errant

/ˈerənt//ˈerənt/

معنی: کمراه، منحرف، سر گردان، اواره، حادثه جو، بد نام
معانی دیگر: عیار، دایما در حرکت، گمراه، از راه بدر (رفته)، کژراه، گم شده، گم گشته، دایم التغییر، پردگرگونی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: errantly (adv.)
(1) تعریف: traveling without a fixed course or direction; wandering.
متضاد: sedentary
مشابه: fugitive

- He was now an errant knight with no master.
[ترجمه گوگل] او اکنون یک شوالیه خطاکار بود که استادی نداشت
[ترجمه ترگمان] اکنون پهلوان سرگردانی بود که هیچ اربابی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The errant stream meandered through the valley.
[ترجمه گوگل] نهر خطاکار از میان دره می پیچید
[ترجمه ترگمان] رودخانه سرگردان روی دره افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: deviating from the established or proper course; in error.
مشابه: misguided, wild

- The errant throw prevented the team from winning in the final seconds.
[ترجمه گوگل] پرتاب اشتباه در ثانیه های پایانی مانع از پیروزی تیم شد
[ترجمه ترگمان] پهلوان سرگردانی در عرض آخرین ثانیه تیم را از پیروزی ممانعت به عمل آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an errant wind
بادی که جهت و شدت آن مرتبا عوض می شود

2. knights errant in the middle ages
سلحشوران عیار در قرون وسطی

3. mehtar nassim the errant
مهتر نسیم عیار

4. the farmer found his errant pigs
کشاورز خوک های گم شده ی خود را پیدا کرد.

5. She brushed an errant curl from her forehead.
[ترجمه گوگل]یک فرچه نادرست را از پیشانی اش بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]طره ای از errant را از روی پیشانی اش کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She went to Paris to bring back her errant son.
[ترجمه گوگل]او برای بازگرداندن پسر خطاکارش به پاریس رفت
[ترجمه ترگمان]به پاریس رفت تا پسر errant را به خانه بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An errant husband is one who leaves his wife for other women.
[ترجمه گوگل]شوهر خطاکار کسی است که زن خود را برای زنان دیگر رها می کند
[ترجمه ترگمان]شوهر سرگردانی است که زن خود را برای زنان دیگر ترک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Usually his cases involved errant husbands and wandering wives.
[ترجمه گوگل]معمولاً پرونده های او شامل شوهران خطاکار و زنان سرگردان بود
[ترجمه ترگمان]معمولا در موارد مربوط به شوهران سرگردان و زنان سرگردان قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An errant blind drop pass was intercepted by Iginla, who had only goalie Alexei Egorov in his way.
[ترجمه گوگل]یک پاس کور اشتباه توسط ایگینلا متوقف شد که تنها دروازه بان الکسی اگوروف در راه بود
[ترجمه ترگمان]در این موقع یک قطره اشک کور که فقط یک دروازه بان goalie بود و فقط یک دروازه بان در راه خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Trolley passengers will be shielded from errant golf balls by 12-foot - high fencing and netting on both sides.
[ترجمه گوگل]مسافران چرخ دستی با 12 فوت - حصارهای بلند و توری در هر دو طرف از توپ های گلف اشتباه محافظت می شوند
[ترجمه ترگمان]مسافران trolley از توپ های گلف بازی در ۱۲ متری من محافظت خواهند کرد و از هر دو طرف توری استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When he hits an errant golf shot, or makes a mental error on the course, he gets aggravated.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او یک شوت گلف اشتباه می زند، یا یک خطای ذهنی در زمین انجام می دهد، او بدتر می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی به زمین گلف سرگردان می خورد یا خطای مغزی می کند، به شدت عصبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rainer caught the errant pass.
[ترجمه گوگل]راینر پاس اشتباه را گرفت
[ترجمه ترگمان]رای نر از گذرگاه سرگردان گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was a well - known errant knight.
[ترجمه گوگل]او یک شوالیه خطاکار شناخته شده بود
[ترجمه ترگمان]پهلوان سرگردان خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Occasionally someflamewould come pursuit of her errant swain.
[ترجمه گوگل]گاه گاهی شعله ور به تعقیب قاتل خطاکار او می آید
[ترجمه ترگمان]گاه گاه گاه گاه گاه به جستجوی پهلوان سرگردانی می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمراه (اسم)
errant

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

اواره (صفت)
adrift, arrant, excursive, homeless, errant, fugacious, straggly

حادثه جو (صفت)
errant, adventurous

بد نام (صفت)
unpopular, errant, infamous, stigmatic, disreputable, stigmatist, raffish

انگلیسی به انگلیسی

• straying, erring; roving, wandering, journeying; aimlessly moving from one place to another
errant is used to describe someone whose behaviour or actions are considered unacceptable or wrong by other people; a formal word.
errant is also used to describe a husband or wife who is unfaithful to his or her partner; a formal word.

پیشنهاد کاربران

جایزالخطا، خطاپذیر
friend
متخلف
سرکش، نافرمان
۱ - کسی یا چیزی که از مسیر منحرف شده یا راهش رو گم کرده
An out of place thing
An errant bird
An errant bomb
۲ - تخس، بدجنس، شرور ، منحرف، گمراه
naughty
Strayed from accepted behavior

از راه بدر ( رفته )
اشتباه
Guilty, law breaking

بپرس