فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: evaluates, evaluating, evaluated
مشتقات: evaluative (adj.), evaluation (n.), evaluator (n.)
حالات: evaluates, evaluating, evaluated
مشتقات: evaluative (adj.), evaluation (n.), evaluator (n.)
• (1) تعریف: to determine the level, value, or worth of; appraise.
• مترادف: appraise, assess, valuate, value
• مشابه: estimate, gauge, grade, judge, measure, price, rank, rate, weigh
• مترادف: appraise, assess, valuate, value
• مشابه: estimate, gauge, grade, judge, measure, price, rank, rate, weigh
- Teachers give tests to evaluate what their students have learned.
[ترجمه negin] معلمان برای سنجیدن آنچه دانش آموزان آموخته اند ، امتحان می گیرند|
[ترجمه پویا] معلمان برای ارزیابی آنچه دانش آموزانشان آموخته اند امتحان می گیرند|
[ترجمه مرتضی علیزاده] معلم ها آزمون میگیرند تا آنچه دانش آموزان یاد گرفته اند را ارزیابی کنند|
[ترجمه گوگل] معلمان برای ارزیابی آموخته های دانش آموزان آزمون هایی می دهند[ترجمه ترگمان] معلمان برای ارزیابی آنچه دانش آموزان آن ها آموخته اند را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers are evaluating the effectiveness of the drug.
[ترجمه گوگل] محققان در حال ارزیابی اثربخشی این دارو هستند
[ترجمه ترگمان] محققان در حال ارزیابی اثربخشی این دارو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محققان در حال ارزیابی اثربخشی این دارو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to study carefully and judge; assess.
• مترادف: appraise, assay, assess, gauge, judge, weigh
• مشابه: adjudge, ascertain, criticize, estimate, study, test
• مترادف: appraise, assay, assess, gauge, judge, weigh
• مشابه: adjudge, ascertain, criticize, estimate, study, test
- They need time to evaluate the situation before making their decision.
[ترجمه گوگل] آنها قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارند تا وضعیت را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارند تا وضعیت را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارند تا وضعیت را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید