equivocal

/ɪˈkwɪvəkl̩//ɪˈkwɪvəkl̩/

معنی: دو پهلو، دارای ابهام، دارای دو معنی
معانی دیگر: (دارای بیش از یک معنی یا تفسیر) چند پهلو، مبهم (به طور عمدی)، گنگ، مذبذب، نامعلوم، نامشخص، تعیین نشده، ندانستنی، ناهویدا، مشکوک، ظن انگیز، پرسش انگیز، شک انگیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: equivocally (adv.), equivocality (n.), equivocalness (n.)
(1) تعریف: having at least two plausible alternative meanings, often intentionally so in order to deceive or avoid commitment; ambiguous.
مترادف: ambiguous, two-edged
متضاد: clear-cut, definite, explicit, unequivocal
مشابه: abstruse, cryptic, double, hedging, left-handed, noncommittal, obscure, oracular, vague

- We had hoped that her answer would help us make our decision, but her reply was equivocal.
[ترجمه گوگل] ما امیدوار بودیم که پاسخ او به ما در تصمیم گیری کمک کند، اما پاسخ او مبهم بود
[ترجمه ترگمان] امیدوار بودیم که جوابش به ما کمک کند تا تصمیم خود را بگیریم، اما جواب او مشکوک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: doubtful or undecided, as in one's opinion or attitude toward something.
مترادف: doubtful, dubious, questionable
متضاد: clear, decisive, indisputable, unequivocal, unquestionable
مشابه: ambiguous

- Her feelings about her son's choice of a wife were equivocal.
[ترجمه گوگل] احساسات او در مورد انتخاب همسر پسرش مبهم بود
[ترجمه ترگمان] احساساتش نسبت به انتخاب همسر او مشکوک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of unknown or uncertain significance or classification.
مترادف: ambiguous, indeterminate, inscrutable, uncertain
مشابه: enigmatic, hazy, indefinite, mysterious, unknown, vague

- Evidence for the effectiveness of this herb was equivocal.
[ترجمه گوگل] شواهد دال بر اثربخشی این گیاه دارویی مبهم بود
[ترجمه ترگمان] دلایلی برای موثر بودن این گیاه مبهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. equivocal conduct
رفتار مشکوک

2. an equivocal outcome
نتیجه ی نامعلوم

3. an equivocal reply
پاسخ چند پهلو

4. Many were equivocal about the idea.
[ترجمه گوگل]بسیاری در مورد این ایده مبهم بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها در مورد این ایده مبهم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The politician gave an equivocal answer.
[ترجمه گوگل]این سیاستمدار پاسخی مبهم داد
[ترجمه ترگمان]سیاست مدار جوابی مبهم به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His words to the press were deliberately equivocal - he didn't deny the reports but neither did he confirm them.
[ترجمه گوگل]سخنان او به مطبوعات عمدا مبهم بود - او گزارش ها را تکذیب نکرد اما آنها را هم تایید نکرد
[ترجمه ترگمان]کلماتش به عمد مبهم بودند - او گزارش ها را انکار نکرد، اما هیچکدام آن ها را تایید نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She gave an equivocal answer, typical of a politician.
[ترجمه گوگل]او پاسخی مبهم داد، نمونه ای از یک سیاستمدار
[ترجمه ترگمان]جوابی مبهم به او داد که یک سیاست مدار معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The evidence from bacteriologic analysis was equivocal.
[ترجمه گوگل]شواهد حاصل از تجزیه و تحلیل باکتریولوژیک مبهم بود
[ترجمه ترگمان]شواهد حاصل از تحلیل bacteriologic مبهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was tortured by an awareness of the equivocal nature of his position.
[ترجمه گوگل]او با آگاهی از ماهیت مبهم موقعیت خود شکنجه شد
[ترجمه ترگمان]او به واسطه آگاهی از ماهیت equivocal وضع خود مورد شکنجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Research in this area is somewhat equivocal.
[ترجمه گوگل]تحقیقات در این زمینه تا حدودی مبهم است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در این زمینه تا حدودی مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The results of the police enquiry were equivocal.
[ترجمه گوگل]نتایج تحقیقات پلیس مبهم بود
[ترجمه ترگمان]نتایج تحقیقات پلیس مبهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was rather equivocal about her work.
[ترجمه گوگل]او در مورد کار خود نسبتاً مبهم بود
[ترجمه ترگمان]تا حدودی در مورد کارش مشکوک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Women were less equivocal than men on the subject of fidelity in marriage.
[ترجمه گوگل]زنان نسبت به مردان در موضوع وفاداری در ازدواج تردید کمتری داشتند
[ترجمه ترگمان]زنان کم تر از مردان در رابطه با وفاداری در ازدواج بدگمان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His equivocal response has done nothing to dampen the speculation.
[ترجمه گوگل]پاسخ مبهم او چیزی برای کاهش حدس و گمان انجام نداده است
[ترجمه ترگمان]واکنش دوپهلو او هیچ کاری نکرده است که این شایعات را تعدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Good Friday agreement was equivocal on decommissioning of paramilitary weapons.
[ترجمه گوگل]توافق جمعه خوب در مورد خلع سلاح های شبه نظامی مبهم بود
[ترجمه ترگمان]توافق روز جمعه به طور نامعلومی از سوی انهدام سلاح های شبه نظامیان صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Those who invoke it are signalling an equivocal stance on slavery, at best, and thus are insulting all black people.
[ترجمه گوگل]کسانی که به آن استناد می کنند، در بهترین حالت، موضعی مبهم در مورد برده داری نشان می دهند و در نتیجه به همه سیاه پوستان توهین می کنند
[ترجمه ترگمان]کسانی که به آن متوسل می شوند، موضع دوپهلو را در مورد برده داری، در بهترین حالت، نشان می دهند و در نتیجه به تمام افراد سیاه پوست توهین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. And the Constitution is neither silent nor equivocal about who shall make laws which the President is to execute.
[ترجمه گوگل]و قانون اساسی نه ساکت است و نه مبهم در مورد اینکه چه کسی باید قوانینی را وضع کند که رئیس جمهور باید اجرا کند
[ترجمه ترگمان]و قانون اساسی نه خاموش است و نه مبهم در مورد اینکه چه کسی باید قوانینی را اجرا کند که رئیس جمهور باید آن را اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دو پهلو (صفت)
ambiguous, equivocal, two-sided

دارای ابهام (صفت)
equivocal

دارای دو معنی (صفت)
equivocal

تخصصی

[ریاضیات] دارای دو معنی، دو پهلو، مبهم

انگلیسی به انگلیسی

• providing ambiguous information or answers (especially with intent to deceive); ambiguous, having two or more possible meanings; questionable, doubtful; uncertain, undecided
if something that you say or do is equivocal, it is deliberately ambiguous or hard to understand; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ابهام آمیز، ابهام انگیز
همون آرایه ادبی ایهام در ادبیات فارسی مخصوصا شعر حافظ .
دارای معنی دو پهلو و با ابهام .
ریشه : equi : equal - equally
Vocal : صدا
دارای صداهای مساوی - چند صدایی
متضاد : تک صدایی
یعنی ناواضح و مبهم - بدون صراحت
Unequivocal : واضح - صریح - بدون ابهام
Ambiguous
Obscure
Vague
Fuggy
Blurred
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : equivocate
✅️ اسم ( noun ) : equivocation
✅️ صفت ( adjective ) : equivocal
✅️ قید ( adverb ) : equivocally
مبهم
Equivocal ( adj ) = دو پهلو٬مبهم٬ گنگ
مثال:
His words to the press were deliberately equivocal - he didn't deny the reports but neither did he confirm them.
صحبت های وی با مطبوعات عمدا دو پهلو بود. او گزارش ها را نه رد کرد و نه تایید.
obscure
blur
vague
دوپهلو
گنگ
ابهام برانگیز

بپرس