فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: evanesces, evanescing, evanesced
حالات: evanesces, evanescing, evanesced
• : تعریف: to disappear like a vapor; vanish into nothing.
• متضاد: materialize
• مشابه: die, dissipate, evaporate
• متضاد: materialize
• مشابه: die, dissipate, evaporate
- His momentary fame soon evanesced.
[ترجمه گوگل] شهرت لحظه ای او به زودی از بین رفت
[ترجمه ترگمان] شهرت زودگذر او به زودی evanesced شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شهرت زودگذر او به زودی evanesced شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید