مشاهده گر، جاسوس
فردی که چیزی دور یا قبلاً نادیده گرفته شده را مشاهده یا درک می کند؛ کسی که با دقت جاسوسی یا نظارت می کند.
مترادف؛
observer, watcher, spy, scout, perceiver
مثال؛
"The espier noticed the movement in the shadows before anyone else. " ( مشاهده گر حرکت را در سایه ها قبل از دیگران دید. )
... [مشاهده متن کامل]
"As an experienced espier, he could detect even the slightest changes in behavior. " ( به عنوان یک ناظر باتجربه، او می توانست حتی کوچک ترین تغییرات رفتاری را تشخیص دهد. )
"The ancient texts describe the role of an espier in gathering intelligence. " ( متون باستانی نقش یک جاسوس را در جمع آوری اطلاعات توصیف می کنند. )
فردی که چیزی دور یا قبلاً نادیده گرفته شده را مشاهده یا درک می کند؛ کسی که با دقت جاسوسی یا نظارت می کند.
مترادف؛
مثال؛
"The espier noticed the movement in the shadows before anyone else. " ( مشاهده گر حرکت را در سایه ها قبل از دیگران دید. )
... [مشاهده متن کامل]
"As an experienced espier, he could detect even the slightest changes in behavior. " ( به عنوان یک ناظر باتجربه، او می توانست حتی کوچک ترین تغییرات رفتاری را تشخیص دهد. )
"The ancient texts describe the role of an espier in gathering intelligence. " ( متون باستانی نقش یک جاسوس را در جمع آوری اطلاعات توصیف می کنند. )