erstwhile

/ˈɜːrˌstwaɪl//ˈɜːstwaɪl/

معنی: قبلا، سابقا
معانی دیگر: پیشین، سابق، erst سابقا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of an earlier time; former.
متضاد: present
مشابه: former

- his erstwhile lover
[ترجمه گوگل] معشوق گذشته اش
[ترجمه ترگمان] معشوقه his
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. my erstwhile friend
دوست پیشین من

2. He fled to America with Phyllis Burton, an erstwhile friend of his wife's.
[ترجمه گوگل]او با فیلیس برتون، دوست قبلی همسرش به آمریکا گریخت
[ترجمه ترگمان]او با فیلیس برتن، دوست سابق همسر سابقش، به آمریکا گریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His erstwhile friends turned against him.
[ترجمه گوگل]دوستان قبلی او علیه او مخالفت کردند
[ترجمه ترگمان]دوستاش علیه اون شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She found herself ostracized by erstwhile friends.
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که توسط دوستان قبلی طرد شده است
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو در کنار دوستای قدیمیم پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With her erstwhile host's kind permission, she reminded herself bitterly.
[ترجمه گوگل]با اجازه مهربان میزبان سابقش، او به تلخی به خود یادآوری کرد
[ترجمه ترگمان]با لحن تلخی به خودش یادآوری کرد: با اجازه میزبان سابقت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But have the erstwhile long stay patients swelled the ranks of homeless people?
[ترجمه گوگل]اما آیا بیمارانی که در گذشته در مدت طولانی اقامت داشتند، در ردیف افراد بی خانمان افزایش یافته است؟
[ترجمه ترگمان]اما آیا بیماران قدیمی سابق در صفوف افراد بی خانمان رشد کرده اند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Will the erstwhile crimson-lipped peroxide devil-doll, the very anti-Madonna, be raging with paranoia and brutal honesty on her next record?
[ترجمه گوگل]آیا عروسک شیطان پراکسید لب زرشکی سابق، که بسیار ضد مدونا است، در رکورد بعدی خود دچار پارانویا و صداقت وحشیانه خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان]آیا این عروسک کوچولوی قرمز -، the - مادونا، با صداقت و صداقت بی رحمانه درباره رکورد بعدی او خشمگین می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What were your options when an erstwhile love returned?
[ترجمه گوگل]وقتی یک عشق قبلی برگشت، چه گزینه هایی داشتید؟
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک عشق قبلی برگشت گزینه های شما چه بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has won over many of his erstwhile critics.
[ترجمه گوگل]او نظر بسیاری از منتقدان سابق خود را جلب کرده است
[ترجمه ترگمان]او در بسیاری از منتقدان سابق خود پیروز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Once there Sanson, her erstwhile admirer and friend, stepped forward and dispatched the former Court favourite to the grave.
[ترجمه گوگل]زمانی که سانسون، ستایشگر و دوست قبلی او، به آنجا آمد، جلو رفت و محبوب سابق دربار را به قبر فرستاد
[ترجمه ترگمان]یکی از دوستداران و دوست سابق سابق او به جلو قدم برداشت و دادگاه سابق مورد علاقه اش را به گور ارسال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was my erstwhile swain, looking much the same as 10 years earlier.
[ترجمه گوگل]این عقربه قبلی من بود که تقریباً شبیه 10 سال قبل بود
[ترجمه ترگمان]این swain من بود، درست مثل ده سال قبل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Erstwhile workers may have become managers.
[ترجمه گوگل]در گذشته کارگران ممکن است مدیر شده باشند
[ترجمه ترگمان]کارگران erstwhile ممکن است مدیر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This erstwhile schoolmaster had discovered a way of keeping us quiet in the evenings.
[ترجمه گوگل]این مدیر مدرسه قبلی راهی برای ساکت نگه داشتن ما در عصرها کشف کرده بود
[ترجمه ترگمان]این مدیر دانشکده پزشکی راهی برای ساکت کردن ما در شب ها پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Where does an artist like Kafka come from? he typed, squinting at his erstwhile friend's crumpled manuscript.
[ترجمه گوگل]هنرمندی مثل کافکا از کجا می آید؟ او تایپ می‌کرد و به دست‌نوشته مچاله شده دوست قبلی‌اش خیره می‌شد
[ترجمه ترگمان]هنرمند از کجا می آید؟ خودش را تایپ کرد و با دقت به دست خط مچاله شده اش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قبلا (قید)
heretofore, beforehand, already, formerly, erstwhile, erst, supra

سابقا (قید)
before, heretofore, whilom, once, formerly, erstwhile, erst, previously, sometime

انگلیسی به انگلیسی

• former
formerly, previously
you use erstwhile to describe someone or something that used to have the job, position, or role indicated, but no longer has it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سابق. پیشین. قبلی. قدیمی
مثال:
erstwhile manager
مدیر سابق / مدیر قبلی
. . . ِ آن زمان
erstwhile scientists : دانشمندانِ آن زمان
erstwhile methods : شیوه های آن زمان
erstwhile peoples : مردمانِ آن زمان
. . .
( در ابتدای سریال ها ) آنچه گذشت، آنچه در قسمت های قبل دیدید.
erstwhile leader رهبر پیشین
قبلی

بپرس