صفت ( adjective )
• : تعریف: of quiet disposition; not easily upset; calm.
• متضاد: excitable, hot-tempered, impatient, irascible, moody, short-tempered
• مشابه: cool, level
• متضاد: excitable, hot-tempered, impatient, irascible, moody, short-tempered
• مشابه: cool, level
- Her even-tempered reaction to the broken vase surprised me.
[ترجمه گوگل] واکنش یکنواخت او به گلدان شکسته مرا شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] واکنش even او به گلدان شکسته مرا شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] واکنش even او به گلدان شکسته مرا شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید