• : تعریف: at the core; when the most important part is considered.
- Her brother had grown taller and stronger, but was still essentially the same person he had been before he went to camp.
[ترجمه گوگل] برادرش قد بلندتر و قویتر شده بود، اما اساساً همان کسی بود که قبل از رفتن به کمپ بود [ترجمه ترگمان] برادرش بلندتر و قوی تر شده بود، اما در اصل همان شخصی بود که قبل از رفتن به اردوگاه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Although they have been arguing for weeks, they both want essentially the same thing.
[ترجمه گوگل] اگرچه آنها هفته ها با هم بحث می کنند، اما هر دو اساساً یک چیز را می خواهند [ترجمه ترگمان] اگرچه آن ها هفته ها در حال بحث و جدل بوده اند، هر دوی آن ها اساسا همان چیز را می خواهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a juvenile period that is essentially asexual
دوران جوانی که اصولا غیر جنسی است.
2. He had an essentially subordinate role.
[ترجمه Bin-laden] در اصل نقشی فرودستانه ( زیردستانه ) داشت.
|
[ترجمه Bin-Laden] در اصل نقشی فرودست ( زیردستانه، رده پایین ) داشت.
|
[ترجمه New bin-laden] نقشی ماهیتاً فرودست ( زیردستانه، رده پایین ) داشت.
|
[ترجمه گوگل]او اساساً نقشی فرعی داشت [ترجمه ترگمان]او اساسا یک نقش subordinate داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Ballet is essentially a middle-class interest.
[ترجمه گوگل]باله اساساً یک علاقه طبقه متوسط است [ترجمه ترگمان]باله لزوما یک منفعت طبقه متوسط است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The course is essentially theoretical in orientation.
[ترجمه گوگل]این دوره اساساً در جهت گیری نظری است [ترجمه ترگمان]این دوره اساسا در جهت گیری نظری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Although she made intermittent movie appearances, she was essentially a stage actress.
[ترجمه گوگل]اگرچه او به طور متناوب در سینما حضور داشت، اما اساساً یک بازیگر صحنه بود [ترجمه ترگمان]اگرچه او ظاهر متناوب فیلم داشت، اما در اصل یک بازیگر تئاتر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The school appeared essentially unchanged since my day.
[ترجمه گوگل]مدرسه اساساً از زمان من بدون تغییر ظاهر شد [ترجمه ترگمان]این مدرسه از روز من اساسا تغییر نکرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It is essentially a simple notion, but explicating it is difficult.
[ترجمه گوگل]اساساً یک مفهوم ساده است، اما توضیح آن دشوار است [ترجمه ترگمان]این اساسا یک تصور ساده است، اما درک آن دشوار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She was reluctant to intervene in what was essentially a private dispute.
[ترجمه گوگل]او تمایلی به مداخله در چیزی که اساساً یک اختلاف خصوصی بود، نداشت [ترجمه ترگمان] [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A society is essentially an organism.
[ترجمه گوگل]یک جامعه در اصل یک ارگانیسم است [ترجمه ترگمان]جامعه اساسا یک ارگانیسم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She had never been accepted into what was essentially a man's world.
[ترجمه گوگل]او هرگز در دنیایی که اساساً یک مرد بود پذیرفته نشده بود [ترجمه ترگمان]او هرگز به چیزی که در اصل دنیای یک مرد بود، پذیرفته نشده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. What he's saying is essentially true.
[ترجمه گوگل]آنچه او می گوید اساساً درست است [ترجمه ترگمان]چیزی که او می گوید اساسا درست است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The pattern is essentially the same in all cases.
[ترجمه گوگل]الگو در اصل در همه موارد یکسان است [ترجمه ترگمان]این الگو اساسا در همه موارد یک سان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Taste in art is essentially subjective.
[ترجمه گوگل]ذوق در هنر اساساً ذهنی است [ترجمه ترگمان]مزه در هنر اساسا ذهنی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Essentially, vines and grapes need water, heat and light.
[ترجمه گوگل]اساساً انگور و انگور به آب، گرما و نور نیاز دارند [ترجمه ترگمان]الزاما تاک و انگور به آب، گرما و نور نیاز دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[ریاضیات] اساسا، ضرورتا، ذاتا
انگلیسی به انگلیسی
• basically, fundamentally; mainly, primarily you use essentially to emphasize a quality that something or someone has, and to say that this quality is their most important one. you use essentially to indicate that what you are saying is generally true, and that other factors are not necessary for you to make your point. you can also use essentially to say what you think is the most important and relevant feature of someone or something, and to say that you are not describing it in detail.
پیشنهاد کاربران
اصولاً مثال: The plan is essentially the same as before. برنامه اصولاً همان چیزی است که قبلاً بود.