evaluate

/ɪˈvæljuːˌet//ɪˈvæljʊeɪt/

معنی: ارزیابی کردن، تقویم کردن، قیمت کردن، سنجیدن، چیزی را معین کردن
معانی دیگر: (ارزش چیزی را) برآورد کردن، (تعداد را) سنجیدن، ارزشیابی کردن، کاررسی کردن، تخمین زدن، (ریاضی) به صورت شماره بیان کردن، شماریابی کردن، عدد یابی کردن، شماره یا عدد

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: evaluates, evaluating, evaluated
مشتقات: evaluative (adj.), evaluation (n.), evaluator (n.)
(1) تعریف: to determine the level, value, or worth of; appraise.
مترادف: appraise, assess, valuate, value
مشابه: estimate, gauge, grade, judge, measure, price, rank, rate, weigh

- Teachers give tests to evaluate what their students have learned.
[ترجمه negin] معلمان برای سنجیدن آنچه دانش آموزان آموخته اند ، امتحان می گیرند
|
[ترجمه پویا] معلمان برای ارزیابی آنچه دانش آموزانشان آموخته اند امتحان می گیرند
|
[ترجمه مرتضی علیزاده] معلم ها آزمون میگیرند تا آنچه دانش آموزان یاد گرفته اند را ارزیابی کنند
|
[ترجمه گوگل] معلمان برای ارزیابی آموخته های دانش آموزان آزمون هایی می دهند
[ترجمه ترگمان] معلمان برای ارزیابی آنچه دانش آموزان آن ها آموخته اند را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers are evaluating the effectiveness of the drug.
[ترجمه گوگل] محققان در حال ارزیابی اثربخشی این دارو هستند
[ترجمه ترگمان] محققان در حال ارزیابی اثربخشی این دارو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to study carefully and judge; assess.
مترادف: appraise, assay, assess, gauge, judge, weigh
مشابه: adjudge, ascertain, criticize, estimate, study, test

- They need time to evaluate the situation before making their decision.
[ترجمه گوگل] آنها قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارند تا وضعیت را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارند تا وضعیت را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to evaluate a situation
وضعیت (یا موقعیتی) را سنجیدن

2. to evaluate the war in terms of human suffering
ارزیابی جنگ از نظر رنج و الم های انسانی

3. he was sent to evaluate the chances of our success
او را فرستادند تا امکانات موفقیت ما را بررسی کند.

4. it is hard to evaluate the credentials of foreign students
ارزشیابی مدارک دانشجویان خارجی دشوار است.

5. You should be able to evaluate your own work.
[ترجمه گوگل]شما باید بتوانید کار خود را ارزیابی کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید بتوانید کار خود را ارزیابی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's impossible to evaluate these results without knowing more about the research methods employed.
[ترجمه گوگل]ارزیابی این نتایج بدون دانستن بیشتر در مورد روش های تحقیق به کار گرفته شده غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی این نتایج بدون دانستن بیشتر در مورد روش های تحقیق، غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Evaluate the good in your life.
[ترجمه امیر] در زندگی نیمه پر لیوان را ببینید
|
[ترجمه گوگل]خوبی های زندگی خود را ارزیابی کنید
[ترجمه ترگمان]چیزهای خوب در زندگی خود را ارزیابی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The market situation is difficult to evaluate.
[ترجمه گوگل]ارزیابی وضعیت بازار دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی وضعیت بازار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I can't evaluate his ability without seeing his work.
[ترجمه گوگل]نمی توانم توانایی او را بدون دیدن آثارش ارزیابی کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم توانایی او را بدون دیدن آثار او ارزیابی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our research attempts to evaluate the effectiveness of the different drugs.
[ترجمه گوگل]پژوهش ما تلاش می کند تا اثربخشی داروهای مختلف را ارزیابی کند
[ترجمه ترگمان]تحقیقات ما برای ارزیابی اثربخشی داروهای مختلف تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The aim is to evaluate possible outcomes.
[ترجمه گوگل]هدف ارزیابی نتایج احتمالی است
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی نتایج ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need to evaluate the success of the campaign.
[ترجمه گوگل]ما باید موفقیت کمپین را ارزیابی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید موفقیت این مبارزه را ارزیابی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Superiors would evaluate a plainclothesman on his dependability.
[ترجمه گوگل]مافوق یک لباس شخصی را بر اساس قابلیت اطمینان او ارزیابی می کنند
[ترجمه ترگمان]superiors یک قابلیت اعتماد پذیری را در مورد dependability ارزیابی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They're doing tests to evaluate the effectiveness of this herb as an antiseptic.
[ترجمه گوگل]آنها در حال انجام آزمایشاتی برای ارزیابی اثربخشی این گیاه به عنوان یک ضد عفونی کننده هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال انجام آزمایش ها برای ارزیابی اثربخشی این گیاه به عنوان یک ضد عفونی کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need to evaluate how well the policy is working.
[ترجمه گوگل]ما باید ارزیابی کنیم که سیاست چقدر خوب کار می کند
[ترجمه ترگمان]ما باید نحوه عملکرد این سیاست را ارزیابی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The study will also evaluate the assessment procedures in use and examine their impact on children and on the school more generally.
[ترجمه گوگل]این مطالعه همچنین روش‌های ارزیابی در حال استفاده را ارزیابی می‌کند و تأثیر آن‌ها را بر کودکان و به طور کلی‌تر بر مدرسه بررسی می‌کند
[ترجمه ترگمان]این مطالعه همچنین رونده ای ارزیابی در مورد استفاده و بررسی تاثیر آن ها بر کودکان و مدرسه را به طور کلی مورد ارزیابی قرار خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزیابی کردن (فعل)
rate, appraise, aim, evaluate

تقویم کردن (فعل)
appraise, apprise, apprize, evaluate, assess

قیمت کردن (فعل)
value, apprise, apprize, evaluate

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

چیزی را معین کردن (فعل)
evaluate

تخصصی

[کامپیوتر] ارزیابی کردن .
[مهندسی گاز] ارزیابی کردن، قیمتکردن، سنجیدن
[نساجی] ارزیابی کردن
[ریاضیات] مقدار ... محاسبه کردن، ارزیابی کردن، محاسبه کردن، ارزیابی کردن، محاسبه کردن، تعیین کردن، برآورد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• appraise, judge the worth or quality
if you evaluate something, you decide how valuable it is after considering all its features.

پیشنهاد کاربران

۱. ارزیابی کردن. برآورد کردن. سنجیدن. ۲. ارزشیابی کردن
مثال:
Teachers give tests to evaluate what their students have learned.
معلم ها آزمونهایی می دهند تا ارزیابی کنند دانش آموزهایشان چه چیزی یاد گرفته اند.
ارزیابی کردن
مثال: We need to evaluate the effectiveness of this new strategy.
ما باید اثربخشی این استراتژی جدید را ارزیابی کنیم.
evaluate = assess = value = judge
[کامپیوتر] برقرار بودن
مثال: This loop will run as long as this condition evaluates to true
معنی:این حلقه تا زمانی که این شرط برقرار باشد اجرا میشود ( تا زمانی که این شرط به درستی برقرار بود حلقه به اجرای خود ادامه میدهد )
[فنی و مهندسی] سه معنای متفاوت بسته به کربردش دارد:
1 ) محاسبه کردن ( برای یک کمّیّت تئوری ) مثل متغیرهای ریاضی
2 ) برآورد کردن ( برای یک کمّیّت عملی ) مثل متغیرهای فیزیکی
3 ) ارزیابی/ارزش یابی کردن ( برای یک کیفیّت و نه کمّیّت ) مثل سنجش میزان یک متغیر غیرقابل اندازه گیری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : evaluate
اسم ( noun ) : evaluation
صفت ( adjective ) : evaluative
قید ( adverb ) : _
سبک سنگین کردن
To assess the worth of
To put a value/price on

ارزیابی کردن و سنجیدن
ارزیابی کردن ، برآورد کردن 🐪🐪
you should be able to evaluate your own work
شما باید بتوانید کار خودتان را ارزیابی کنید
انسانی 94 ، تجربی 92 ، هنر 88 و. . .
ارزش گذاری کردن، ارزیابی کردن
اعتبارسنجی
ارزیابی کردن
اندازه گیری کردن . بدست آوردن مقدار ( در معادلات و مطالب محاسباتی )
ارزش چیزی را در نظر گرفتن
مقدار دهی کردن ( ریاضی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس