even out

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
متعادل کردن / هموار کردن / یکنواخت شدن یا کردن
🔸 تعریف ها:
1. متعادل یا مساوی کردن چیزی برای مثال، تقسیم کار، منابع یا زمان به طور مساوی بین افراد یا دوره ها.
مثال: He tried to even out the distribution of work among his employees. او تلاش کرد تقسیم کار را بین کارمندانش متعادل کند.
...
[مشاهده متن کامل]

2. هموار کردن سطح یا ظاهر چیزی معمولاً در زمینه های فیزیکی یا زیبایی شناسی.
مثال: This cream helps even out your skin tone. این کرم به یکنواخت شدن رنگ پوست کمک می کنه.
3. متعادل شدن شرایط یا وضعیت در طول زمان
مثال: Don’t worry about the ups and downs—things will even out eventually. نگران فراز و نشیب ها نباش؛ در نهایت همه چیز متعادل می شه.

You need to even out
باید خودت رو جمع و جور کنی
یِر به یِِر کردن
یکسان کردن ، برابر کردن
یکسان شدن ، برابر شدن
به طور مساوی توزیع کردن
تثبیت کردن
فعل هم متعدیه و هم لازم بنابراین:
بطور مساوی تقسیم کردن/ بطور مساوی تقسیم شدن
بطور مساوی تقسیم کردن یا شدن
1 : to become level After a long climb the ground evened out. 2 : to make ( something ) even and smooth Let me even out the rug. 3 : to reach a balanced or middle state between extremes over a period of time The economy had good periods and bad periods, but it all evened out by the end of the year.
یکسان سازی ، یکنواخت کردن دو چیز
to become equal
اختلاف دو چیز را با هم کم کردن
یکنواخت کردن ، هموار ساختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)