espial

/eˈspaɪəl//ɪsˈpaɪəl/

معنی: دیدبانی، جاسوسی
معانی دیگر: مشاهده، دیدن، دیده بانی، مکاشفه، دریابش، توجه، مراقبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of spying or observing.

(2) تعریف: the state of being espied or observed.

جمله های نمونه

1. he came down from his place of espial
او از محل دیدبانی خود پایین آمد.

2. Train their espial ability and abstract epitome ability.
[ترجمه گوگل]توانایی تجسم و توانایی تجسم انتزاعی آنها را آموزش دهید
[ترجمه ترگمان]توانایی espial و توانایی خلاصه انتزاعی را آموزش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At the same time, through his acute espial, decisive realism, he reflected the change of the society truly.
[ترجمه گوگل]در عین حال، او با رئالیسم حاد و قاطع خود، تغییر جامعه را به طور واقعی منعکس کرد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، از طریق espial شدید، رئالیسم قاطع، تغییر جامعه را به طور واقعی منعکس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Espial:The act of watching or observing; observation.
[ترجمه گوگل]Espial: عمل تماشا یا مشاهده مشاهده
[ترجمه ترگمان]عمل نگاه کردن یا نگاه کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wide industry adoption (OSGi -- see http://www. osgi. org -- Espial, Echelon).
[ترجمه گوگل]پذیرش گسترده صنعت (OSGi -- مراجعه کنید به http://www osgi org -- Espial, Echelon)
[ترجمه ترگمان]پذیرش صنعت گسترده (OSGi - مراجعه به http: \/ \/ www osgi org، -، Echelon)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You will have a bit espial to see how the temperature change.
[ترجمه گوگل]برای دیدن چگونگی تغییر دما کمی سپیدال خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]شما کمی espial خواهید داشت تا ببینید چگونه دما تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When the waggon had passed on, Gabriel withdrew from his point of espial.
[ترجمه گوگل]هنگامی که گاری عبور کرد، جبرئیل از محل جاسوسی خود کنار رفت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گاری عبور کرد، گابریل از محل دیدبانی خود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیدبانی (اسم)
espial

جاسوسی (اسم)
intelligence, espial, espionage

انگلیسی به انگلیسی

• detection; act of catching sight of something; act of detecting something; act of spying

پیشنهاد کاربران

بپرس