eskimo

/ˈeskəˌmoʊ//ˈeskɪməʊ/

معنی: اسکیمو
معانی دیگر: اسکیمو (سرخپوست شمالگانی)، زبان اسکیمویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: Eskimo, Eskimos
(1) تعریف: a member of any of the native peoples of northern Canada, Alaska, Greenland, and northeastern Siberia; Inuit.

(2) تعریف: one of the two major languages of these people.

جمله های نمونه

1. The Eskimo barbed the arrows with pointed fish bones.
[ترجمه گوگل]اسکیموها با استخوان های ماهی نوک تیز تیرها را خار می زدند
[ترجمه ترگمان]The the را با استخوان های ماهی نوک تیز احاطه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Eskimos of the far north are primitive.
[ترجمه گوگل]اسکیموهای شمال دور ابتدایی هستند
[ترجمه ترگمان]The شمال بسیار ابتدایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Alaskan Eskimos believe that every living creature possesses a spirit.
[ترجمه گوگل]اسکیموهای آلاسکا معتقدند که هر موجود زنده ای دارای روح است
[ترجمه ترگمان]رومانیایی ها عقیده دارند که هر موجود زنده ای روح دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Eskimoes form igloos out of blocks of ice.
[ترجمه گوگل]اسکیموها از بلوک های یخ ایگلو تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]Eskimoes شکل igloos را از بلوک های یخی تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the good old days, Eskimos used to wash their hair in urine and share a bowl of seal blood.
[ترجمه گوگل]در قدیم، اسکیموها موهای خود را با ادرار می شستند و کاسه ای از خون مهر را به اشتراک می گذاشتند
[ترجمه ترگمان]در روزگاران خوش گذشته، Eskimos برای شستن موی خود در ادرار و به اشتراک گذاشتن یک کاسه خون مهر به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her name was Avavnuk; she had been an Eskimo in her life.
[ترجمه گوگل]نام او آوونوک بود او در زندگی خود یک اسکیمو بوده است
[ترجمه ترگمان]نامش Avavnuk بود و در زندگی او یک اسکیمو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In comparison, the Eskimos got off cheap, though in a brutal way.
[ترجمه گوگل]در مقایسه، اسکیموها ارزان شدند، هرچند به شکلی وحشیانه
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با آن، Eskimos ارزان شد، هر چند به شیوه ای وحشیانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But Victoria had greased herself like an Eskimo with sausage fat, being too young for sentiment.
[ترجمه گوگل]اما ویکتوریا مانند اسکیموها خود را با چربی سوسیس چرب کرده بود، زیرا برای احساسات بسیار جوان بود
[ترجمه ترگمان]اما ویکتوریا خودش را مثل یک اسکیمو با چربی سوسیس چرب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Samurai warriors of the Shoguns rubbed shoulders with Eskimos and headhunters.
[ترجمه گوگل]جنگجویان سامورایی از شوگان ها با اسکیموها و سر شکارچیان شانه مالیدند
[ترجمه ترگمان]جنگ جویان Samurai شانه های Eskimos و headhunters را مالش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Just as the Eskimos had countless words for snow and ice, so too the Hawaiian language abounded in wave nomenclature.
[ترجمه گوگل]همانطور که اسکیموها کلمات بی شماری برای برف و یخ داشتند، زبان هاوایی نیز در نامگذاری امواج فراوان بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که the کلمات بی شماری را برای برف و یخ آورده بودند، زبان هاوایی نیز در نامگذاری موج به حد وفور وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He guided the Edmonton Eskimos to five Grey Cup championships.
[ترجمه گوگل]او اسکیموهای ادمونتون را به پنج قهرمانی جام خاکستری هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]او the Eskimos را به ۵ قهرمانی جام قهرمانی هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Arabic, Eskimo, and some Slavonic languages formally distinguish between one, two, and more than two.
[ترجمه گوگل]زبان های عربی، اسکیمو و برخی از زبان های اسلاو به طور رسمی بین یک، دو و بیش از دو تمایز قائل می شوند
[ترجمه ترگمان]عربی، اسکیمو، و برخی زبان های Slavonic به طور رسمی بین یک، دو، و بیش از دو زبان تمایز قایل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As speed increases, the American Eskimo Dog will single track with the legs converging toward the center line of gravity while the back remains firm, strong, and level.
[ترجمه گوگل]با افزایش سرعت، سگ اسکیمو آمریکایی با پاهای خود به سمت خط مرکزی گرانش همگرا می شود در حالی که پشت آن محکم، قوی و صاف باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]با افزایش سرعت، سگ اسکیمو آمریکایی با پاهایی که به سمت خط مرکزی جاذبه حرکت می کنند، حرکت می کند در حالی که پشتی محکم، قوی و سطح بالا باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's learned enough Eskimo to command a dog sled. She's eaten raw seal flesh (while it was still warm).
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی اسکیمو را یاد گرفته است تا بتواند یک سورتمه سگ را فرماندهی کند او گوشت خام فوک را خورده است (در حالی که هنوز گرم بود)
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی اسکیمو را یاد گرفته که به یک سگ سورتمه مسلط شود گوشت گوساله خام را خورده است (در حالی که هنوز گرم است)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسکیمو (اسم)
eskimo

انگلیسی به انگلیسی

• (this term comes from algonquin, meaning "eater of raw flesh" and is sometimes considered offensive) member of a people inhabiting northern canada and the arctic from greenland to eastern siberia (also esquimau)
either of two languages spoken by the eskimo peoples (also esquimau)

پیشنهاد کاربران

۱. اسکیمو ۲. زبان اسکیمویی ۳. اسکیمویی. ( مربوط به ) اسکیموها
مثال:
Eskimos inhabit the frigid part of Alaska.
اسکیموها در قسمت بسیار سرد آلاسکا ساکن هستند.

بپرس