equip

/ɪˈkwɪp//ɪˈkwɪp/

معنی: اراستن، مسلح کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، سازوبرگ دادن
معانی دیگر: افزارمند کردن، داراکردن، تجهیز کردن، سلاح دار کردن، جنگ افزارمند کردن، بسیج کردن، (با آموزش یا تمرین) آماده کردن، آمادن، (برای کار بخصوصی) جامه پوشیدن، خود را ملبس کردن، مخفف: ابزارها، تجهیزات، سازمندکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: equips, equipping, equipped
(1) تعریف: to furnish with necessary tools or means to accomplish a task.
مترادف: accouter, fit, outfit, rig
مشابه: arm, furnish, gird, prepare, provide, ready, supply

- The army equipped each soldier with a rifle.
[ترجمه A.vv.A] ارتش هریک از سربازان را با تفنگ مجهز کرد
|
[ترجمه گوگل] ارتش هر سرباز را با یک تفنگ مجهز کرد
[ترجمه ترگمان] ارتش هر سرباز را با تفنگ مجهز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Intensive training equipped him well for the challenges of the new job.
[ترجمه گوگل] آموزش فشرده او را برای چالش های شغل جدید به خوبی تجهیز کرد
[ترجمه ترگمان] آموزش فشرده او را به خوبی برای چالش های کار جدید مجهز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to dress up.
مترادف: array, attire, clothe, deck out, dress, rig out
مشابه: bedeck, caparison, garb, outfit, trap out

- He came to the party equipped in his best clothes.
[ترجمه گوگل] او با بهترین لباس خود به مهمانی آمد
[ترجمه ترگمان] به the که در بهترین لباس های او مجهز بودند، رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he went back to school to equip himself for a career in teaching
به مدرسه بازگشت تا خود را برای کار معلمی آماده کند.

2. It's going to cost $4 million to equip the hospital.
[ترجمه مجتبی] این شرکت برای تجهیزات بیمارستان ۴ میلیون دولاری هزینه خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل]برای تجهیز بیمارستان 4 میلیون دلار هزینه می شود
[ترجمه ترگمان]این شرکت برای تجهیز بیمارستان ۴ میلیون دلار هزینه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They become obsessed with trying to equip their vehicles with gadgets to deal with every possible contingency.
[ترجمه گوگل]آنها در تلاش برای تجهیز وسایل نقلیه خود به ابزارهایی برای مقابله با هر حادثه احتمالی وسواس زیادی پیدا می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تلاش برای تجهیز وسایل نقلیه خود با ابزار و ابزار برای مقابله با هر احتمالی ممکن تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We should equip our child with a good education.
[ترجمه گوگل]ما باید فرزندمان را به یک آموزش خوب مجهز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید فرزندانمان را با تحصیلات خوب مجهز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They can't afford to equip their army.
[ترجمه گوگل]آنها توان تجهیز ارتش خود را ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند ارتش خود را تجهیز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She got a bank loan to rent and equip a small workshop.
[ترجمه گوگل]او برای اجاره و تجهیز یک کارگاه کوچک وام بانکی گرفت
[ترجمه ترگمان]او یک وام بانکی برای اجاره و تجهیز یک کارگاه کوچک دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A basic two-hour first aid course would equip you to deal with any of these incidents.
[ترجمه گوگل]یک دوره اولیه دو ساعته کمک های اولیه شما را برای مقابله با هر یک از این حوادث مجهز می کند
[ترجمه ترگمان]یک دوره دو ساعته کمک های اولیه برای مقابله با هر یک از این حوادث به شما کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Proper education will equip one for a job.
[ترجمه گوگل]تحصیلات مناسب فرد را برای یک شغل مجهز می کند
[ترجمه ترگمان]آموزش مناسب یک شغل را برای یک شغل مجهز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your education will equip you to earn a good living.
[ترجمه گوگل]تحصیلات شما را برای کسب درآمد خوب تجهیز می کند
[ترجمه ترگمان]آموزش شما به شما کمک خواهد کرد تا زندگی خوبی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We equip students with the skills they will need once they leave college.
[ترجمه گوگل]ما دانش آموزان را به مهارت هایی مجهز می کنیم که پس از ترک کالج به آنها نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]ما دانش آموزان را با مهارت هایی که زمانی کالج را ترک می کنند مجهز می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Owners of restaurants would have to equip them to admit disabled people.
[ترجمه گوگل]صاحبان رستوران ها باید آنها را برای پذیرش افراد معلول مجهز کنند
[ترجمه ترگمان]صاحبان رستوران ها باید آن ها را مجهز کنند تا افراد معلول را پذیرش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We must equip young teachers to deal with difficult children.
[ترجمه گوگل]ما باید معلمان جوان را برای مقابله با کودکان دشوار مجهز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید معلمان جوان را مجهز کنیم تا با کودکان مشکل برخورد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A good education should equip you for life.
[ترجمه گوگل]یک آموزش خوب باید شما را برای زندگی مجهز کند
[ترجمه ترگمان]آموزش عالی باید شما را برای زندگی مجهز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Please equip yourself with a sharp pencil and a rubber for the exam.
[ترجمه گوگل]لطفاً برای امتحان خود را با یک مداد تیز و یک لاستیک مجهز کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا خودتان را با یک مداد و یک لاستیک برای امتحان مجهز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The course aims to equip people with the skills necessary for a job in this technological age.
[ترجمه گوگل]هدف از این دوره، تجهیز افراد به مهارت های لازم برای شغل در این عصر تکنولوژیکی است
[ترجمه ترگمان]هدف این دوره تجهیز افراد با مهارت های لازم برای شغلی در این عصر فن آوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

مسلح کردن (فعل)
rig, arm, equip, heel, panoply

مجهز کردن (فعل)
fit, gear, tool, provide, furnish, rig, arm, equip, prepare, imp

مجهز ساختن (فعل)
equip

سازوبرگ دادن (فعل)
equip

تخصصی

[برق و الکترونیک] تجهیز کردن، ایجاد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• provide with the required equipment, supply with necessary materials
if you equip yourself with something, or if someone equips you with it, you obtain it for a particular purpose.
if something is equipped with a particular feature, it has it.
if something equips you for a task or experience, it prepares you mentally for it.

پیشنهاد کاربران

۱. مجهز کردن. تجهیز کردن ۲. آماده کردن
مثال:
all bedrooms are equipped with a color TV.
همه اتاق خوابها به یک تلوزیون رنگی مجهز شده اند.
equip تجهیز کردن
facilitate تسهیل کردن
provide فراهم کردن
PAY ATTENTION : do not use these three verbs instead
equip: مجهز کردن
زیناوندیدن.
اَفزارمنَدیدن.
افزارمنداندن.
1 ) مجهز کردن
2 ) آماده کردن
مجهز کردن

بپرس