european

/ˌjʊrəˈpiːən//ˌjʊərəˈpɪən/

معنی: فرنگی، غربی، اروپایی، فرنگی
معانی دیگر: وابسته به اروپا و مردم و فرهنگ و زبان های آن، بومی اروپا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Europe or its peoples, cultures, languages, or the like.
اسم ( noun )
• : تعریف: a native of Europe, or a descendant thereof.

جمله های نمونه

1. Recent electoral shocks have shaken the European political landscape.
[ترجمه گوگل]شوک های اخیر انتخاباتی چشم انداز سیاسی اروپا را تکان داده است
[ترجمه ترگمان]شوک های انتخاباتی اخیر، چشم انداز سیاسی اروپا را متزلزل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They believe that the European Community needs a common foreign and security policy.
[ترجمه گوگل]آنها معتقدند که جامعه اروپا به یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که جامعه اروپایی به سیاست خارجی و امنیتی مشترک نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The European Union has proposed new regulations to control the hours worked by its employees.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا مقررات جدیدی را برای کنترل ساعات کار کارمندان خود پیشنهاد کرده است
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا مقررات جدیدی را برای کنترل ساعات کار کارکنان خود پیشنهاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many European countries are developed industrial countries.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کشورهای اروپایی، کشورهای صنعتی توسعه یافته هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کشورهای اروپایی کشورهای صنعتی را توسعه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I studied modern European history at college.
[ترجمه گوگل]من تاریخ مدرن اروپا را در کالج خواندم
[ترجمه ترگمان]من تاریخ معاصر اروپا را در کالج مطالعه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meanwhile the debate on European political and monetary union continues.
[ترجمه گوگل]در همین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و پولی اروپا ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و سیاسی اروپا ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He called for a common European policy on immigration.
[ترجمه گوگل]او خواستار سیاست مشترک اروپا در زمینه مهاجرت شد
[ترجمه ترگمان]او خواستار یک سیاست مشترک اروپایی در زمینه مهاجرت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The group will shortly go on a ten-city European tour.
[ترجمه گوگل]این گروه به زودی به یک تور اروپایی در ده شهر خواهند رفت
[ترجمه ترگمان]این گروه در مدت کوتاهی به یک تور ده شهر اروپایی ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The European Union should remain flexible enough to assimilate more countries quickly.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باقی بماند تا کشورهای بیشتری را به سرعت جذب کند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باقی بماند تا به سرعت کشورهای بیشتری را جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Baker was smoothing out differences with European allies.
[ترجمه گوگل]بیکر در حال رفع اختلافات با متحدان اروپایی بود
[ترجمه ترگمان]بی کر با متحدین اروپایی تفاوت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. France and Switzerland are European countries.
[ترجمه گوگل]فرانسه و سوئیس کشورهای اروپایی هستند
[ترجمه ترگمان]فرانسه و سوییس کشورهای اروپایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The beetle is thought to be a European import.
[ترجمه گوگل]تصور می شود که سوسک وارداتی اروپایی باشد
[ترجمه ترگمان]تصور می شود که سوسک وارداتی اروپایی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A number of Britain's beaches fail to meet European standards on cleanliness.
[ترجمه گوگل]تعدادی از سواحل بریتانیا استانداردهای اروپایی را در مورد تمیزی رعایت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از سواحل بریتانیا در مورد تمیزی استانداردهای اروپایی را رعایت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He succeeded in negotiating Britain into the European Community.
[ترجمه گوگل]او موفق شد بریتانیا را وارد جامعه اروپا کند
[ترجمه ترگمان]او در مذاکره با بریتانیا در جامعه اروپا موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرنگی (اسم)
european

غربی (اسم)
european

اروپایی (صفت)
european

فرنگی (صفت)
european, frankish

انگلیسی به انگلیسی

• one of european origin, resident of europe
of european origin, of or pertaining to europe
european means coming from or relating to europe.
a european is a person who comes from europe.

پیشنهاد کاربران

افرنگ
اروپایی
مثال: She's studying European history.
او دارد تاریخ اروپا را مطالعه می کند.
an european girl
European people
The tradition of europe
اروپایی

بپرس