establish oneself

انگلیسی به انگلیسی

• create a stable condition for oneself, settle oneself (in a career, financially, etc.)

پیشنهاد کاربران

To achieve recognition or a position of stability and respect in a particular field, community, or organization. This often involves gaining a reputation, building credibility, or securing a place of influence and authority.
... [مشاهده متن کامل]

رسیدن به شناخت یا موقعیت پایداری و احترام در یک زمینه خاص، جامعه یا سازمان. این اغلب شامل کسب شهرت، ایجاد اعتبار یا به دست آوردن مکانی از نفوذ و قدرت است.
نمادی از موفقیت و استقامت که نشان دهنده این است که کسی سخت کار کرده تا به یک وضعیت قابل احترام و با نفوذ برسد.
مترادف؛
Achieve Recognition
Gain Credibility
Secure a Position
مثال؛
She worked tirelessly to establish herself as a leading expert in her field.
It took him years to establish himself in the competitive world of business.
By publishing several research papers, the scientist was able to establish herself in the academic community.

دقیقا معادل جا افتادن در یک شغل یا موقعیت می باشد.
اعتبار و ارزش خودم را در یک جای جدید ثابت کنم و به زبان عامیانه یعنی جای پای خودم را سفت کنم.

بپرس