خبیثه را دور کردن

32. give (someone) the evil eye
چشم بد زدن (به)،چشم زدن

33. he was surrounded by evil friends
دوستان بد دور او را گرفتند.

34. the school fell upon evil days
مدرسه به روز بدی افتاد.

35. the sire of an evil line
نیای یک نسل خبیث

36. these strange events portend evil
این رویدادهای پیشنمایی عجیب و غریب شگون بدی دارند.

37. to render good for evil
بدی را با نیکی پاسخ دادن

38. to secern good from evil
خوب را از بد تمیز دادن

39. a dichotomy into good and evil
دو شاخگی خوبی و بدی

40. he doesn't distinguish good from evil
او خوب و بد را از هم تمیز نمی دهد.

41. he promised to forsake his evil ways
او قول داد که از روش های شیطانی خود دست بردارد.

42. the distinction between good and evil
فرق بین نیکی و بدی

43. the images of good and evil
انگاره های نیکی و بدی

44. the polarity of good and evil is eternal
پادش نیکی و بدی ابدی است.

45. the triumph of good over evil
پیروزی نیکی بر بدی

46. a magic charm to ward off evil eyes
طلسمی برای خنثی کردن چشم بد

47. ali asghar, the killer, was an evil man
علی اصغر قاتل مرد دیوسیرتی بود.

48. money is the root of all evil
پول ریشه ی همه ی اهریمنی ها است

49. the eternal struggle of good against evil
مبارزه ی ابدی نیکی با بدی

50. do not soil your mind with such evil thoughts!
فکر خودت را با این افکار شیطانی فاسد نکن !

51. his smile was the gilding that hid his evil heart
لبخند او ظاهر فریبنده ای بود که باطن خبیث او را پنهان می کرد.

52. sooner or later she will pay for her evil deeds
دیر یا زود تقاص اعمال بد خود را پس خواهد داد.

53. they thought that eclipses of the sun forebode evil
آنها فکر می کردند که خسوف بدشگون است.

54. he tried to expiate by justice and mercy the evil deeds of his youth
او کوشید با عدل و مروت اعمال اهریمنی جوانی خود را جبران کند.

55. in the movie, the priest is represented as an evil man
در این فیلم کشیش به عنوان یک مرد خبیث تجسم شده است.

56. the river is said to be haunted by certain evil spirits
می گویند رودخانه میعادگاه ارواح خبیثه است.

57. they believed that everyone had a good angel and an evil spirit
آنان معتقد بودند که هر کس یک ملک خوب و یک روح بد دارد.

58. he knew that he would not be able to kill the evil in the world
او می دانست که نخواهد توانست بدی را از دنیا ریشه کن کند.

مترادف ها

زیان (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, ill, harm, wash out, drawback, disadvantage, disservice, detriment, incommodity, forfeit, scathe

ضرر (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, harm, prejudice, disadvantage, injury, detriment, wound

بدی (اسم)
evil, illness, vice, disservice, ill-being

شریرانه (صفت)
evil

پر ازار (صفت)
evil, hurtful, malignant

خبیی (صفت)
abominable, devilish, evil, hellish, malicious, mischievous, miscreant

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

مضر (صفت)
bad, adverse, obnoxious, evil, harmful, detrimental, noxious, damaging, pernicious, inimical, malefic, tortious, baneful, hurtful, pestiferous, nocuous, injurious, derogatory, noisome, unwholesome, inadvisable, impairing, insanitary, nocent

بد (صفت)
amiss, bad, mean, evil, ill, icky, unfavorable, dreadful, blighted, rum, shocking

شریر (صفت)
heinous, nefarious, bad, evil, vicious, maleficent, wicked, villainous, flagitious, malefic, infernal, iniquitous, immane

بدکار (صفت)
nefarious, bad, evil, malicious, vicious, wicked, flagitious, rakish

زیان اور (صفت)
bad, evil, detrimental, ill, maleficent, pernicious, disadvantageous, deleterious, malefic, tortious, nocuous, malignant

انگلیسی به انگلیسی

• wickedness, badness, malevolence
wicked, bad, corrupt
in an evil manner, in a wicked manner, evilly
evil is all the wicked and bad things that happen in the world.
an evil person is wicked and cruel.
the evils of a situation are all the bad or harmful things in it.
something that is evil is harmful.
if you have two choices, but you think that they are both bad, you can call the one that is less bad the lesser of two evils or the lesser evil.

پیشنهاد کاربران

پلیدی
پلشتی
https://t. me/EnglishMusicWithTranslate
سلام روزانه در این کانال اهنگ انگلیسی با ترجمه گذاشته میشه امید وارم گوش بدین، لذت ببرین و یاد بگیرین
شیطان صفت
naughty
ننگ
شوم
بد adj
بدی n
پلید
رنج - سختی
یه معنی که داره ( گناه ) هستش
abusing is evil
فحاشی گناه است
مرموز
بزه ( در علم حقوق )
a most severe evil
شرور - شر - شیطان - اهریمن - زیان و ضرر
زیان، ضرر، بدی، \ مضر، بد، زیان اور
( عامیانه )
نامردی
مضر ، چیزی که بدی و بدبختی میاره
بد یا شرور
خبیث
خبث، خطا
اهریمنی ، شرور
بد طینت
شیاطین
ارواح اهریمنی که توسط شیطان کنترل میشوند
شر و بدی
اهریمنی
نحس
اهریمن ، اهرمن
شیطان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس