evangelion

پیشنهاد کاربران

Evangelium با تلفظ اِوانگلیوم به زبان آلمانی معادل Gospel در زبان انگلیسی. Evangelien با تلفظ اِوانگلییِن حالت جمع می باشد به معنای اِوانگلی ها.
واژه مفرد اِوانگلی ( Evangeli ) معمولا به معنای پیام شاد ترجمه میشود و باور عموم مسیحیان اینست که این کلمه یونانی میباشد. اما این واژه در اصل و ریشه از دو کلمه فارسی ساخته شده ؛ یکی اَیوان و دگری گلی.
...
[مشاهده متن کامل]

خانه های رعایا علاوه بر حیاط دارای یک دالان یا ایوان ورودی هم میباشند که در آن یک در بسوی طویله و یک در بسوی اتاق نشیمن و یک در بسوی آشپزخانه و اتاق خواب باز و بسته میشوند. خانه های روستائی در اعصار دور دست از کاهگل ساخته میشده اند. امروز میتوانیم به یقین بدانیم و باور داشته باشیم که ایوانگلی در عصر ایسا مسیح به زبان آرامی - فارسی به معنای خانه گلی بوده و نه به معنای پیام شاد.
Christ و Christen با تلفظ های کِریست و کریستِن در زبان امروز آلمانی به معنای مسیحی و مسیحیان یا پیرو و پیروان دین مسیحیت می باشند و Christus با تلفظ کِریستوس لقب خود ایسا ( Jesus با تلفظ یِزِوز ) .
بر اساس باور مسیحیان امروز لقب کِریست برای اولین بار توسط یونایان به پیروان اولیه دین ایسا داده شده و این واژه را یونانی می پندارند. اما این واژه در اصل و ریشه از دو کلمه ساخته شده؛ یکی کردی و دیگری فارسی. زبان فارسی و کردی دارای حروف صدا دار ( a , e , o ) نمی باشند بلکه دارای علائم فتحه و کسره و ضمه و سکون مثل زبان عربی که معمولا در نوشتار مورد استفاده قرار نمی گیرند. به عنوان مثال Chr میتواند بصور ت های کَر ، کِر و کُر بیان شود و Chri به شکل های کَری، کِری و کُری . کُر در زبان کردهای امروز ایران به معنای پسر می باشد و کُری به معنای پسرانه. st با تلفظ است یعنی هست. بر اساس مندرجات ایوانگی های چهارگانه ( اناجیل اربعه ) یک شب ( غروب روز بیست و چهارم ماه دسامبر ) پس از تولد ایسا در یک کاروانسرای گلی، یک فرشته در کالبدی نوری روی یک تپه به چند چوپان خبر زیر را داده است: نترسید بلکه شاد باشید که امشب برای شما کریست متولد شده است و. . .
این پیام شاد در اصل و ریشه این بوده است که این نوزاد یک پسر است ( و نه یک دختر ) .
در اعصار باستان معمولا آرزوی مردمان سرزمین ها این بوده که اولین فرزند پادشاه یا فرمانروا که بعدا وارث تخت و تاج خواهد شد، پسر باشد.
شاید پژوهشگران و محققین متون عهد قدیم یعنی کتاب دینی قوم یهود بتوانند به ما پاسخ زیر را ارائه دهند: آیا پس از داوود ( David : دَوید: صرف فعل دویدن در زمان ماضی یا گذشته ساده ) و سلمان یا سلیمان ( Salomon با تلفظ سالومون به معنای سال و ماه از دیدگاه والدین ) و رهابیا ( Rhabia یعنی آزاد بیا ) فرزند و جانشین سالومون تا تولد ایسا مسیح، از نسل های بعدی خانواده پادشاهی داوود یک فرزند پسر که شایسته به ارث بردن تاج و تخت فرمانروایی بوده باشد، متولد نشده است؟.
چرا ماریا مادر ایسا یا مریم عذرا و باک ره و یوسف آنقدر خوشحال و شاد بوده اند که آبَّا ، آبابا، بابا یا پدر آسمانی به آنان یک فرزند پسر ( و نه دختر ) اهداء نموده است؟.
آیا آن خوشحالی ریشه در داستان افسانه ای بابا آدم و ننه حوای موسا یا موسی نداشته؟.
در آن داستان افسانه ای گویا حوا به علت زن و ضعیف بودن نتوانسته است در مقابل وسوسه های گمراه کننده شیطان در قالب یک مار، مقاومت کند و الاآخر.
لذا تثلیث امروز مسیحیت به شکل پدر - پسر - روح مقدس، بر اساس آن داستان افسانه ای مذکر یا مردانه میباشد، یعنی آدم به علت مرد بودن مقاوم تر از حوا بوده. ستاره دَیوید در پشت پرده ظاهر خود حاکی از این حقیقت است که خود داوود و اجداد وی به دو تثلیث باور داشته اند؛ یکی مردانه و دیگری زنانه. حقیقت ژرف تر اینست که تثلیث خنثا ( خنثی ) هم وجود دارد به شکل پسر بچه - دختربچه - روحک مقدس. سه مثلث بر روی هم به شکل یک ستاره نُه پرتوئی به شکل سمبل شمعدان نُه شمعی خانوکّیا ( Chanukkia ) .
بهر حال از دیدگاه فردی من، دو داستان مبدئی و بنیادی ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوای حضرات موسا و ایسا و محمّد، دو افسانه خیالی اوهامی بیش نبوده و نمی باشند. به این معنا که محتوای آن دو داستان از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و از آسمان نازل نشده و در قالب وحی به گوش سر و دل سرایندگان ( اول موسی و سپس محمّد ) ابلاغ نگردیده، طنین نیفکنده، نجوا و زمزمه نشده.
داستان آدم و حوا اگر توسط زنان سروده میشد، آنگاه یهوه و الله اول کالبد حوا را از ترکیب خاک و آب باغچه فسقلی اِدِن ( Garten Eden با تلفظ گارتِن اِدِن به زبان آلمانی ) میافریدند و سپس آدم از دنده های چپ یا راست حوا و یا از ته مانده خمیرمایه ساختاری ساخته یا آفریده میشد.
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های موازی و بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند و پیچ و خم زلف و عشق تو ای یار ای پروردگار یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بی نهایت تو ای آفریدگار/؟
بخوبی دانم که تو نیافریده ای مارا بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا لیعبدون / بلکه تا کنی مارا راست و درست و حسابی وانهم نه به سان ماریا مادر ایسا یا مریم عذرا و باک راه/ الا یعنی بلکه یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مارا/ تا سهیم گردانی و بهره مند نمائی از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خویش مارا/
ز بند و کمند عشق تو ای یار ای پروردگار هیچ امید رهایی و رستگاری نیست به رسم یا سنت دیرینه ی کمر به رکوع، سر و زانو به سجده، تسبیح به انگشت و ذکر بر لب، رو به زمین و آسمان و دست به دعا/ کجا و کَی توانند گریزند این مخلوقات ناچیز زین خال ها داغ های زیبا معجزه آسا به امر و خواست تو نهاده بر سر و دل و دست و پا/؟.
سعدیا ! بزگوارا!
تو به جهان خرّم و خندان از آن بودی که شادی و خنده ی جهان ازاوست/.
من ناچیز امروزی!
به این جهان محزون و گریان از آنم که غم و گریه ی جهان هم ازوست/
حافظا! شیرین سخنا!
حدیث از مُطرب و مَی گو و راز دهر را بی تاج تشدید بر سر ه یا هایش کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این شاه معمای بی تاج و تخت و کلاه را/.
ای عارفان پارسی زبان امروزی !
باده های دُرد آلود دنیوی چون خسرو و شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون همچون شمس و جلال تان کنند / گر صافی و برزخی و ملکوتی گردند وانگه فقط این کودک دادند و خدا که چگونه چون و مون منهتان یا من هاتان کنند/.